| کد مطلب: ۴۶۶۶۶

مردی که جز بازیگری شغلی نداشت/نگاهی به زندگی و مسیر حرفه‌‏ای بهمن مفید و سرنوشت تراژیک او در تقاطع سینما و تئاتر

میان میلاد و مماتش، فقط یک‌روز فاصله بود؛ در گرمای ۲۵ مردادماه ۱۳۲۱ در خیابان شهباز تهران اشغال‌شده به دست متفقین از خشت افتاد و در ۲۶ مردادماه ۱۳۹۹ در تهران کرونازده‌ درگیر تحریم و قرنطینه درگذشت.

مردی که جز بازیگری شغلی نداشت/نگاهی به زندگی و مسیر حرفه‌‏ای بهمن مفید و سرنوشت تراژیک او در تقاطع سینما و تئاتر

میان میلاد و مماتش، فقط یک‌روز فاصله بود؛ در گرمای ۲۵ مردادماه ۱۳۲۱ در خیابان شهباز تهران اشغال‌شده به دست متفقین از خشت افتاد و در ۲۶ مردادماه ۱۳۹۹ در تهران کرونازده‌ درگیر تحریم و قرنطینه درگذشت. مدت‌ها بود سرطان ریه امانش را بریده بود و وقتی نفس آخر را کشید، لابد مروری شتابان کرد تمام روزهای رفته و از‌دست‌رفته را. به‌ زندگی‌ای که به دو بخش به‌تمامی متفاوت تقسیم شد.

بخشی آکنده از شور جوانی و شرر بازیگری و قسمتی سرشار از سکوت، انزوا و تنهایی. در هر دو دوره اما محبوبیتی ویژه در قلب مردم دوستدار هنر سینما داشت و حتی در همه آن سال‌های غربت‌گزینی و خانه‌نشینی، باز کم نبودند کسانی که به هر بهانه‌ای یادی کنند از یکی از ماندگارترین نقش‌های مکملی که او در فیلم «قیصر» و در نقش «میتی» از خود به یادگار گذاشت؛ نقشی کوتاه با دیالوگی آهنگین که البته در سناریوی کیمیایی نبود و بهمن مفید خود فی‌البداهه آن را بازی کرده بود.

با «هیچی بابا، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامون هم بود» شروع می‌شد و با «حالا ما به همه گفتیم زدیم، شمام بگین زده، آره، خوبیت نداره. واردین که!» به پایان می‌رسید. آنچه در این میان اما همچنان ستودنی می‌نمود، تسلط بی‌نظیر بازیگری‌اش بود در اجرایی پر از ظرافت و برخوردار از اوج و فرودهای نفس‌گیر در کلام که به شخصیت جان می‌دهد و در سینمای ایران آن روزگار، حضور بازیگری تازه‌نفس و مستعد را نوید می‌دهد. 

جز اینها شاید به خانه‌ای اندیشید که خانواده غلامحسین‌خان مفید و قدسیه‌خانم فریور را گرد هم می‌آورد. مادرش از نخستین مدیران زن آموزش‌وپرورش در ایران بود و پدرش از بنیان‌گذاران ورزش نوین در ایران و نیز از قدیمی‌ترین نقالان، شاهنامه‌خوانان، بازیگران و کارگردانان تئاترهای حماسی داستان‌های شاهنامه. همو بود که آنگونه که بهرام بیضایی در یادداشتی پس از مرگ بهمن مفید خبر داد؛ «در هزاره‌‌ فردوسی ۱۳۱۳ روبه‌روی عبدالحسین نوشین که رستم بازی می‌کرد، نقش بیژن داشت. همان سال صاحب اولین فرزند شد که به شگون نمایش، نامش را بیژن گذاشتند.»

مورد استثنایی بیژن مفید

عشق پدر به نمایش البته همه فرزندانش از بیژن و بهمن تا هنگامه و اردوان را نیز به این وادی کشاند. اردوان و هنگامه هردو در این عرصه درخشیدند اما واقع امر آن است که وقتی به نام بیژن مفید می‌رسیم، ناگهان ماجرای هنر در این خانواده ابعادی معنادارتر به خود می‌گیرد. بیژن از کودکی با شعر، دستگاه‌های موسیقی و نمایش‌های سنتی ایرانی آشنا شد و نواختن ویولن را نیز نزد استاد ظهیرالدینی آموخت. بعدتر اما در عرصه نمایش ایران به نامی محترم بدل شد.

