| کد مطلب: ۱۵۰۴۵

تجربه تعلیق

درباره فیلم مقیمان ناکجا

«مقیمان ناکجا»، قصه‌ای است که شهاب حسینی از روی نمایشنامه «مهمانسرای دو دنیا»، اثر اریک امانوئل اشمیت اقتباس کرده که از حیث فرمی می‌توان آن را شکلی از تله‌تئاتر دانست.

فضای فیلم، نوع میزانسن و دیالوگ‌محور بودن داستان، آن را به فضای نمایشنامه نزدیک می‌کند که با یک موقعیت فانتزی گره می‌خورد. قصه فیلم درباره جوانی است که تصادف کرده و به ناگاه خود را در محیطی شبیه بیمارستان یا هتل می‌بیند که بعد درمی‌یابد هیچ‌کدام نیست. چیزی شبیه مهمانسرایی غریب است که معلوم نیست کجاست، اما هرچه بیشتر بر مختصات آنجا، آدم‌هایی که آنجا هستند یا به آنجا می‌آیند تأمل می‌کند، تا اینکه می‌فهمد در جایی بین مرگ و زندگی قرار گرفته است.

در یک لامکان و لازمانی بین دو جهان و بین زمین و آسمان. درواقع فیلم تجربه اغما را در یک روایت فانتزی با نگرش‌های فلسفی و عرفانی می‌آمیزد تا درباره هستی، حیات، مرگ و راز زندگی سخن بگوید. چند شخصیت اصلی وجود دارند که در یک دیالوگ مدام با یکدیگر به رمزگشایی از گذشته و جهان ذهنی و درونی هم می‌پردازند تا به‌واسطه آن، فرصت نوعی بازنگری به خویشتن هم برای کاراکترها، هم به میانجی همذات‌پنداری برای تماشاگر ایجاد شود.

در پس این روایت ردپای پررنگ نگاه خیامی و قرائتی عرفانی از دین در نسبت با مقولاتی مثل مرگ و زندگی، صورت‌بندی می‌شود که البته با نگرشی روانکاوانه هم پیوند می‌خورد. درواقع داستان «مقیمان ناکجا» در یک ناکجاآبادی رخ می‌دهد تا دقیقاً از جایی به‌اسم جهان و تجربه‌ای به‌اسم زندگی و هدف و فلسفه آن حرف بزند.

170828808

هر یک از شخصیت‌های قصه که هرکدام به‌دلیلی به اغما رفته‌اند، در این نقطه به هم وصل می‌شوند تا تجربه اغما نه‌فقط فرصتی برای احیای جسم و بدن که به مجالی برای احیای فکر و مرور زندگی آن‌ها بدل شود. همچون سفری از آفاق به انفس که در پایانش با آدم‌های دیگر مواجه می‌شویم. فیلم، فضایی دراماتیک برای بیان حرف‌هایش و بازنمایی مضامین، فراهم نمی‌کند. آن را با دو عنصر دیالوگ و فضاسازی‌های نمادین گره می‌زند تا درنهایت مخاطب را به تأمل وادارد.

ضمن این‌که، بین عناصر و مؤلفه‌های نمادین فیلم، انسجام معنایی شکل نمی‌گیرد تا یک کلیت دراماتیک بنا شود. قصه در فضایی بین رؤیا و واقعیت، مرگ و زندگی، کمدی و تراژدی، سکوت و سخن و آسمان و زمین است، با کاراکترهای معلق و بی‌سرانجام. بااین‌حال نمی‌توان از لحظات حسی و عاطفی‌ای که ایجاد می‌کند و امکان یک نوع واکاوی درونی برای مخاطب هم به سادگی گذشت.

ممکن است فیلم را به‌مثابه فیلم و اثری سینمایی نپسندید و با آن ارتباط تماتیک برقرار نکید، اما برخی از دیالوگ‌ها و بازگویی روانکاوانه برخی تجربه‌های عاطفی که هر انسانی ممکن است در زندگی تجربه کند مثل پارادوکس‌ها، تضادهای درونی یا افسردگی و یأس فلسفی که رنج پوچ‌گرایی و نیهیلیسم را بر افراد تحمیل می‌کند ازجمله موقعیت‌ها و تجربه‌هایی هستند که می‌تواند به مخاطب کمک کند تا خود را در آیینه شخصیت‌ها ببیند و نوعی کاتارسیس و پالایش درونی برایش اتفاق بیفتد.

بااین‌حال مشکل فیلم، در فقدان ساختاری دراماتیک و فرم روایی آن است که یک جاهایی در دام سانتی‌مانتالیسم اخلاقی می‌افتد و رویکرد اخلاق‌گرایانه آن، زبان فیلم را به لحنی نصیحت‌گر بدل می‌سازد که همین به نقطه‌ضعف اثر تبدیل می‌شود. ضعفی که به‌دلیل کشداربودن دیالوگ‌ها، هم فیلم را از ریتم انداخته، هم آن را بین انتزاع، فانتزی و واقع‌گرایی اخلاقی معلق می‌کند.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی