گفتارهایی درباره «چیستی؛ چرایی و چگونگی وفاق ملی»
مسئله یک مقطع تاریخی
محمد قوچانی می گوید: ما ده شکاف مهم داریم که باید به رسمیت شناخته شود: «شکاف فقیر و غنی با معیار تورم، خودی و غیرخودی، مرز و مرکز، جوان و پیر، زن و مرد، شادی و غم، مشارکت و تحریم، صلح و جنگ، ملت و روحانیت و آزادی و امنیت»؛ محصول این شکافها دولت ضعیف و جامعه معترض است که ما را به سمت اقلیتهای متعدد برده است. هادی خانیکی نیز میگوید: در این سه ماهی که من وارد انتخابات شدم و به شورای راهبری رفتم، به اندازه ۷۲ سال عمرم ایران را شناختم و نقاط قوت و ضعف ایران را در اینجا دیدم به همین علت میتوانم بگویم که ضرورت دارد چشمها را بشوییم و از نو ببینیم. به نظرم این تغییرات خیلی کار دشواری نیست.
انجمن علوم سیاسی ایران هفته گذشته نشستی را به میزبانی خانه اندیشمندان علوم انسانی با عنوان «چیستی؛ چرایی و چگونگی وفاق ملی» برگزار کرد که در آن به ترتیب محمد قوچانی (روزنامهنگار)، محمدمهدی مجاهدی (استاد علوم سیاسی)، ابوالفضل دلاوری (استاد جامعهشناسی سیاسی) و هادی خانیکی (استاد جامعهشناسی و ارتباطات) نکاتی را پیرامون موضوع وفاق ملی عنوان کردند. آنچه در زیر میآید، چکیدهای از مباحثی است که توسط سخنرانان بیان شده است.
ماهیت وفاق ملی
محمد قوچانی، مسئول کمیته سیاسی حزب کارگزاران
در عنوان جلسه، سه کلمه «چیستی، چرایی و چگونگی وفاق ملی» مطرح شده است. این موضوع دو قسمت دارد. قسمت اول این است که باید درباره هویت این گفتمان حرف بزنیم. فرضمان این است که چند سال دیگر عدهای بگویند ما آنهایی بودیم که طرفدار گفتمان وفاق ملی بودیم. مهمترین ویژگی هویت ساختن هم این است که تفاوتش با گفتمانهای دیگر که قبلاً وجود داشته مشخص باشد و من نگرانم که دولت آقای پزشکیان بحران گفتمان داشته باشد. قسمت دوم مسئله وجود و هستی وفاق ملی است، یعنی آیا وفاق ملی پدیدهای است که در جامعه به شکل طبیعی شکل گرفته و ما میخواهیم آن را تزئین کنیم و یا برساخته و ترفند سیاسی است. من در اینجا قصد دارم درباره وجود و ماهیت گفتمان وفاق نکاتی را بگویم.
مفهوم ملت در تاریخ اندیشه معاصر ما دچار یک کجفهمیهایی شده است، یعنی زمانی بوده که در دوره قاجاریه، ملت را بهعنوان دین درنظر میگرفتند. اگر اجازه دهید، ما به جای استفاده از کلمه ملی از ایران صحبت کنیم، یعنی ما الان درباره ایرانیت و ایرانمان حرف میزنیم و پیشنهاد میکنم وفاق ملی را در ظرف خودمان ببینیم. فرض من این است که ایران وجود داشته، دارد و خواهد داشت و تمام چیزهایی مانند اصلاحطلب و اصولگرا که درباره آنها حرف زده میشود فرع است. از این جهت اگر وفاق ملی را بر محوریت وجود ایران تعریف کنیم، آن وقت میتوانیم این پرسش را مطرح کنیم که آیا وفاق ملی امری گذراست یا نهادی پایدار است؟ بهعنوان یک ترفند و راهبرد به آن نگاه میکنیم یا دیدمان به آن به عنوان گفتمان است.
