درباره نمایش «در انتظار گودو» به کارگردانی امیرحسین جوانی
دلقکهای مغموم انتظار میکشند
بار دیگر بکت و در انتظار گودویی دیگر. اینبار به روایت کارگردان جوان و جویای نامی چون امیرحسین جوانی. اجرایی که این شبها در سالن هیلاج بر صحنه آمده و تلاش دارد کموبیش به نمایشنامه بکت وفادار باشد. گو اینکه فضای کوچک سالن هیلاج، بالقوهگیهای یک (فضا/مکان) انتزاعی مورد نیاز نمایشنامه بکت را چندان برآورده نمیکند و بهتبعآن، میدان عمل بازیگران به نسبت محدود است و بسیار فشرده. به هر حال از یاد نبریم که چگونه شخصیتهای بکتی در مواجهه با زمانهای مرده آخرالزمانی در مکانهای بیمرز و لمیزرع، مجبور هستند «سیاست انتظار» پیشه کرده و در این مسیر سنگلاخ، ناتوان از اتصال با زندگی روزمره یا «سیاست رهاییبخش»، به حرافی مداوم و نیهیلیسم لاعلاج گرفتار آمدهاند اما نکته مهم این است که در خوانش امیرحسین جوانی، انتظار کشیدن بهمثابه یک کنش برای انسان مطرود و بیجایگاه دوران مدرنیته، آنچنان که باید بدل به امری رادیکال و تعیینکننده نمیشود و شوربختانه اجرا میل آن دارد که تماشاگران را با تمهیداتی چون گریم، ژست و لباس دلقکمآبانه، سرگرم کرده و ژست معناباختگی گیرد.
رویکردی مخاطرهآمیز که میتواند رادیکالیسم موجود در بطالت و انتظار کشیدنهای بکتی را در جایی نامناسب مصرف کند و ملال و تقلای انسانی را ناممکن جلوه دهد. به دیگر سخن در نمایشنامه «در انتظار گودو» بکت، دلقکمآبی نه از طریق امور ظاهری چون لباس و گریم که ازقضا به میانجی موقعیت جفنگ شخصیتها نمود مییابد. بنابراین در این اجرا از همان ابتدا بازیگران با تماشاگران قراردادی مبتنی بر دلقکمآبی خویش وضع میکنند و از این منظر، برای ساختن موقعیت جفنگی که بکت ساخته، بیش از بدنمندی و فضامندی، به لباس و گریم دلقکها متوسل میشوند.
سیاست اجرا در رابطه با وضعیت تعلیقیافتگی ولادیمیر و استراگون، همچنین فرادستی و فرودستی پوتزو و لاکی، ذیل این رویکرد اجراپذیر شده و صد البته تا حدودی هم موفق عمل میکند اما برای نزدیک شدن به افق بکتی، این سیاست اجرایی به تجدیدنظری اساسی احتیاج دارد و باید چیزهایی تغییر کند. انتخاب سالنی بزرگتر که بتواند پرسپکتیو مکانهای حاشیهای و دورافتاده بکتی را ممکن سازد و تن به این حجم از فشردگی مخرب سالن هیلاج ندهد از ضروریترین تغییرات مورد نیاز این اجراست.
تجربه تماشای اجراهایی که در این چند سال از این نمایشنامه دورانساز قرن بیستمی بر صحنه تئاتر ما آمده، گواهی است بر این مسئله که «در انتظار گودو» بیش از هر چیز به زمان و مکان نامتعارف دیستوپیابی احتیاج دارد. از یاد نبریم که شخصیتهای بیجاشده بکت، در سرزمینهایی که خارج از قرارداد اجتماعی شهرها واقع شدهاند، زیست ویران خویش را از سر گذرانده و راهی به رهایی و رستگاری نمییابند. پس انتخاب یک سالن مناسب برای این گروه جوان اهمیت فراوانی خواهد داشت.
به لحاظ اجرایی، بازی بازیگرانی چون سعید احمدی، عزالدین توفیق، شاهو رستمی و محمدحسین قاسمی در خدمت اجراست اما محمدحسین قاسمی، چندان نتوانسته فرسودگی غیرقابل بازگشت لاکی را به تمامی نمایش دهد. همچنین باید از بازی خوب مسیحا ذبیحی در نقش پسربچه نوشت که از نکات خوب این اجرا است. از دیگر نکات قابل اعتنا در این اجرا، فشردهسازی حداکثری پرده دوم نمایشنامه بکت است.
لحظهای که پوتزو و لاکی بازمیگردند و چشمان کورشده پوتزو از اتفاقاتی میگوید که در این مدت کوتاه به وقوع پیوسته و زندگی این شخصیت زورگو و متفرعن را برای همیشه تغییر داده است، میتوان منطق این حجم از فشردگی زمانی را سنجید. ورود پوتزو و لاکی با شتابگرایی فزآینده، دلقکمآبی شخصیتها را به شکل تمام و کمال به نمایش درمیآورد. با آنکه به لحاظ زمانی این فشردگی میتواند توجیه اقتصادی در یک سالن خصوصی را توضیح دهد اما در این مورد خاص، ریتم تند پرده دوم، کموبیش موفق عمل کرده و ژستهای دلقکمآبانه بازیگران را معناپذیر میکند.
درنهایت اجرای تازهای از «در انتظار گودو» با بضاعت و امکاناتی که این گروه در اختیار داشته، از منظر کیفی و زیباشناسی، تا حدودی توانسته رضایت مخاطبان را جلب کند و بار دیگر مواجهه با بکت تفسیرگریز را برای تماشاگران جوان این روزهای تئاتر ما ممکن کند. مسئله اما فاصلهای است که همچنان میان ما و بکت برقرار است و به این راحتی هم از بین نخواهد رفت.