بهمن مفید 5675 copy

آنگونه که جمیله ندایی، همسر او، توضیح می‌دهد: «ساختار نمایشنامه‌های بیژن مفید ریشه در بطن بازی‌ها و نمایش‌ها، آداب و رسوم، متل‌ها و قصه‌های ایرانی دارد و در آثار او به‌جای آنکه حوادث شخصیت‌ها را پیش برند، این شخصیت‌ها هستند که حوادث را به جلو می‌رانند.» نمونه‌ای از این الگو در نمایش مشهور «شهر قصه» دیده می‌شود. جز این نباید فراموش کرد که بیژن مفید از تئاتر لاله‌زار دهه 20 و سبک رفیع حالتی که از دوستان پدرش نیز بود، تأثیر می‌گرفت؛ سبکی که از سبک تئاتر عبدالحسین نوشین متمایز بود و بیش از هرچیز اتکا داشت به استقبال مردمی و بدین‌ترتیب گاه پیش می‌آمد که نمایش‌هایش نزدیک شش‌ماه روی صحنه می‌ماند. 

بهمن در ادامه بیژن

بهمن نیز در این مسیر به پدر و برادر تأسی می‌جست. در جوانی، همزمان با تحصیل در دانشکده هنرهای دراماتیک، به کارگردانی و بازیگری می‌پرداخت. همراه با پدر و برادرانش گروهی داشتند که به همراه بازیگرانی مانند بهزاد فراهانی، رضا میرلوحی، اصغر آقاخانی و بهرام وطن‌پرست به اجرای تئاتر می‌پرداختند. او همچنین با «گروه هنر ملی» و عباس جوانمرد همکاری داشت. مدتی نیز در وزارت فرهنگ و هنر مشغول به‌کار بود اما بعدتر از این نهاد جدا شد. 

از مهمترین آثار بهمن مفید در تئاتر، بازی در تئاترِ «شهر قصه» به کارگردانی بیژن مفید و نقش تمثیلی «دهباشی» در نمایش «میراث و ضیافت» اثر بهرام بیضایی در آذرماه ۱۳۴۶ در تماشاخانه سنگلج بود. برادرش بیژن به این تماشاخانه علاقه‌ای خاص داشت و حتی وقتی مقرر شد پس از اجرای موفق «شهر قصه» در  نخستین جشن هنر شیراز در سال ۱۳۴۷، مفید این نمایش را در تالار رودکی (وحدت کنونی) به روی صحنه آورد، او با این امر مخالفت ورزید و بر اجرا در تماشاخانه سنگلج اصرار ورزید.

دلیل این تاکید این بود که در آن زمان ورود زنان با چادر و ورود آقایان بدون کراوات به تالار رودکی ممنوع بود و مفید بر آن بود که نباید چنین اقشاری از دیدن نمایش محروم شوند. جز این، او به معماری صحنه نیز دقت داشت و می‌گفت، تماشاگران در تالار رودکی بیشتر محو معماری تالار و نورپردازی آن می‌شوند و در چنین وضعیتی امکان داشت ارتباط تماشاگر و تئاتر از دست برود. به همین دلایل او این نمایش را سه‌ماه در تماشاخانه سنگلج اجرا کرد. 

بهمن مفید در چنین فضایی رشد و نمو کرده بود. او همچنین با گروهی متشکل از سیروس ابراهیم‌زاده، رامین فرزاد، نیکو خردمند، فهیمه راستکار و پروین امیرسلیمانی، نمایش‌نامه‌هایی را به کارگردانی بیژن مفید در رادیو تهران اجرا می‌کرد. در باله نیز فعالیت داشت و در افتتاح تالار رودکی با نقش‌آفرینی «زال» در اپرای زال و رودابه به همراه افسانه دیهیم و حسین سرشار حضور پیدا کرد.

