| کد مطلب: ۱۵۷۷۴

سرگردانی مابین سرزمین پدری و زبان مادری

درباره نمایش آن‌بُرد

سرگردانی مابین سرزمین پدری و زبان مادری

با نگاهی جامعه‌شناختی به این روزهای مردمان ایران و با مرور آمارهای مراکز رسمی، می‌توان به این واقعیت تأمل‌برانگیز رسید که میل به مهاجرت از موطن خویش و یافتن سرزمین‌های ناآشنای توسعه‌یافته نزد طبقات مختلف اجتماع به یک مطالبه فراگیر بدل شده و درنتیجه نگرانی‌های فزاینده‌ای را از بابت حفظ نیروی انسانی کشور ایجاد کرده است.

محمدحسن خدایی

منتقد تئاتر

بی‌شک عرصه هنر و به‌تبع‌آن نهاد اجتماعی تئاتر به‌مثابه یک زیست‌جهان تخیل‌ورزانه پیشرو و انتقادی نمی‌تواند نسبت به این مسئله مهم بی‌تفاوت باشد و در این سال‌ها شاهد بوده‌ایم که چگونه هنرمندان عرصه نمایش به مفهوم مهاجرت، آسیب‌ها و امکان‌هایش پرداخته و تلاش کرده‌اند به میانجی اجراهای تئاتری، فیگور اجتماعی مهمی چون «مهاجر» را از یک منظر تازه و انتقادی بر صحنه احضار کرده و سرگذشت او را در این مسیر طولانی و دشوار رویت‌پذیر کرده و تصویری واقعی از کلیت یک جامعه در حال گذار ترسیم کنند.

البته بودند آثاری که مهاجرت بعضی ایرانیان را عامدانه به یک وضعیت حاد پناهجویی تقلیل داده و برای تأثیرگذاری بر احساسات مخاطبان، سیاست بازنمایی خویش را بر هرچه مصیبت‌بار نشان‌دادن شخصیت‌های نمایش بنا نهاده و با فرآیند «دیگری‌سازی» فیگور مهاجر، او را به امری تماشایی بدل کرده و در بازار مکاره تئاتر ایران به‌نوعی در قامت یک پناهجو به فروش رسانده‌اند.

به‌هرحال نباید از یادها برد که قسمت عمده‌ای از مهاجرت در جهان امروز مبتنی است بر منطق سرمایه‌داری نئولیبرال، گردش شتابناک سرمایه جهانی برای یافتن نیروی کار ارزان و به حداکثر رساندن سود و انباشت ثروت. بنابراین بیشتر کسانی که تن به مهاجرت قانونی داده و در پی یک زندگی نرمال و متعارف، سرمایه خویش را به دلار تبدیل کرده و برای همیشه از کشور خارج شده و جاکن‌شدن از سرزمین پدری و زبان مادری را انتخاب کرده‌اند، ذیل منطق جهان‌روای سرمایه‌داری جهانی صورت‌بندی‌شده و نمی‌توان مهاجرت‌شان را تنها به محدودیت‌های اجتماعی و تلاطمات سیاسی تقلیل داد و از آنان موجود تماشایی چون پناهجو ساخت.

در مطالعات نقد اقتصاد سیاسی و پژوهش‌های متأخر پسااستعماری متفکران چپ‌، میل مردمان جنوب جهانی در گسیل‌شدن به کشورهای برخوردار صنعتی، نتیجه توسعه نامتوازن و چپاول منابع طبیعی است. بماند که گسترش بنیادگرایی مذهبی و سیاست‌های هویت‌گرای مبتنی بر نژاد، جنسیت و مذهب، بیش از آن‌که به مهاجرت گسترده دامن بزند مقدمه تأسف‌‌باری است از برای پدیده پناهجویی و آوارگی.

92120__dsc0048-enhanced-nr.485ddc

حال با این مقدمه به نمایش «آن‌بُرد» بپردازیم که بار دیگر به مسئله مهاجرت پرداخته و به میانجی بازنمایی زندگی یک خانواده طبقه متوسط ایرانی که تحت‌تأثیر حوادث مابعد انقلاب ۵۷ چون انقلاب فرهنگی و تعطیلی مراکز دانشگاهی کشور در دهه60  شمسی قرار گرفته، ماندن یا رفتن از مملکت پرسشی است مهم برای او. اجرا از همان ابتدا بر دوگانه داخل و خارج از ایران تاکید کرده و رابطه استاد و شاگردی مابین دختر و پدر را از طریق آموزش زبان انگلیسی روایت می‌کند.

دختر جوان که «ماهی» نام دارد و نقشش را «نیکو بستانی» بازی می‌کند، در آستانه جوانی تصمیم به فراگیری زبان انگلیسی و در صورت امکان مهاجرت به انگلیس گرفته است. او که به هنر نقاشی علاقه دارد و می‌خواهد در لندن ابری و بارانی تحصیل هنر کند، فرآیند آموزش زبان را آغاز کرده و در این مسیر، زندگی دوپاره‌ای را مابین زبان فارسی و انگلیسی از سر می‌گذراند.

سیاست اجرا مبتنی است بر یک روایت چندپاره و گسسته از رابطه پرفرازونشیب مردی به‌نام پرویز با بازی مهدی زندیه و دخترش ماهی. مادر خانواده که کتایون نام دارد و مدت‌ها پیش‌ازاین از همسرش جدا شده، حضوری غایب دارد و گاهی که پرویز و ماهی به‌سمت تماشاگران آمده و انگار که آنان را خطاب می‌کنند، توگویی کتایون در جایگاه تماشاگران نشسته‌ و دارد به حرف‌های همسر و دخترش گوش می‌دهد.

ریتوریک اجرا مبتنی است بر احضار گذشته و سروکله‌زدن با ملال و دلزدگی اینجا و اکنونی شخصیت‌ها. اما این یادآوری خاطرات تلخ و شیرین گذشته، لحنی بیش از اندازه غمبار به خود گرفته و تلاش دارد احساسات مخاطبان را بیش از عقلانیت‌شان درگیر کند. نتیجه کم‌وبیش روشن است: «آن‌بُرد» می‌خواهد نشان دهد که انسان معاصر ایرانی توان مواجهه با تروماهایش را ندارد و به‌هنگام روایت گذشته، مدام در دام ملال و فقدان عاملیت می‌افتد.

ناخودآگاه سیاسی اجرا مبتنی است بر این گزاره که مهاجرت بیش از آن‌که کشف جهان‌های تازه باشد، شکلی از هویت‌زدایی است. مهدی زندیه و آیدین تمبرچی در مقام نویسنده و کارگردان، صحنه را از اشیاء خالی کرده و فی‌المثل تمام تجربیات شخصیت ماهی از سفر به انگلستان و زندگی در مکان تازه را از طریق زبان و گفتار اجراپذیر می‌کنند.

با آن‌که اشاراتی به زندگی روزمره در انگلستان می‌شود، اما اجرا نتوانسته تجربه زیسته یک مهاجر ایرانی به انگلستان را با تمام فرازوفرودهایش بر صحنه جان بخشد. این نمایش را فی‌المثل با رمان درخشان «همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها» قیاس کنیم که چگونه زندگی شخصیت‌ها تحت فضای یک پاریس اکسپرسیونیستی به امری هولناک بدل می‌شد.

تجربه مهاجرت در این نمایش چه به‌لحاظ روایت کردن زندگی روزمره در انگلستان و چه از منظر فاصله‌مندی مابین زبان فارسی و انگلیسی، حرف تازه‌ای ندارد. این روزها توئیتر فارسی پُر است از روایت‌ ایرانیان مهاجر و پناهجو که از ماجرای «آن‌بُرد» شنیدنی‌تر است.

به‌هرحال یک اجرا اگر نتواند اضطراب زیستن در یک جغرافیای دور را حس‌پذیر کند، همچنین نتواند مواجهه یک مهاجر ایرانی با تناقضات مدرنیته غربی را تا سرحدات ممکن خویش بسط و گسترش دهد اثری است سترون. پیام نمایش «آن‌بُرد» واضح است؛ پدری که روزگاری به غرب مهاجرت کرده بود کارش به جایی رسیده که این روزها مدام به دخترش نهیب بزند که از کشور غریبه به وطن برگردد و او را دم تنهایی مرگ به حال خودش رها نکند.

سوژه مدرن ایرانی مدت‌هاست که گرفتار همین توصیه‌های اخلاق سنتی است. «آن‌بُرد» درنهایت بازتولید روایتی است از یک پدرسالاری در حال زوال که نمی‌خواهد اقتدار رنگ‌پریده‌اش را بپذیرد.

برای عبور از این بازتولیدهای نه‌چندان رادیکال و اشک‌آور، سوژه مدرن ایرانی برای عبور از این کلیشه‌ها ‌باید شجاعت مواجهه با تناقضات جهان جدید را داشته باشد. چه پدری پا به سن گذاشته در تهران، چه دختری که به‌جای نقاشی‌کردن مشغول فروشندگی در لندن است.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی