پدر کو ندارد نشان از پدر!
یکی از فیلمهایی که در اکران نوروزی امسال روی پرده رفت، نامش «پرویز خان» بود که قصه آن، روایتی از زندگی «پرویز دهداری»، مربی فوتبال در دهه ۶۰ است.
پرویز دهداری در سال ۱۳۶۴ هدایت تیمملی فوتبال ایران را برعهده گرفت. تنها یکسال بعد از این اتفاق، ۱۵ بازیکن تیمملی فوتبال ایران نامه کنارهگیری خود از تیمملی را به فدراسیون وقت تحویل دادند.
فیلم به همین موضوع و برهه از زندگی دهداری میپردازد و «سعید پورصمیمی» نقش او را بازی میکند. خیلیها مهمترین نقطهقوت فیلم را بازی پورصمیمی در این فیلم میدانند که برای نخستینبار بازی در نقش یک شخصیت واقعی را تجربه کرده است.
بااینحال دختر پرویز دهداری نسبت به تصویری که از پدرش در فیلم به نمایش درآمده، انتقاد دارد و گفته است: «این فیلم را خیلی دوست دارم؛ فیلم نشان میدهد چگونه پدرم با اقتدار، عشق، فداکاری و با تمام وجود در آنبرهه و مقطعزمانی باعث موفقیت تیمملی میشود. اما باید بگویم، این فیلم اثری درباره شخصیت پدرم نیست. مثلاً پدرم تندتند راه نمیرفت یا کنار زمین داد نمیزد و اینها مطابق با واقعیت نبود.»
برخی از دوستان و همبازیهای دهداری هم نسبت به تصویر او در فیلم انتقاداتی داشتهاند. شیدا دهداری البته از بازی سعید پورصمیمی در نقش پدرش، رضایت داشته و گفته است که پورصمیمی موفق شده تا حدود زیادی ظرافت، محاسن اخلاقی، مهربانی، فداکاری، عشق بهکار، ملیگرایی و روحیات ایشان در عرصه مسابقات را با بازیاش نشان دهد.
ازجمله نقدهایی که به تصویر پرویز خان در اینفیلم شد و دختر او هم همین نظر را داشت، فاصله سنی بین قهرمان فیلم و خود واقعی اوست. درواقع دهداریای که در فیلم میبینیم، پیرتر از دهداری واقعی است. زمانی که دهداری درگذشت، ۵۹ سال داشت و سعید پورصمیمی اکنون ۸۰ ساله است.
سینما همیشه دو قهرمان را روی پرده خود به تصویر کشیده است؛ یکی قهرمانهای سینمایی که از جهان خیالی میآیند و به میانجی تصویر جان میگیرند و دومی بازنمایی قهرمانهای واقعی که در کسوت کاراکترهای سینمایی روایت میشوند.
این دومی همیشه کار سختتری بوده است؛ اینکه یک قهرمان یا شخصیت برجسته و مشهور که حالا در جهان رسانهای شده، امروز به آنها سلبریتی میگویند، به قاب سینما و جهان فیلم میآیند و زندگینامههای آنها یا بخشی از زندگی حرفهای آنها مقابل دوربین میرود.
فیلمهایی بیوگرافی که مخاطب از قبل او را میشناسد و به سینما میآید تا این چهره آشنا را روی پرده ببیند. مواجههای که بسیاری از مواقع با یک آشناییزدایی منفی همراه میشود. بهاینمعنا که تصویری که تماشاگر از قهرمان یا شخصیت محبوبش در فیلم میبیند، با تصورش از او فاصله داشته و انطباق ندارد.
این تفاوت گاهی به دلخوری یا پسزدن از فیلم میانجامد. اغلب فیلمهای زندگینامهای در ایران، چنین تقدیری داشته است. نمونه اخیرش فیلم «بیرو» بود که نتوانست رضایت مخاطب و علاقهمندان علیرضا بیرانوند را جلب کند و فیلم هم در گیشه شکست خورد.
فیلم «تختی» بهرام توکلی هم کموبیش با این نقدها بهویژه از سوی طرفداران او مطرح شد. درهمینزمینه، فیلمهای بیوگرافی درباره قهرمانان و فرماندهان جنگ با چالشهای کمتری مواجه شد، چراکه برخلاف قهرمانهای ورزشی که مردم تصویری از واقعیت او را در حافظه تاریخی خود دارند، درباره قهرمانهای جنگ بیشتر خاطره و نقلقول شنیدهاند و بهجای تصویر، تصوری از آنها در ذهن مخاطب نقش بسته است و زمانی که شخصیت آنها در جهان فیلم به نمایش درمیآید با پذیرش و همدلی بیشتری همراه میشود.
روایت شخصیتهای واقعی در سینما و فیلمهای پرتره و بیوگرافی، یکی از جذابترین شکلهای فیلمسازی است اما به همان اندازه سخت و دشوار است. اینجا دیگر آن ضربالمثل قدیمی جواب نمیدهد که «آیینه چون نقش تو بنمود راست/ خود شکن، آیینه شکستن خطاست».
اینجا باید آیینه سینما در برابر واقعیت، نشکن باشد تا تصویری درست از قهرمانهای واقعی را نشان دهد. بااینحال این نکته را هم نباید فراموش کرد که بازنمایی چهرههای واقعی از فیلتر تصویر و درام و بهطور کلی بهواسطه زبان سینما رخ میدهد و مقتضیات خاص خودش را دارد و شاید توقع اینکه شمایل قهرمانهای واقعی در سینما نعلبهنعل واقعیت باشد شاید انتظاری وسواسگونه باشد. همینکه فیلمی بتواند در روایت یک شخصیت به اصل واقعیت وفادار باشد، کافی است. گرچه نقد فیلم از حیث سینمایی، در جای خود باقی است.