خود او درباره نسبت‌اش با این جهان چنین می‌گوید: «آن شب من به بچه‌ها گفتم اگر آمده‌اید اینجا کار تئاتر کنید و هنرپیشه بشوید، خیلی کار داریم، اما اگر آمده‌اید که هنرپیشه بشوید و پول دربیاورید، اشتباه آمده‌اید، من شما را می‌برم که فیلم بازی کنید. آن شب از ۶۰ نفر، ۳۰ نفرشان رفتند، از ۳۰ نفر باقی‌مانده هم ۱5 - ۱0 نفر بعداً رفتند و همین بچه‌های شهر قصه ماندند.»

بهمن در سینما

تقدیر اما چنین بود که پای بهمن مفید نیز به جهان سینما باز و در آنجا ماندگار شود. گام‌های نخست با دو فیلم تحسین‌شده از مسعود کیمیایی: «قیصر» و «رضا موتوری». او به همراه کیمیایی، احمدرضا احمدی و اسفندیار منفردزاده بچه‌محل هم بودند و چنین رفاقت‌هایی نقشی خاص در شکل‌گیری این گروه‌های هنری نیز ایفا می‌کرد. در میان این دو فیلم کیمیایی، بهمن مفید البته در «طوقی» علی حاتمی و «رقاصه شهر» شاپور قریب نیز حضور پیدا کرد.

در تمام این فیلم‌ها در نقش مکمل حضوری شیرین، گرم و ماندگار دارد. کیمیایی و حاتمی از نظر منتقدان سینماگرانی متفاوت بودند که گویی می‌خواستند در فاصله‌گیری با سینمای فیلمفارسی، به سینمایی هنری که درعین‌حال می‌تواند با مخاطب عام نیز ارتباط برقرار کند، مشغول شوند. این کارگردانان برای نقش اول مرد خود چهره‌ای موثرتر از بهروز وثوقی نمی‌یافتند. انگار اگر سینمای فیلمفارسی با فردین و ناصر ملک‌مطیعی شناخته می‌شد، این سینماگران جوان حتی در انتخاب بازیگر نیز متفاوت عمل می‌کردند تا تمایزها را معنادار کنند. 

در چنین زمینه‌ای، بهمن مفید نیز یکی از انتخاب‌های متمایز در نقش‌های فرعی بود. او که در «قیصر» با چند دقیقه حضور چنان درخشیده بود، این ذهنیت را در میان عوامل موج نو پدید آورد که توانایی‌هایی تئاتری او، امتیازی ویژه است برای تداوم فعالیت در سینما. در عمل نیز چنین شد و آن نقش‌های کوتاه در فیلم‌های حاتمی و کیمیایی برای او موفقیتی عمده فراهم آورد؛ زیرا او این قدرت را داشت که در معدود صحنه‌هایی که جلوی دوربین قرار می‌گرفت، صحنه را از آنِ خود کند و با ترکیبی از میمیک صورت و حرکت بدن، مهر خود را بر قلب تماشاگر بزند.

مورد متناقض‌نمای رقاصه شهر

در این میان، اما حضور او در فیلم «رقاصه شهر» را شاید در نگاه اول بتوان انحرافی از این مسیر اولیه دانست اما واقعیت ماجرا این است که نه شاپور قریب فیلمفارسی‌ساز بود و نه این اثر نمونه‌ای شاخص از آن سینماست. آری، ستارگان این فیلم؛ ناصر ملک‌مطیعی و فروزان، همان ستارگان سینمای فیلمفارسی بودند، اما در سوی دیگر نباید فراموش کرد که اسفندیار منفردزاده نیز موسیقی متن این فیلم را کار می‌کرد و به‌جز حضور بهمن مفید، شاپور قریب نیز در کارگردانی موفق عمل کرد، چنانچه با این سخن مسعود مهرابی باید موافق بود که: «می‌توان این دومین ساخته شاپور قریب را فیلمی دانست که به یک نسبت مساوی از مایه‌ها و لحظات ناب سینمایی برخوردار است. در نگاه اول، رقاصه شهر، فیلمی با یک قصه مبتذل و پیش‌پا‌افتاده به‌نظر می‌رسد، اما چنین نیست، چراکه تماشاگر با دیدن فیلم، با اثری غیرقابل قیاس با دیگر فیلم‌های فارسی همنام و هم‌مضمون روبه‌رو می‌شود.» 