ما چند تفسیر و صورتبندی از مفهوم وفاق ملی میتوانیم داشته باشیم:
1- برخورد تاکتیکی و همان ترفندی که دربارهاش حرف زدیم. فرض بر این است که مبارزه انتخاباتی داشتیم و در این مبارزه برای اینکه خودمان را متمایز کنیم، با شعار «برای ایران» شروع کردیم. بهعنوان یک امر تاکتیکی، هر کمپین انتخاباتی نیازمند راهکارهایی برای پیروزی است و بعدش در تشکیل دولت هم میتواند تاثیر داشته باشد. به نظرم چهار اتفاق افتاده است؛ اولین نکته این است که جمهوری اسلامی از سال 1400 به این سو، پدیدهای که بهعنوان حاکمیت یکدست شکل گرفته بود را فهمید که کارآمد نبوده است و من جز این برای ورود آقای پزشکیان به انتخابات چیز خیلی جدی نمیتوانم حدس بزنم.
نکته دوم آثار پاییز 1401 است. مسئله زن در ایران تبدیل به یک شکاف عمیق اجتماعی و سیاسی شده بود که به آن شکل سرباز کرد. شما الان میبینید در مسئله حجاب تقریباً حرکت اجتماعی در مطالبه اولیهاش پیروز شده و اثر خود را در انتخابات گذاشت.
نکته سوم مسئله برجام و برنامه هستهای بود؛ شکافی که بین آقای باقری و جلیلی پیش آمد، نشاندهنده ناکارآمدی رویاهایی بود که اینها داشتند.
نکته چهارم رشد جریانهای جداییخواه و انحلالطلب بود. به شیوه عجیبی با حذف اصلاحطلبان جریانهایی شکل گرفت که کلیت سیستم را قبول نداشتند. اینها به لحاظ تاکتیکی میتواند حکومت را به این نتیجه برساند که باید وفاق ملی شکل بگیرد و جریان مقابل را بیاوریم. اما محدود کردن وفاق ملی به حرکت تاکتیکی جفاست.
2- وفاق ملی به عنوان استراتژی و راهبرد است. یعنی بعد از اینکه به این نتیجه برسیم که میان جامعه و دولت یک شکافی شکل گرفته که این شکاف اگر عمق پیدا کند، کل سیستم کشور را از بین خواهد برد و آن شکاف عمیق به راحتی پر نخواهد شد. ما ده شکاف مهم داریم که باید به رسمیت شناخته شود: «شکاف فقیر و غنی با معیار تورم، خودی و غیرخودی، مرز و مرکز، جوان و پیر، زن و مرد، شادی و غم، مشارکت و تحریم، صلح و جنگ، ملت و روحانیت و آزادی و امنیت»؛ محصول این شکافها دولت ضعیف و جامعه معترض است که ما را به سمت اقلیتهای متعدد برده است.
وفاق و هممسئلهگی
محمدمهدی مجاهدی، استاد علوم سیاسی دانشگاه
در آغاز سخن مایلم مراد خودم را وفاق تعیین کنم. به نظر من وفاق گرد هممسئلهگی میگردد. وفاق به معنای هممسئله بودن مجموعهای است که امروز جامعه ایران را تشکیل میدهد؛ بنابراین حوزه وفاق به همه حوزههای مورد بحث ما در سیاستگذاری سرایت کرده است و به حوزههایی اشاره میکند که آنجا اقلیتهای مختلف حضور دارند. اگر حسی از هممسئلهگی را کشف کنیم، آنجا میتوان درباره وفاق حرف زد. وفاق بر سر فهرست و اولویتبندی مسئلههای مشترک است و در این زمینه باید به 7نکته اشاره کرد.
1- دوره جدید حکمرانی در ایران که با ریاستجمهوری جدید نشانهگذاری میشود، بدون درک مشترک از مسائل اساسی شکل نگرفته است. بخشی از جامعه و نیروهای سیاسی و عالیترین ردهها به وفاق مقدماتی و نانوشته رسیدهاند که با یکدستسازی نمیتوان روال حکمرانی را ادامه داد. این توافق و ادراک نانوشته زمینهای برای گشایشهایی شده که نتایج آن را میبینیم که میتوان علائمی از آنها مانند تخصصگرایی و به رسمیت شناختن تفاوت را مشاهده کرد. این چرخش را باید به فال نیک گرفت و سعی کرد این تکثرپذیری نهادینه شود.
2- سطحی از هممسئلهگی شکل گرفته که بالاتر از کثرتها و تفاوتهای ایدئولوژیک و اختلافات مینشیند و میتواند در دوره جدید کشور نقش تنظیمگر را ایفا کند. این هممسئلهگی میان گروههای سیاسی رقیب بر سر اینکه حکمرانی در کشور باید از مدار خلاف و اختلاف به مدار وفاق و اتفاق منتقل شود، سرمایه بزرگ و شاید بزرگترین سرمایه این دوره از حکمرانی است.
