درباره نمایش «امان» به کارگردانی مجتبی جدی
تنهایی پرهیاهوی زنانه
محمدحسن خدایی، منتقد تئاتر
گویی در ظاهر امر، زنان نمایش «امان» بر گرد یک سفره نشسته و بنابر ضرورتی نامکشوف، برای یکدیگر درددل میکنند و تمنای همدلی دارند. اما هرچه به پیش میرویم این واقعیت تلخ و عریان، بیشتر عیان میشود که شوربختانه در این مکان برزخی، با تمام تقلاهای بشری، خبری از همبستگی زنانه نیست و تکگویی هذیانوار این زنان چادرپوش، بیشوکم نشانهای است از بدنهایی منفرد که از سر استیصال، مشغول به روایت کردن سرگذشت غمبارشان برای همه و هیچکس هستند.
عباس جمالی در مقام نمایشنامهنویس، به تاریخ معاصر ما میپردازد و توأمان، یک وضعیت متناقض از عاملیت و سرکوب زنانه را به میانجی حضور پنج زن با هویتهای اجتماعی متفاوت صورتبندی میکند. جمعی از زنان جوان و میانسال، سرگردان میان دوران مدرن و سنتهای گذشته، که معلوم نمیشود در این فضای کموبیش انتزاعی چرا حضور دارند و این چنین از خود برای خود و دیگران میگویند. نامهایی چون زهره، فاطمه، شهره، هنگامه و شیرین که میتواند همچنان ادامه یابد و روایتگر گوشهای از تاریخ شفاهی زنان این سرزمین باشد در نمایشنامه «امان» مشاهده میشود.
به هر حال استراتژی نمایشنامه، کنار هم قرار دادن زنانی است از وضعیتهای مختلف اجتماعی که در یک چشمانداز کلی تحت ستم قرار گرفتهاند اما درنهایت و بنابر گفتاری که بر زبان میآورند بهتمامی واجد معصومیت زنانه نیستند و در این ساختار معیوب، میتوانند خود جزئی از مکانیسم سرکوب باشند. چه با انفعال و همراهی آنان، چه با مقاومت نابجا و بیموقعشان، این چرخه خشونت و انقیاد، میتواند بازتولید شود و زنان و مردان بیشتری را قربانی کند.
به لحاظ اجرایی، مجتبی جدی در جایگاه طراح و کارگردان، تلاش دارد مناسبات متن نمایشنامه را به اینجا و اکنون ما نزدیک کند. در این معاصر کردن نمایشنامه «امان» که ازقضا یکی از متنهای معاصر زمانه ماست، کارگردان ترجیح داده ترتیب نمایشنامه را چنان تغییر دهد تا گفتار پایانی مربوط باشد به زنی چون شهره که از دل یک گفتار ایدئولوژیک، به دیگر زنان تذکار میدهد که مراقب وضعیت فاسد کنونی باشند و با ادعیه خواندن و ذکر گفتن، راهی به نجات و رستگاری بیابند. از این منظر، انتخاب مجتبی جدی در این شکل از پایانبندی، تاکیدی است بر این واقعیت مهم که در وضعیت دشوار این روزهای جامعه، همچنان یکی از راهکارهای توده مردم برای تابآوری توسل به مناسک مذهبی است و التزام به رعایت آداب دینی. دعای امان اینجا بهمثابه استعارهای از اتصال با امر والا و باورمندی به شعائر مذهبی جلوه میکند و بدیلی است در مقابل انبوه گفتارهای موفقیت و روانشناسی دوران حرمان و عسرت.
صحنه نمایش چنان تدارک شده که حسی از آشنایی و غریبگی همزمان را تداعی کند. کف سالن هامون با نظمی مثالزدنی پر شده از استکانها و نعلبکیهای ایرانی که قرار است در ادامه جابهجا شده و در صورت نیاز، پر از مایعات شود. زنان نمایش در فاصله یا نزدیکی با این اشیاء از همان ابتدای نمایش، پوشیده در چادر مشکی، بیحرکت نشسته و به انتظار فرصتی از برای خودبیانگری هستند.
در ادامه آنان این فرصت را مییابند که از خود و زندگی بگویند و بدنهای ایستا و سرکوبشدهشان را به حرکت درآورند. یکی به هنگام حرف زدن لکنت دارد، دیگری اغوا میکند و آن یکی بهتزده از گذشته و ناکامیهایش میگوید و آن دیگری در نقش ناصح ظاهر شده و حق بهجانب مینماید. اما این تماشاگر است که در این مواجهه اخلاقی با شخصیتها، نسبت به هرکدام از این سوژههای انسانی قضاوت میکند و از خود همدلی یا مفارقت نشان میدهد. مجتبی جدی ترجیح داده دینامیسم درونی نمایش را بهشدت کنترل کند و همچون یک مهندس سختگیر، همهچیز را در جایی که احساس میکند درست است قرار دهد. بنابراین جای تعجب نخواهد بود که اجرا چندان به امر بداهه گشوده نباشد و تن به مدیریت تمامعیار دهد.
بازیگرانی چون زینب ایزدپناه، مهسا بهروزی، نازنین حشمدار، سمیرا زائری و یاسمن نصیری بهخوبی توانستهاند در خدمت اجرا باشند و حضور زنانه شخصیتها را با تمام سرکوبها و تخطیها رویتپذیر کنند. نمایش امان بیش از آنکه مبتنی بر حرکت باشد، به سکوت و ایستایی تمایل دارد و شیوه اجرایی که کارگردان بهکار گرفته، در خدمت تعادلبخشی به این تضاد دیالکتیکی مابین کنش و امتناع است. نمایش «امان» به زنان میپردازد و با غیاب بدن مردانه، سرکوب و سوژهگی زنانه را از نو به امری بحرانی بدل میکند. حتی در زمانهای اینچنین سکولار که دعای امان خواندن میتواند برای عدهای نامأنوس شده باشد.