مهرابی نیز در این قضاوت به نقش شاپور قریب توجهی خاص دارد: «این فیلم به‌راحتی می‌توانست در دست یک کارگردان کم‌مایه از هم بپاشد اما شاپور قریب با دید و بینشی ظریف، فکر خود را به تصویر درمی‌آورد و بیان تصویری او اینجا و آنجا گیرا و مبتکرانه است (شروع و پایان فیلم).» بدین‌ترتیب از نظر مهرابی، جدا از کثرت صحنه‌های رقص که البته شاید بشود آن را با شغل بازیگر اول زن توجیه کرد، «به کمتر عیب و نقص دیگری می‌توان در فیلم برخورد کرد.»

همکاری با همکاران گلستان

انتخاب بعدی بهمن مفید در سینما باز گزیده بود. او این‌بار به همکاری با سلیمان میناسیان و هراند میناسیان در فیلم «فریاد» پرداخت. این دو برادر ارمنی که از همکاران تحسین‌شده ابراهیم گلستان بودند، پیش‌تر فیلمی ساخته بودند با نام «طلوع» که در سومین جشنواره سپاس، جایزه بهترین فیلمبرداری رنگی را کسب کرده بود. ترکیب بازیگران آن فیلم بیشتر بازیگران تئاتری بود؛ کسانی چون جمشید مشایخی و فخری خوروش.

فیلم بعدی این دو برادر نیز با بازیگران با سوابق تئاتری ساخته شد و این‌بار علاوه بر مشایخی، اکبر مشکین و بهمن مفید نیز حضور داشتند. نویسنده فیلم نیز عباس پهلوان بود؛ یکی از شناخته‌شده‌ترین روزنامه‌نگاران قبل از انقلاب که 14سال سردبیری مجله «فردوسی» را که به‌عنوان نشریه روشنفکران ایران شهرت پیدا کرده بود، برعهده داشت. «فریاد» البته به موفقیت «طلوع» نرسید اما در سیر کارنامه هنری بهمن مفید همچنان فیلمی قابل‌دفاع است.

بعد از آن اما نوبت به همکاری با زکریا هاشمی می‌رسد؛ بازیگر نقش اول مرد فیلم «خشت و آینه» ابراهیم گلستان که این‌بار نخستین‌بار در مقام کارگردان، یکی از بهترین فیلم‌های سینمای ایران را ساخت. در اینجا نیز باز بهمن مفید در نقش اول ظاهر نمی‌شود اما حضورش به‌اندازه کافی به‌یاد می‌ماند. در «سه‌قاپ» ناصر ملک‌مطیعی، نقش اول را برعهده داشت و شخصیتی به‌نام برزو را بازی می‌کرد که تازه زندگی مشترک‌اش را آغاز کرده است اما بیشتر از توجه به زندگی زناشویی، سرگرم قمار و دعواهای بعد از آن است. از جایی به‌بعد او می‌خواهد دست از قمار بکشد اما این‌بار نیاز خانواده علی ـ دوست برزو که بهمن مفید آن را بازی می‌کند ـ به پول جهیزیه، برزو را راضی می‌کند که برای بار آخر دست به قمار بزند. 

کاکا رستم و جایزه سپاس

بنا بر آنچه گفته شد، بهمن مفید در سال‌های نخست فعالیت خود در سینما ،سعی می‌کند مرزبندی خود را با سینمای فیلمفارسی حفظ کند. در ادامه نیز او تا حدودی به این روند وفادار می‌ماند و برای نمونه در فیلم «رشید» با بهروز وثوقی و زری خوشکام هم‌بازی می‌شود. این فیلم را پرویز نوری، نویسنده و منتقد سینما کارگردانی کرد. نمونه‌ای دیگر از تلاش مفید برای حفظ دستاوردهای هنری‌ را باید در همکاری‌اش با علی حاتمی در فیلم «باباشمل» دانست.

