| کد مطلب: ۱۴۶۲۲

«خانه به دوش» و خوانشی دیگر

سریال خاطره‌انگیز «خانه به دوش» در تکرار چند باره خود، بار دیگر پس از 20سال از زمان تولید و پخش آن، از شبکه آی‌فیلم در ماه رمضان پخش شد و باز هم با استقبال مردم مواجه شد. آمارهای مخاطبان برنامه‌های نوروزی امسال نشان داد که این مجموعه نمایشی همچنان محبوبیت خود را حفظ کرده است. این درحالی‌است که اغلب سریال‌های جدید نمی‌توانند حتی نیمی از مخاطبان این سریال را به خود جلب کنند.

پرسش از چرایی این اتفاق می‌تواند ما را به فهم دقیق‌تری از رمز سریال‌سازی موفق و البته جامعه‌شناسی مخاطب برساند. گرچه رضا عطاران دیگر با تلویزیون کار نمی‌کند اما در دو دهه پیش، دو سریال «متهم گریخت» و «خانه به دوش» او بارها از تلویزیون بازپخش شد. سریال‌هایی که در زمان خودش خیابان ‌خلوت‌کن بود و حالا می‌توان آن را حال‌خوب‌کن دانست. اگر به سریال‌های پرمخاطبی چون پایتخت هم نگاه کنیم، مشخص می‌شود که مردم در کنار شادی، جذب برنامه‌هایی می‌شوند که در سیستم زندگی بازیگران سریال، آرامش وجود دارد و تماشای آن به مخاطب، آرامش را منتقل می‌کند. این درحالی‌است که به بینندگان سریال نشان می‌دهد که می‌شود در کنار مشکلات مالی و تلخی‌ها، شاد زندگی کرد؛ و از آنجایی که تجربه اکثر مخاطبان به این شیوه زندگی نزدیک‌تر است، با آن ارتباط بهتری برقرار می‌کنند.

رمزگشایی از این موفقیت می‌تواند به آورده و امکانی برای سریال‌سازی‌های پرمخاطب باشد. فارغ از سویه‌های درون‌متنی که به نقد و تحلیل این سریال مربوط می‌شود، باید به عوامل فرامتنی در خوانش این مجموعه هم توجه داشت که می‌تواند دلایل محبوبیت آن را توضیح دهد. این سریال  علاوه بر وجهه نوستالژیکی خود، تداعی‌کننده دوره‌ای از زندگی مخاطبان است که آرامش داشتند؛ و با مشاهده دوباره آن به‌نوعی همان دوران‌ و روزهای بهتر از امروز را به یاد می‌آورند. همین حس خوب در کنار صحنه‌های طنز باعث جذابیتش برای مخاطب شده است.

اما اکنون بعد از دو دهه می‌توان به خوانش دیگری از این سریال دست زد؛ خوانشی که حالا با حس‌وحال مخاطب امروز، این سریال را در یک بازتعریف تازه و متفاوتی قرار می‌دهد. به این معنا که حالا  بازپخش سریال «خانه به دوش»، صرفاً بازگشت به یک نوستالژی تلویزیونی برای جبران ریزش مخاطب نیست، بازتولید یک تراژدی اجتماعی و بازتاب ریزش طبقاتی هم هست. بعد از دو دهه از تولید و پخش این مجموعه، سطح زندگی بسیاری از مردم، به طبقه آقا ماشالله و خانواده‌اش بازگشته تا مصائب فقری که او بر دوش می‌کشید، بر شانه خیلی‌ها سنگینی کند و تلخ‌ترین شکل همذات‌پنداری رخ دهد. در سریال‌سازی جلو نرفتیم تا سریال خیابان خلوت‌کنی مثل «خانه به دوش» ساخته شود، اما در فقیرسازی چنان جلو رفتیم که حالا حکایت این سریال، روایت این روزگار است؛ روزگاری که مردم نه خانه به دوش که خانه خرابند.

آنها که سیاست‌شان بر ایشالله و ماشالله  استوار بود، نه سریال «خانه به دوش» که خانه به دوش‌های سریالی ساختند! درواقع از منظر جامعه‌شناسی هنر و مخاطب که به این سریال نگاه کنیم، می‌توان این تغییر و چرخش در واکنش حسی و عاطفی مخاطب به یک سریال پرطرفدار را مبنایی قرار داد برای فهم جامعه و درک جامعه‌شناختی از تغییر و تحولات اجتماعی در کشور که در مواجهه دوباره مخاطب با یک اثر هنری شناخته‌شده صورت‌بندی می‌شود. این البته یک واقعیت مهم در جهان هنر و نمایش هم هست. به این معنا که نسبت معناداری بین یک اثر نمایشی و زمان تماشای آن وجود دارد و فاکتور تاریخ را نمی‌توان در خوانش یک اثر هنری نادیده یا دست‌کم گرفت.

این آثار شاخص در یک تحلیل فرامتنی اجتماعی، امکانی ایجاد می‌کند تا هم به فهم جامعه‌شناختی جامعه در زمان تولید پرداخت، هم در بازپخش‌های آن در برهه‌های زمانی دیگر تا از طریق تغییر واکنش‌های مخاطب به آن، تصویری از سیر تحولات اجتماعی ارائه داد و به یک درک مردم‌شناسانه به‌واسطه یک اثر نمایشی دست یافت. این یکی از خاصیت‌های مهم تولیدات هنری است که جهان برون‌متنی را هم فهم‌پذیر می‌کند. براین‌اساس می‌توان گفت، حالا سریال «خانه به دوش» از کمدی به تراژدی تبدیل شده و  بسیاری از مردم حالا با دیدن این سریال به تماشای آقا ماشالله نمی‌نشینند، به تماشای دردهای خود می‌نشینند!

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی