رحیم ابوالحسنی استاد علوم سیاسی:بازپسگیری قدرت رئیسجمهور مشروط به ساماندهی اجتماعی است
رحیم ابوالحسنی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی معتقد است که در مسیر بازپسگیری اختیارات رئیسجمهور، اولین اقدامی که باید انجام شود، ساماندهی نیروهای اجتماعی است.
رحیم ابوالحسنی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی معتقد است که در مسیر بازپسگیری اختیارات رئیسجمهور، اولین اقدامی که باید انجام شود، ساماندهی نیروهای اجتماعی است. او میگوید با ساماندهی نیروهای اجتماعی و فشار افکار عمومی، رئیسجمهور میتواند به خواستههایش برسد.
یکی از مباحثی که اخیراً مطرح شده و سیدمحمد خاتمی اشارهای به آن داشته، بحث اختیارات رئیسجمهور و بازپسگیری اختیارات است. برداشت شما از موضوع اختیارات رئیسجمهور چیست؟
موضوع بحث قدرت است و قدرت انسان به عوامل متعددی بستگی دارد. انسان به میزانی که قدرت دارد، اختیار دارد. یک زمانی در قرون ۱۷ و ۱۸، قدرت را با نگاه نهادگرایی نگاه میکردند و نهادها را به سه دسته تقسیم کرده بودند و ریشه قدرت هم در قانون بود. بر آن اساس، مونتسکیو در کتاب روحالقوانین نظریه تفکیک قوا را نوشت.
اساساً قدرت نهادی به معنی نهادهای رسمی یعنی حقوقی، ابزار است. منشأ قدرت هیچ موقع نمیتواند حقوق باشد. منشأ قدرت چیزی است که در جامعه وجود دارد و حقوق تبلور آن است که تجلی پیدا میکند. بنابراین آن زمان که بحث نهادها مطرح شد، مبانی قدرت در جامعه جابهجا و شیوه تولید دگرگون شد.
شیوه تولید فئودالی، تبدیل به شیوه تولید صنعتی شد و منشأ قدرت، مالکیت صنعتی شد و یک جنگی بین مالکین صنعت و کشاورزی در گرفت و بالاخره صنعت به نتیجه رسید و قدرت را تقسیمبندی کردند. ما فکر میکنیم به محض اینکه حقوق تعیین شد، قدرت ایجاد میشود. خیر اینطور نیست. قدرت باید در جامعه تکوین پیدا کند، شکل بگیرد و بعد در حقوق تجلی پیدا کند. مبنای قدرت در جامعه در ابتدا مالکیت است. مالکیت منابع و مالکیت اقتصادی است. هر کسی در جهان مالکیت دارد، قدرت دارد و میتواند تلاش کند که قدرت را در حقوق و مقررات متجلی کند.
منشأ دوم قدرت فرهنگ، هنجارهای اجتماعی و باورهای اجتماعی است. براساس فرهنگی که وجود دارد، عدهای منزلت پیدا میکنند و قدرت و جایگاه پیدا میکنند. مالکین و صاحبان هنجارها، در صورتی میتوانند قدرت را متجلی کنند که با هم جمع شوند. یک زمانی، فئودالها و زمینداران با یکدیگر همدست بودند و قدرت داشتند، بعد صاحبان صنایع و سرمایه صنعتی با هم تشکل پیدا کردند و تبدیل به قدرت شدند. آنچه که امروز در جامعه مهم است، وجود اجتماع است.
قدرت در جمعیت وجود دارد. در جامعه ما یک زمانی رهبر کاریزما آمد و با ایدئولوژی که مطرح کرد، توانست جمع را به وجود بیاورد و با پشتیبانی توده مردم، آن قدرت رسمی را شکست دهد و صاحب قدرت رسمی شود ولی بعد از این که یک قدرت رسمی شکل گرفت عدهای مانع از ایجاد تشکلهای مردمی شدند. نگذاشتند اتحادیهها و احزاب شکل بگیرند. هرچه شخصیتهای سیاسی داشتیم، در جنگ رقابت قدرت نابود شدند. بنابراین این قدرت متلاشی شد. چون این جمعها متلاشی شد، ما الان قدرتی در جامعه نداریم. اگر احزاب شکل میگرفتند، رئیسجمهوری که از آن حزب بالا میآمد، قدرت داشت.
ولی چون حزب و چهره کاریزما وجود ندارد که بتواند توده مردم را متشکل کند، بنابراین ما با جامعه دارای قدرت پراکنده و قدرت متلاشیشده روبهرو هستیم. اولین کاری که در این کشور انجام شد، عدم اجرای کامل همه بخشهای قانون اساسی بود. شما میبینید که حقوق ملت کلاً تضعیف شد. قدرت در جامعه باید به وجود بیاید و بعد حق خودش را استیفا کند. آن چیزی که وجود ندارد، قدرت اجتماعی و قدرت در صحنه جامعه است و صاحبان منافع دارای قدرت هستند و این صاحبان منافع، اجازه هیچگونه خللی را در این قدرت نمیدهند.
زمانی شخصیتی مثل سیدمحمد خاتمی پیگیر افزایش اختیارات رئیسجمهوری بود و در بحث لوایح دوقلو هم این ماجرا مطرح شد، اما الان میبینیم که از دولت میخواهد تلاش کند اختیارات و حقوقش را باز پس گیرد. تحلیلتان از این سخنان چیست؟
اشکال همانجا شروع شد که آنهایی که 1376 به بعد قدرت داشتند، خودزنی کردند. یعنی به جای اینکه بتوانند آن قدرت را ساماندهی کنند و احزاب مناسب تشکیل دهند، شروع به حذف رقبای خودشان مانند آقای هاشمی کردند. حذف آقای هاشمی، باعث متلاشی شدن این اردوگاه شد. دوم اینکه گرفتار رادیکالیسم شدند و همان موقع که آقای خاتمی نیاز به پشتیبانی اینها داشت و این پشتیبانی هم میتوانست محقق شود، بحث عبور از آقای خاتمی را مطرح کردند و لذا رقیب اصلی آنها هم از این فرصت استفاده کرد.
بنابراین رئیسجمهوری که در قدرت رسمی حضور داشت، عملاً مبانی و خاستگاه اجتماعی قدرتش را از دست داد. همان کسانی که در دانشکده فنی دانشگاه تهران اجازه سخنرانی به ایشان ندادند، قدرت رئیسجمهور را تضعیف کردند و در انتخابات 1384 این موضوع به نهایت خود رسید و چهار کاندیدا را وسط آورد.
احمدینژاد هم که آمد، تتمه قدرت را از بین برد. یک تصفیه نسلی انجام داد و نسل انقلاب را حذف کرد. بازپسگیری که آقای خاتمی میفرمایند، مشروط به ساماندهی نیروهای اجتماعی است. شما اگر نیروهای اجتماعی را ساماندهی کنید و این نیروها مسیر را در پیش بگیرند، قدرت رسمی نمیتواند کاری از پیش ببرد. همین مسئله حجاب را نگاه کنید، نیروی اجتماعی ایستاد و آقای رئیسجمهور توانست حرف خودش را پیش ببرد.
بازپسگیری قدرت رئیسجمهور، منوط به حضور نیروهای اجتماعی و تشکل و ساماندهی آنها و مشخص کردن استراتژی و سیاستهای اینهاست. حقوق اساساً تابع سیاست است. سیاست هم تابع قدرت است. بنابراین باید آقای رئیس یک استراتژی طراحی کند که قدرتی بتواند، در جامعه شکل بگیرد که بتواند مقاومت و مقابله کند. اولین قدم این است که این مجلس 4 درصدی را از پیش رو برداشت و این موضوع با انتخابات پر شور صورت خواهد گرفت.
شما به نیروهای اجتماعی اشاره کردید. اگر خود رئیسجمهور هم بخواهد در این مسیر گام بردارد، باید چه کند؟ مثلاً درباره این شوراهای عالی که وجود دارد و عملاً بعضی جاها سنگاندازی میکنند، چه کاری میتواند انجام دهد؟
اینکه میخواهد کاری کند و نمیگذارند که خودش رئیس این شوراهاست. باید در این شوراها طوری مدیریت کند که نظرش را پیش ببرد. من معتقدم اقدام خوبی که آقای پزشکیان میتواند انجام دهد این است که در مسیر تحکیم مدیریت اجرایی گامهایی را بردارد. موضوع بعدی این است که آقای پزشکیان متاسفانه وفاق را به یک معنایی به کار گرفته که این وفاق ایشان را زمینگیر کرده است. نیروهای جناح محافظهکار باید از دولت کنار گذاشته شوند و نیروهایی بیایند که در مسیر توسعه گام بردارند؛ باید به احزاب و اتحادیهها بها دهند و کارها را به اینها بسپارد.