فیلم بعدی او اما یکی از شاه‌نقش‌های اوست؛ بازی در نقش کاکا رستم در فیلم «داش آکل» مسعود کیمیایی. این حضور را باید پررنگ‌ترین نقش مفید در سینمای ایران تا آن‌لحظه دانست. او در اینجا قرار است روبه‌روی داش آکل با بازی وثوقی، نقش شخصیت شَر داستان را بازی کند. کیمیایی این فیلم را از داستانی به همین نام در کتاب «سه قطره خون»، از صادق هدایت اقتباس کرده بود و همین امر حساسیت‌ها را نسبت به نتیجه نهایی دوچندان می‌کرد. 

آنچه بر دوش مفید نیز گذاشته شده بود، اندک نبود. او باید چنان کاکارستم دشمن قدیمی و کینه‌ای داش آکل را به تصویر می‌کشید که کسی تردیدی در مظلومیت داش آکل روا ندارد. مفید به زیبایی از پس این بار سنگین برآمد و چه در لحظات رجزخوانی و چه در صحنه‌های نبرد تن‌به‌تن به اوجی در اجرا نزدیک شد که تحسین‌برانگیز است.

همین موفقیت نیز باعث شد که برای داوران جشنواره فیلم سپاس، تردیدی باقی نماند که جایزه بهترین بازیگر نقش دوم مرد را به او تقدیم کنند. این جایزه در کنار جایزه بهترین فیلم و جایزه بهترین فیلمبرداری سیاه‌وسفید برای نعمت حقیقی، «داش آکل» را به فیلمی موفق در کارنامه کیمیایی نیز بدل کرد و درعین‌حال موقعیت مفید را نیز در سینمای ایران ارتقا بخشید؛ امری که او خود نیز بدان اذعان داشت: «این دو بزرگوار (کیمیایی و حاتمی) نگرش فنی ـ محتوایی دقیقی به سینما داشتند، میزانسن و دکوپاژ را می‌شناختند، ضمن اینکه در برگردان فرمی، خوش‌سلیقه‌تر و اندیشمندانه‌تر عمل می‌کردند.»

در بطن فیلمفارسی‌ها

بااین‌همه مسیری که مفید در ادامه سینمای خود بروز داد، نسبت چندانی با سینمای موج نوی ایران نداشت. به‌تدریج و از آغاز دهه ۱۳۵۰، نام او را به‌وفور در فیلم‌هایی می‌شد دید که اسم‌هایشان نشان می‌داد، چه عیاری دارند: از «رضا هفت خط» تا «خانواده سرکار غضنفر»، از «اتل متل توتوله» تا «حسین آژدان»، از «والده آقا مصطفی» تا «کلک نزن خوشگله»، از«خانم دلش موتور می‌خواد» تا «بابا گلی به جمالت». خود او بعدتر حضورش در این فیلم‌ها را به «غم نان» نسبت داد: «ارتزاق در بازیگری خیلی مهم است. من شغلم بازیگری بود و هست. بعدها که آمدم در سینما اشتغال دیگری غیر از بازیگری نداشتم، نمی‌توانستم به حرفه دیگری بپردازم، باید زندگی می‌کردم.»

جز اینها معتقد بود، رد فیلمنامه‌ها بر آینده کاری‌اش تاثیری منفی می‌گذاشت: «نکته دیگر این است که خود مردم هم توقع‌شان از جایگاه اجتماعی یک هنرپیشه بالاتر می‌رود. مثلاً وقتی می‌دیدند که آکتورشان با دوچرخه یا پیاده به سر کار می‌رود، باورشان نمی‌شود. مجبور بودیم یک ماشین خوب بخریم و اقساطش را باید پرداخت می‌کردم. ضمن اینکه از پیشنهاد‌هایی که می‌شد اگر سه تا را رد می‌کردی، باید دو تای دیگر را قبول می‌کردی، وگرنه از چرخه حرفه‌ای کنار گذاشته می‌شدی.»