3- این نقطه وفاق بر سر مسئلههای مشترک حاصل مجموعهای از محاسبات عمیق استراتژیک است.
4- دهههاست در داخل ما مسیری را طی کردیم و این مسیر آسیبپذیر و آسیبزا بوده و در نهایت به همان جایی رسیدیم که آنچه از جامعه باقی مانده، توان و مکان تشکلیابی خودش را تقریباً از دست داده است. جامعه الان مانند دامنهای است که جنگلهای آن تراشیده شده و با اندک بارشی سیل راه میافتد. فقدان تشکلیابی حکومت را در معرض بیقراری ادواری جامعه قرار داده و خیلی آسان میتوانیم در آن شاهد سیلابهای ویرانگر باشیم. درک ریشههای این پدیده آسان نبوده ولی به هر حال حکمرانی را به این نقطه رسانده که با این جامعه بیش از این نمیشود چنین کرد.
5- در این مسیر که منتهی به وفاق شده ما میتوانیم دچار بدفهمی شویم، مثلاً اگر که ما وفاق را به معنای شرکت سهامی از منافع متعارض و توزیع مناصب میان حاملان ارزشهای متضاد درک کنیم اگر چیزی شبیه دولت ائتلافی تشکیل دهیم، همان جایی است که وفاق به ضد خودش تبدیل میشود و حداقل این است که به ناکارایی حکمران منتهی میشود.
6- ما باید به سمت جدی گرفتن یکی از دغدغههای مهم در سیاستگذاری عمومی برویم و این است که باید دست از مباحثه بر سر مبانی برداریم. ما جامعهای داریم که در طراز روشنفکری، الیت سیاسی و عموم مردم جهانبینیهای مختلفی دارد. یعنی جامعهای هستیم که در آن اگر بحث بر سر مبانی باز شود، هیچوقت جمع نخواهد شد. سلسلهمراتب ارزشی اینقدر متعدد و متفاوت است که اگر شما از مباحث پایه شروع کنید، بحث شما تقریباً همیشه بیپایان خواهد بود. در صورتی که شما میتوانید از الزامات حل مسئله سیاست استفاده کنید. در جوامعی که کثرت ارزشی در آن زیاد است و هیچکدام نمیتواند دیگری را قانع کند، اگر وفاق ملی مورد نظر است، در این صورت باید یادمان باشد این غیرممکن است جز اینکه مباحث را از سطح مبانی به مسئلهها منتقل کنید.
7- ما باید در این مسیر از مسئلههای کوچک و پراثر مانند وضعیت اینترنت و یا صداوسیما شروع کنیم نه از مسئلههای بزرگی که درون آنها مسئلههای کوچک وجود دارد. نباید از کلانمسئلهها شروع کرد.
ممکن شدن ناممکن
ابوالفضل دلاوری، استاد جامعهشناسی دانشگاه
من سعی میکنم در محورهای نشست باقی بمانم. وفاق چیست؟ وفاق یک معنای عام دارد که توافق است اما چون در بحث سیاست وارد میشود، وفاق کشش آن را ندارد و من ترجیح میدهم از مفهوم مصالحه استفاده کنم که کاربرد بیشتری در حوزه سیاست و امر سیاسی دارد، زیرا میخواهم از وفاق یا مصالحه بهعنوان الگویی از سیاست در ایرانِ امروز صحبت کنم. تاریخ ما اصولاً سیاست مصالحه و وفاق نبوده، سیاست شکاف و منازعه بوده است و اوج تنازعی شدن سیاست را در این 45 سال میتوان دید که تمام مصالح و منافع ملی را وجهالمنازعه درگیری نیروها قرار داده است.
این سیاست نتیجهای جز طرد و نفی بخشی از نیروها و انباشت بحرانها نداشته است. دولت ناکارآمد و درمانده را ما از سال 96 به بعد میبینیم که جامعه و دولت با یکدیگر ستیز میکنند. بدترین شکل دولت و ملت را میتوان در نگاهی که مردم به حکمرانان دارند، دید. خوشحال شدن آشکار مردم در ضربهای که به حکومت میخورد در تاریخ بینظیر است. این روند را به شکل ویرانگری در سه چهار سال اخیر دیدیم. این وضعیت بالاخره خودش را به هستهای اصلی میرساند که فکر میکنند با الگوهایی مانند خالصسازی میتوانند مسئله را حل کنند اما دیدند که بنبست ایجاد شد.
