کی بیدار میشوند؟
باعث تاسف است که نهادهای رسمی که در مقام برخورد با سیاستهای ضدامنیتی هستند؛ کوششی برای پیدا کردن رد نفوذ ندارند و بدتر اینکه، سیاست رسانهای رسمی بهنحوی با این جریان ضدامنیتی همسویی هم دارد. پرسش روز این است که تا کی میتوان خود را به خواب زد و گمان کرد که انشاءالله گربه است؟
درباره ماهیت رفتار تندروهایی که شب و روز دنبال تحریک داخل و خارج به درگیری و جنگ هستند، چه میتوان گفت که تاکنون نگفته باشیم؟ آنان به اندازهای بیپروا هستند که حتی خواستار اعدام رئیس آژانس بینالمللی انرژی اتمی شدهاند و چنان هزینهای برای کشور بار کردند که نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد را مجبور به تکذیب کردند و جالب است دادستان محترم تهران هم اصلاً خلافی در این رفتار ندیده است که حداقل تذکری دهد.
ظاهراً آرد این افراد جز با خون تبدیل به خمیر نمیشود. چند تحلیل برای شناخت ماهیت این جریان وجود دارد. اول اینکه، در خوشبینانهترین حالت آنان را افرادی صادق و دنبال تحقق ارزشهای انقلاب میدانند که درک سطحی آنان از انقلاب همینگونه است که رفتار میکنند.
طرفداران تحلیل دوم این را نمیپذیرند، چون معتقدند، افراد انقلابی چند کار را نمیکنند. اولاً هیچگاه جلوی مردم خود نمیایستند؛ حتی اگر نظر مردم را نادرست بدانند، کوششی برای تحمیل نظر خود به مردم نخواهند کرد.
ثانیاً، دروغ نخواهند گفت و ثالثاً، تهمت نمیزنند و ظلم نمیکند. هیچکدام از این ویژگیها در اغلب افراد این جماعت نیست. پس چرا چنین رفتاری دارند؟ یا تحتتاثیر نفوذیهای بیگانه هستند تا کشور را به سقوط بکشانند یا قدرتطلب هستند و چون صلاحیت حرفهای ندارند، درنتیجه جز این شیوهها راه دیگری برای قدرتطلبی آنان نمیماند.
البته دو تحلیل اخیر (قدرتطلبی و تحتتاثیر نفوذ بودن) غیرقابلجمع نیستند و هر دو میتوانند وجود داشته باشند. نمونه خارجی آن، ابومحمد الجولانی، رهبر کنونی سوریه، است که از تندترین مخالفان بشار اسد و رهبر «هیئت تحریر الشام» بود.
آنها یک گروه سلفی و تروریستی تندرو بودند که حتی اغلب کشورهای غربی که ضد اسد بودند، آنان را گروه تروریستی مینامیدند. ولی الجولانی اکنون و برای بقای در قدرت تنها چندماه پس از رسیدن به قدرت احتمالاً ارتفاعات «جولان» را به اسرائیل ببخشد تا بلکه نفس بکشد و تحریمهایش برداشته شود.
در مورد نفوذ هم روشن است که شعاردهندگان افراطی و بیمنطق معمولاً از جاهای دیگری هدایت میشوند. حالا نمونه از ایران هم میتوان داشت. روز گذشته سخنگوی دولت در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه «اگر قانون حجاب ابلاغ میشد آیا همبستگیای که در جنگ دیدیم را شاهد بودیم؟»، پاسخ داد: «وضع موجود تاییدی بر صحت عملکرد است؛ درست عمل شد.»
گرچه آقای رئیسجمهور تاکید کرده بود که این مصوبه را اجرا نخواهد کرد، زیرا او میدانست که هم به لحاظ اخلاقی و حقوق اساسی مردم نادرست است، هم علیه امنیت داخلی است؛ ولی تأیید این نگاه از سوی شورایعالی امنیت ملی و به بایگانی سپردن این مصوبه که خلاف امنیت بود، نشان داد که همه جناحها متوجه عواقب اجرای آن بودند.
جالب است که در تبصره ماده۶۲ این مصوبه ضدامنیتی آمده است: «تصاویر دوربینهای وزارت اطلاعات، سازمان انرژی اتمی، وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح با رعایت ملاحظات حفاظتی و امنیتی در اختیار فراجا قرار میگیرد.»
روشن است که هدف این تبصره چیست؟ حتماً باید انگیزه و دلیل آن را جویا شوند؟ همین یک مورد برای فهم ابعاد این فاجعه کفایت میکند. یک لحظه تصور کنیم که این قانون از پاییز گذشته اجرایی میشد و دولت آقای رئیسی نیز همچنان در خدمت اجرای این مصوبه و تبصره فوق بود؛ قطعاً امروز در وضعیت تاسفباری قرار داشتیم که امیدواریم هیچگاه چنین سرنوشتی برای ایران و مردم آن رقم نخورد.
باعث تاسف است که نهادهای رسمی که در مقام برخورد با سیاستهای ضدامنیتی هستند؛ کوششی برای پیدا کردن رد این نفوذ ندارند و بدتر اینکه، سیاست رسانهای رسمی بهنحوی با این جریان ضدامنیتی همسویی هم دارد. پرسش روز این است که تا کی میتوان خود را به خواب زد و گمان کرد که انشاءالله گربه است؟