حضور تعادلبخش یک سگ دورگه خانگی
رابطه انسان و حیوان در طول تاریخ، فراز و فرود زیادی داشته است. بهقول متفکری چون یووال نوح هِرارِی گویی مسیر پیشرفت بشریت با حیواناتِ مرده سنگفرش شده باشد. اما مدتهاست که وضعیت تازهای مابین انسان و حیوان پدیدار شده و با اتمیزهشدن انسانها، بسیاری از افراد برای گریز از تنهایی در جهان پسامدرن امروزی، بهسمت داشتن حیوانات خانگی سوق یافتهاند.
بیشک این دوران نوین، اخلاقیات متفاوت و پیچیدهای را ضرورت بخشیده و تأمل در باب حیوانات را به یکی از مهمترین عرصههای فلسفه اخلاق بدل کرده است.
انسان امروزی مثل گذشته نمیتواند خود را «اشرف مخلوقات» بداند و از یک منظر فرادستانه و با نگاهی ترحمآمیز، حیوانات را موجوداتی «زبانبسته» فرض بگیرد که باید برایشان دلسوزی کرد.
«آنیِس بس» و «دانیل بس» در نمایشنامه «توتو» به زندگی یک زوج ساکن پاریس با سگشان پرداختهاند. ماجرا از گمشدن «توتو» یا همان سگ دورگه خانگی در یکی از پیادهرویهای شبانه «آلِکس» آغاز میشود.
آلِکس که مردی میانسال و مشاور اقتصادی نهادها و شرکتهای بینالمللی است، دست خالی به خانه بازگشته و موجب دلخوری، اضطراب و خشم همسرش «زوئه» شده است. غیاب توتو بهنوعی تنشهای پنهان این زوج پاریسی را آشکار و رابطه عاطفیشان را وارد مرحله تازهای از بحران و تنش کرده است.
با ورود دوست مشترک خانوادگیشان «پاول»، رازهای گذشته مابین این زوج عیان شده و تنشها اوج میگیرد. نمایشنامه با عمده کردن غیاب چندساعته توتو، این حقیقت را گوشزد میکند که در زندگی مدرن شهری، حیوانات خانگی میتوانند نقشی مهم ایفا کرده و فیالمثل در این مورد خاص که مابین آلِکس و زوئه در جریان است، همچون یک میانجی تعادلبخش عمل کنند.
فقدان کوتاهمدت یک سگ خانگی مقدمه بروز تنشها و لاجرم بر زبان آوردن واقعیتهایی است که میتواند هر نوع صمیمیت و اعتماد زندگی زناشویی را خدشهدار کند. در انتها وقتی توتو به خانه بازمیگردد، اختلافات فروکش کرده و توگویی امکان تداوم زندگی مشترک ممکن میشود.
نمایشنامه «توتو» به مردمان طبقه متوسط و بحرانهای اخلاقیشان میپردازد و به نظر میآید برای تماشاگر طبقه متوسطی مجموعه ایرانشهر، این قرابت با زیستجهان این روزهایش جالب توجه باشد.
با آنکه استقبال از این نمایش آنچنانکه باید نبوده اما درمجموع میتوان گفت که مخاطبان بعد از تماشای نمایش و به هنگام خروج از سالن استاد ناظرزاده کرمانی، ناراضی نبوده و حسی از یک تجربه مطلوب و آشنا را با خود به خانه میبرند.
شیماه خاسب و امیرسپهر تقیلو در مقام طراح و کارگردان، خوانشی خلاصهشده از نمایشنامه «توتو» بر صحنه آورده و در بعضی صحنهها تلاش دارند نمایش روزمرگی را با اتفاقات سیاسی این روزهای کشور همچون ساخت مسجد به دست شهرداری تهران در پارک قیطریه اتصال دهند.
از منظر مطالعات اجرا، بازی بازیگران باتوجه به حرفهای بودن هر سه نفرشان، قابل قبول است. فرزین محدث تلاش کرده از شیوه بازیگری تثبیتشدهاش در اینسالها اندکی فاصله گرفته و شخصیت متناقضنمایی چون پاول را بر صحنه آورد. همچنانکه جوانه دلشاد در نقش زوئه و مهران نائل در نقش آلِکس در خدمت مناسبات درونی متن هستند و بازیهایشان متکلفانه و خودنمایانه به نظر نمیآید.
درنهایت میتوان نمایش «روزمرگی» را بازتولید یک شیوه اجرایی استاندارد دانست که نمیخواهد بیش از اندازه خطر کند و قدم به راههای نامکشوف بگذارد. اجرایی که نهچندان سرد است، نه چندان گرم؛ بلکه ولرم است و کموبیش محافظهکار. این قضیه در طراحی صحنه کمینهگرایانه اجرا و آن فرمهای مواج سفیدرنگ دیوارشکل مجزا از هم نیز مشاهده میشود.
بالا رفتن هزینههای تولید تئاتر، این روزها جسارت گروههای اجرایی را نشانه رفته و قدمزدن در راههای تثبیتشده قدیمی را توجیهپذیر کرده است. «روزمرگی» در همین حال و هوا تنفس میکند و یک درام خانوادگی فرانسوی را با لحن و طعم ولرم ایرانی برای تماشاگران طبخ میکند. وقتی همه از این ماجرا راضی هستیم چرا باید بیش از این خود را ناراحت کنیم و از متعارف بودن یک اجرا لذت نبریم؟