در این فیلم‌ها جایی برای هنرنمایی مفید وجود نداشت اما در عوض او گاهی این شانس را داشت که در نقش اول ظاهر شود. درعین‌حال این نکته را نیز باید در نظر گرفت که او  گاهی در همین فیلم‌های نه‌چندان خوب، خوب بازی می‌کرد: «قبول دارم در خیلی از فیلم‌های عالی، بازی نکردم ولی من در هر فیلمی که بازی می‌کردم، با تمام وجود کار می‌کردم.»

جز اینها او یکی از آن ستاره‌های بدشانس سینمای ایران نیز بود؛ نسلی از هنرمندان که در دهه ۱۳۵۰ شروع به‌کار کردند و تا به شهرت رسیدند، ساختار سیاسی، تحولی عظیم کرد و در این چرخش روزگار، جای چندانی برای این گروه وجود نداشت: «من شش، هفت سال در سینما بودم. داشتم دستگرمی، نقش‌های مکمل فرعی بازی می‌کردم. بعد که به‌ مرتبه ایفای نقش‌های اول رسیدم، هنوز موقعیتی را پیدا نکرده بودم که بگویم چه سناریویی را می‌خواهم و چه کارگردانی خاصی، آرمانی و مطلوب است. تازه بعد از فیلم «جوجه فکلی» می‌توانستم تصمیم بگیرم، حالا در چه فیلمی بازی کنم و با چه کارگردانی کار بکنم که انقلاب شد.»

غربت و مهاجرت

انقلاب که شد، بهمن ۳۶ سال داشت. در آغاز امیدوار بود بار دیگر بتواند در سینما حضور داشته باشد؛ شاید مشابه همان امیدی که فردین، ناصر و ایرج قادری هم داشتند. این سه‌نفر در «برزخی‌ها» بازی کردند. بهمن مفید هم در «فریاد مجاهد»، «منافق» و «قدیس» بازی کرد. مدتی هم به‌عنوان هنرپیشه نمایش‌های مردمی در تئاتر سنگلج، سپس در لاله‌زار مشغول به‌کار شد. با همه این تلاش‌ها، سینمای انقلابی جایی برای او و سایر ستارگان سینمای قبل از انقلاب نداشت.

برخی از بازیگران با پیشینه تئاتری چون جمشید مشایخی، محمدرضا کشاورز، عزت‌الله انتظامی، علی نصیریان و داوود رشیدی موفق شدند در ایران بعد از انقلاب، همچنان به فعالیت‌های هنری خود ادامه دهند. بعضی چون ایرج قادری نیز با توبه از گذشته خود روزنی گشودند، اما سرنوشت مفید چنین نبود. تنها راهی که پیش‌روی او برای تداوم فعالیت‌های هنری گشوده بود، راه غربت و مهاجرت بود.

بدین‌ترتیب در سال ۱۳۶۰ به آمریکا رفت: «گفتند ممنوع‌التصویرم. رفتم تئاتر بازی کردم. بعد یکی با کلت آمد و گفت؛ تئاتر تعطیل. من هم رفتم آمریکا!» در آمریکا به همراه مرتضی عقیلی که او نیز همچون بهمن مفید در سینمای ایران نقش «کمک جاهل» را خوب بازی می‌کرد و فقط در اواخر حکومت پهلوی توانست در چند  فیلم نقش اصلی بازی کند، چند میان‌پرده، همچنین نمایش «ماه و پلنگ»، «شاپرک خانم» و نمایش‌های کودکانه را روی صحنه برد. گاهی نیز در ویدئوکلیپ‌هایی از داریوش و ستار دیده شد. 

خاتمی، بازگشت به ایران و توفیق اجباری

سیدمحمد خاتمی که به ریاست‌جمهوری رسید، هم ندای گفت‌وگوی تمدن‌ها را سر داد، هم دعوت از ایرانیان غربت‌نشین برای بازگشت به ایران را. بهمن مفید از کسانی بود که این دعوت را باور کرد: «با میان‌پرده‌خوانی زندگی می‌کردم که رئیس دولت اصلاحات گفت، همه ایرانی‌ها می‌توانند تا دوهفته بعد برگردند ایران. من هم آمدم، پاسپورتم را ضبط کردند و نگذاشتند برگردم. بد هم نشد! ماندم پیش مادرم!» ماند و امید بست به اینکه شاید دوباره بشود در سینما و تئاتر بازی کند.