تاریخ همیشه پر از بزنگاههایی است که شاید خیلی توسط کسی ایجاد نمیشود. یک رویداد ساده میتواند یک روند ریشهدار و مستمر را ناگهان قطع کند و این رویداد با سقوط بالگرد رخ داد و فرصتی بود که داده شد. البته نباید فراموش کرد که این بزنگاهها همیشه زاینده نیستند و ممکن است وضعیت بدتر هم بشود. ما وارد دوران جدیدی از تاریخ سیاسی، اجتماعی و تمدنیمان شدهایم و سطح دانش مردم بالاتر رفته است و در حال بازاندیشی ذهنیت هستیم و متوجه شدهایم که الگوهای انقلابی جواب نمیدهد و اوج آن در این انتخابات نمایش داده شد.
سیاست حوزه امکانیت و کنش و شناخت فرصتهاست و یکی از چهار عرصهای است که در آن رخداد ظاهر میشود. آنچه که چیز ناممکن را ممکن کرد، کنشهای معنادار، جهتدار و ناشی از بازاندیشی در بخش بزرگی از جامعه بود اما خوشبختانه گاهی بحرانها زاینده میشوند. درست است که ما سختیهای زیادی داشتهایم اما تا این اندازه بازاندیشی نکرده بودیم و اتفاقی افتاده که ما ناممکن را ممکن کردیم و اگر تلاشهای آگاهانه خیل وسیعی از طبقات متوسط و مردم عادی نبود، شاید نتیجه عکس میشد. با سیاست میتوان چیزهای ناسازگار را سازگار کرد و این کاری بود که با شروع فعالیتهای انتخاباتی توسط فردی که چنین پتانسیلی در آن نمیدیدیم شروع شد و با زبان ساده آمد گفت «دعوا نکنیم».
این جمله شاید ظاهرش ساده بود اما پیش برد. من روزهای اول به دلیل درکی که از این ذهنیت پیدا کردم، مصاحبهای انجام دادم و گفتم نامزد مصالحه و اصلاح است. برای اصلاح باید ابتدا مصالحه کرد، مصالحه در کجا؟ ابتدا باید با هیئت حاکمه مصالحه کرد، مگر میتوان بدون همگرایی با نهادهای قدرت چیزی را تغییر داد؟ در غیر این صورت ممکن نبود اما این آقا آمد خطی در سیاست تنازعی کشید و گفت دعوا نکنیم و الان در سطح جهانی هم دیدیم همین حرف را در سازمان ملل زد و همین صحبتهای سادهاش تاثیر داشت.
حتی نظر من بر این است با همین صحبتهای ساده صحنه جنگ ما با اسرائیل در حال تغییر است و ما در حال تبدیل جنگ سختافزاری به جنگ نرم هستیم. نمایندگان اسرائیل چه زمانی هنگام سخنرانی رئیسجمهور ایران در سالن میماندند؟ کجا مشاور اعظم دولت اسرائیل میآمد جواب دهد؟ اینکه مشاور اعظم اسرائیل جواب پزشکیان را میدهد یعنی زبان دیپلماتیک به کار برده شده و این یعنی شروع تعامل. ممکن است بگویند مبانی تئوریک ندارد، اما این ایده مسئلهوارگی مورد توجه قرار گرفته است و وفاق را باید روی مسئله مشترک دید.
وفاق یک اجبار است
هادی خانیکی، استاد ارتباطات دانشگاه
دوستان ابعاد مختلفی را مطرح کردند اما من از نگاه اجتماعی به مسئله نگاه میکنم و البته با گفتههای هر سه بزرگوار موافق هستم که وفاق یک انتخاب نیست، بلکه یک اجبار در شرایط امروز است. در این موضوع به نظرم رو آوردن به وفاق، شاید بتوان گفت نتیجه اجباری سه مؤلفه اجتماعی است که طی سالهای اخیر در جامعه ما قابل مشاهده بود:
1- مسئله احساس بیعدالتی که تقریباً همه پیمایشهایی که صورت گرفته نشان میدهد که روند فزاینده داشته است و در هیچ زمینهای بالای 51 درصد احساس عدالت نداشتهایم. در برخی حوزهها بالای 80 درصد احساس بیعدالتی داشتهایم.
