بحران خانوادگی یا خانواده بحرانی؟
به نظر میآید بازنمایی نهاد خانواده در سینما و تئاتر این روزهای ما همچنان بر مدار بحران میچرخد و در این وانفسای مشکلات ساختاری جامعه، خانواده بهمثابه آخرین سنگر مقاومت و امکان بقای اغلب شهروندان مستأصل، هر روز بیش از پیش تابآوری خویش را از کف داده و تو گویی ساختارش بهراحتی با بهانههای مختلف ازهم میپاشد و استیصال اعضای خانواده را مضاعف میکند.
نمایش «رجوع» به نویسندگی کیمیا خلج و کارگردانی سعید حشتمی با لحنی کمیک تلاش دارد این وضعیت آستانهای و بحرانزده را در خانواده ایرانی بازتاب دهد. کیمیا خلج که در این اجرا بازی هم میکند در مقام نمایشنامهنویس با عمده کردن تضاد زوجها، توانسته روایتهایی کموبیش تماشایی و طنزآمیز از زن و مرد ایرانی خلق کند.
زوجهایی که به لحاظ فرهنگی، قرابت چندانی با یکدیگر نداشته و هنگام حضور در دادگاه، درخواست طلاقشان با افشاگریهای عجیب و غریبی همراه شده است. بنابراین با روایتهایی مملو از تناقضات حداکثری و همدلیهای حداقلی مواجه هستیم که نمونههایش چندان در زندگی توده مردم مشاهده نمیشود.
این تضادهای رفتاری بر سر مسائل مختلفی چون ایدئولوژی، سبک زندگی و تفاوتهای مالی و فرهنگی مابین زوجین شکل مییابد. جالب آنکه حضور در دادگاه خانواده به هر کدام از طرفین منازعه این فرصت را میدهد که با اغراقآمیزتر کردن روایتهایشان نقش طرف مقابل را در پیدا شدن ضعفها عمده کرده و در پیشگاه قاضی و دادگاه، خود را حق به جانب نشان دهد.
با آنکه در این فضای دادگاهی، قاضی حضور ناپیدایی دارد و به دیگر سخن کلام و بدناش مشاهده نمیشود اما اجرا چنان تدارک شده تا حضور قاضی به میانجی گفتار زن و شوهرهایی که به دادگاه مراجعه کردهاند رویتپذیر شود. از این منظر اجرا توانسته با هوشمندی، جایگاه تماشاگران را با قاضی دادگاه یکی کند و بازیگران را هنگام پرسش و پاسخ با دمودستگاه قضاوت، توأمان با قاضی و تماشاگر مواجه کند. پس جای تعجب نخواهد بود که مخاطبان هم این امکان را بیابند که به قضاوت زوجها بپردازند.
نمایش «رجوع» محصول شکلی از تولید تئاتر در ایران است که بهغایت از هزینهها میکاهد و با کمترین امکانات صحنهای، فضای مورد نظرش را تا حدودی میسازد. بنابراین گفتوگوها مهم میشود و در این نمونه خاص، تضادهای فیزیکی، عقیدتی و فرهنگی که در دیالوگها نمایان میشود، بار دراماتیک نمایش را بر دوش میکشد.
فیالمثل شاهد هستیم که چگونه در اپیزود اول بازیگرانی چون نیما هاشمیسرشت و الهام احمدی در باب چاقی و لاغری، فعالیتهای ورزشی و تلقی خویش از فعالیت اقتصادی به قاضی توضیح میدهند. تضادها چنان عمیق است که تماشاگران به خود نهیب میزنند که زندگی این دو نفر چطور توانسته سه سال با این شیوه ادامه یابد یا در اپیزود دوم شاهد هستیم که زن و شوهری به دادگاه مراجعه کردهاند که ازدواجشان با این حجم از تفاوت در سبک زندگی از همان ابتدا ناممکن به نظر میرسیده است.
میثاق جمشیدی و پریسا علینیا، نقشآفرین این اپیزود هستند و با مهارت توانستهاند به ترتیب نقش مردی دونژوان و فیلمساز و زنی روستایی اما زرنگ را بازی کنند. در اپیزود سوم کیمیا خلج و هومن بنایی نقش زن و شوهری را بازی میکنند که بر سر مسائلی چون پاکیزگی و رعایت شرعیات با یکدیگر تفاهم نداشته و حیرتافزا هستند و در اپیزود چهارم یک خانواده چهارنفره را میبینیم که زندگی این روزهایشان بهدلیل اینفلوئنسر شدن مادر خانواده به جاهای باریکی کشیده است.
در این بخش علاوه بر بازی خوب و بهاندازه روناک برخوردار در نقش مادر، شاهد حضور بازیگرانی چون فاطمه توانا، محمد روشنفکر و افشین سنگچاپ هستیم. درنهایت میتوان نمایش «رجوع» را کموبیش موفق دانست در راهی که انتخاب کرده است؛ ساختن لحظاتی مفرح با بازنمایی شخصیتهایی بهشدت متضاد در دل خانواده بحرانزده ایرانی، اما نکته اینجاست که این قبیل اجراها به لحاظ فرم، پیشنهاد تازهای برای تئاتر ما ندارند و به قولی همان راههای مطمئن قدیم را گز کرده و وضعیت مستقر را بازتولید میکنند. اجراهایی که هدفشان بیشک سرگرم کردن مخاطب است.
بههرحال نشاندن لبخند بر صورت مخاطب این روزها خسته و مستأصل تئاتر، کاری است بس دشوار که نمایش «رجوع» تا حد زیادی از عهدهاش برآمده و چندان هم به دام ابتذال زمانه نیفتاده است اما مسئله مهم مربوط است به ابداعات فرمی که در توان اینقبیل اجراها نیست و به قول رندان قدیم؛ «سری که درد نمیکند را چرا دستمال ببندیم» و بهتر است دم را دریافته و دور هم خوش بگذرانیم آن هم با طعم زن و شوهرهایی که به هیچ صراطی مستقیم نیستند.