این یک تیرش اما به سنگ خورد. در دولت اصلاحات البته در فیلم «سرود تولد»، نقش کوتاهی بازی کرد اما فیلم بدون حضور او اکران شد. تلاش‌هایش در دولت‌های بعدی نیز به جایی نرسید. مدتی به شبکه جم رفت اما دوباره به ایران بازگشت و این‌بار دیگر حتی با وجود گذرنامه، میلی به ترک کشور نداشت. 

تلاش‌های دوستان قدیمی‌اش نیز برای حل مشکل، راه به جایی نبرد. وقتی درگذشت، بهزاد فراهانی که از شاگردان پدرش محسوب می‌شد، گفت: «سرطان بهمن مفید را نکشت، غصه او را کشت. آن‌ها که نگذاشتند بهمن مفید به کاری که عشق داشت بپردازد، باعث مرگ او شدند. همان‌طور که جلوی کار ناصر ملک‌مطیعی و فردین را هم گرفتند.»

او از تلاش‌های ناکامش در این زمینه با وجود موافقت علی جنتی و وزارت اطلاعات دولت روحانی هم سخن گفت و با گلایه پرسید: «چه کار خلافی انجام داده؟ چه صحنه ناجوری بازی کرده که بعد از این‌همه سال از یادها نمی‌رود؟ او چه کار کرده است؟ در تمام دوران زندگی‌اش یک‌ دفعه بغل‌دست درباری‌ها دیده شده؟ تازه اگر دیده شده بود هم نباید فرقی می‌کرد؛ چون خیلی‌ها هستند که آن دوران مدام در دربار بودند و بعد از انقلاب، مشکلی برایشان پیش نیامد یا با یک معذرت‌خواهی برگشتند. این فرد که اصلاً از آن مشکلات هم نداشته است. بعد هم بهمن سال‌هاست که دارد در ایران زندگی می‌کند و باید روزی‌اش برسد. خدا روزی را داده، چرا عده‌ای جلویش را گرفته‌اند؟»

سینما حرامش کرد

با این تفاسیر، پایانی تلخ رقم خورد برای بازیگری که بهرام بیضایی به‌درستی درباره‌اش نوشت: «بهترین بازی‌های بهمن مفید در هیچ فیلمی ثبت نشده. بهترین بازی‌های او در مجلس‌های خودمانی دوستان بود که به سادگی و خودجوش سر می‌گرفت، بی کوششی گزاف و به روانیِ آب! تکی و در بهترین اجرای ممکن؛ یکّه‌‌تاز در چندین نقش خودساخته‌ بسیار متفاوت. تکّه‌هایی که هنوز این به پایان نیامده، بعدی پشت‌سرش می‌آمد، پرشور و شیرین!»

حق با بیضایی بود زیرا «وعده‌ای را که سینما با آن تکّه کوتاه (قیصر) به تماشاگرانش برای آینده داد، هرگز به‌عمل در‌نیامد و پانگرفت». آری، «سینما حرامش کرد و مهملات خودش را از زبان او گفت و هنر درجازدن را در بهای دستمزدی کم‌وبیش به او آموخت. افسوس بر آن استعداد در نقش صحنه‌یی داروغه‌ سلطانْ مار!» آنچه بیضایی می‌گفت، البته شاید در نظر بهمن مفیدی که زمانی در فیلم «نفس‌بریده» در نقش نوازنده‌ای نابینا و دوره‌گرد می‌گفت: «میگم دنیا چقد شلوغ شده آقا نبی، از دَم همه افتادن به جون هم. سر چی و سر کجا خدا عالمه. خیالشونه که بعضیا را تو زعفرون میخوابونن. نه نوکرتم آخر دنیا همه جامون تو یه پنجه خاکه؛ چه حاکمش چه مفلسش» چندان محلی از اعراب نداشت. او شغل‌اش را بازیگری می‌دانست، تا دم مرگ و گویی به‌هرشکل.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
آخرین اخبار