2- مسئله فرسایش اجتماعی و احساس بیاعتمادی در جامعه.
3- بالا رفتن سطح نارضایتی که نوع مشارکت را در انتخابات مجلس خودش را نشان داده بود.
اگر بخواهم از حوزه اجتماعی و ارتباطات بگویم، میتوانم بگویم یک ناهمترازی بین تحولات اجتماعی و نهادهای سیاسی در ایران شکل گرفته است و کاملاً این مسئله قابل توجه است که یک عقبماندگی و تأخر حوزه سیاست از تحولات اجتماعی را میبینیم. من اخیراً در بحث وفاق گفتم برای جشنواره سماق به ولایت خودمان در خانیک رفته بودم وقتی آنجا رفتم حس کردم یک روستای دیگری شده است. به نظر میآمد پای جامعه خیلی بزرگ شده و کفش حکمرانی برایش کوچک است و باید این کفش را بزرگ کرد و قالب زد و شاید وفاق یکی از این قالبها برای بزرگ شدن کفش باشد.
یک مسئلهای از حوزه سیاست مطرح شد و طبیعتاً به این معنا نیست که باید در حوزه سیاست باقی بماند. نمیتوان همه را در عرصه سیاست و حکمرانی دنبال کرد. در این سه ماهی که من وارد انتخابات شدم و به شورای راهبری رفتم، به اندازه 72 سال عمرم ایران را شناختم و نقاط قوت و ضعف ایران را در اینجا دیدم به همین علت میتوانم بگویم که ضرورت دارد چشمها را بشوییم و از نو ببینیم. به نظرم این تغییرات خیلی کار دشواری نیست. 26 طرح ملی در سالهای گذشته در ایران انجام شده است و کنش متفاوت قشرهای اجتماعی را دیدهایم و شاهد کنشگری سیاسی اقشار هستیم.
حرف من این است که با جامعه متکثر، متفاوت و با جامعه سیال روبهرو هستیم. همه اینها هم فرصت به شمار میرود و هم تهدید است. سیال بودن یعنی اینکه در آن نهادهای قوی نیستند و در نتیجه باید این مصالحه توسط افراد انجام بگیرد. براساس تحقیقاتی که داشتم، من چند عنوان را اشاره میکنم؛ اول اینکه هر وقت دیدید فهم مسئلهای در توسعه، چه سخت است و چه سخت نیست را پیدا کنید بعد به چه هست بهتر میرسید. خیلی از دوستان این را دیدند. خیلی مفاهیم دیگری قبل از وفاق بودند که از میدان بیرون رفته است. گفتوگو چه وضعیتی در ایران دارد؟ گفتوگو و اعتدال به کجا رسیدند؟
حالا هم این نگرانی وجود دارد که وفاق در حوزه سیاست محدود نشود. در نتیجه اگر به صورت مختصر بخواهم بگویم، شش ویژگی که وفاق نیست را میتوان نام برد و در مقابل 6 مورد وجود دارد که وفاق است.
1-وفاق امر موعظهای نیست.
2- یکپارچگی و یکپارچهسازی نیست.
3- وفاق ائتلاف سیاسی نیست.
4- وفاق یک رویکرد تضادپایه نیست.
5- محدود به گروههای کوچک و محدود در ساختار قدرت نیست.
6- امری از بالا به پایین و با الزام و تحکم نیست. کاری که با اجبار قرار باشد انجام شود، وضعیتی مانند وضعیت حجاب پیدا میکند.
اما وفاق چیست: 1- هممسئلهگی هست و فهم مشترک از مسئله است.
2- راهحل آن گفتوگو است و گفتوگویی مسئلهمحور است.
3- نیازمندی معرفتی است، یعنی نمیتوان مدعی بود که ما مالک حقیقت هستیم.
4- میتوان گفت که با کدامیک از انواع دموکراسی سازگار است.
5- وفاق یک منشور است و باید در آن صداهای مکمل را دید.
6- یک امر اجماعی است. به نظرم طیف این اجماع را موافقان تغییر تشکیل میدهند.