خود ایران بود
بیضایی رفت و روسیاهیاش ماند برای هرکسی که میتوانست کاری برای غریبنشدن تن بیضایی در غربت کند و نکرد. بیضایی ایران بود؛ خود ایران. بیآنکه قیل و داد ایران کند، عصاره تاریخ فرهنگی ایران بود.
بیضایی رفت و روسیاهیاش ماند برای هرکسی که میتوانست کاری برای غریبنشدن تن بیضایی در غربت کند و نکرد. بیضایی ایران بود؛ خود ایران. بیآنکه قیل و داد ایران کند، عصاره تاریخ فرهنگی ایران بود.
مدتی است که هر روز تعدادی یادداشت به دستمان میرسد که همه یک فریاد مشترک دارند؛ به تنگ آمدن از وضعیت اقتصادی و ترس از اینکه هر روز در حال فقیرتر شدناند. بسیاری از آنان نویسنده هم نیستند؛ یعنی از اهالی روزنامهنگاری، فرهنگی یا بهقول معروف، اهل قلم نیستند. مردم عادیاند که از سر ناچاری به نوشتن پناه بردهاند.
فیلم اخیر یوآخیم تریر، «ارزش عاطفی» (Sentimental Value)، کارگردانی که در دانمارک به دنیا آمده و در نروژ بزرگ شده، فرزند خلف سینمای اسکاندیناوی است.
در همان همایشی که ذکرش رفت، آنچه میان داستان صبح و روایت عصر جایش خالی مینمود، حقیقت بود. نه راویان صبح دغدغه حقیقت داشتند، نه معلمان عصر. آنها همه دنبال ذائقه مخاطب بودند.
دیشب اختتامیه جشنواره جهانی فجر بود و احتمالاً ختمی باشد بر گفتار و رفتارهایی که مصداق داستان «دیگ و سر سگ» بودند و با شمایل روشنفکری از یمین و یسار پدیدار میشدند.
سختترین قسمت گفتوگو کردن با کیهان کلهر، یافتن وقتی برای گفتوگوست؛ بهخصوص وقتی در تور کنسرت باشد (که بیشتر اوقات هم چنین است) دیگر هماهنگکردن با او تقریباً غیرممکن میشود.
این روزها از در و دیوار شبکه نمایشخانگی و بیشازآن، شبکههای اجتماعی، برنامههای گفتوگومحور (تاکشو) میریزد.
بدهی عمومی، واژهای که اغلب با تصاویر فاجعهآمیز، ورشکستگی دولتها و تحمیل بار بر دوش نسلهای آینده تداعی میشود.
این سخن رئیسجمهور که در ضرورت ترمیم کابینه به منتقدان گفتهاند؛ «من با آنها که دست رفاقت دادهام تا آخر میمانم»، من را یاد وضعیت داستان بالا میاندازد. در این گفتهی دکتر پزشکیان چندین تناقض عملی وجود دارد و ایرادات بزرگ منطقی و اخلاقی.
نیل نتوانست به نفع عشق از انتقام بگذرد. در کمتر از ۳۰ ثانیه آنچه را بیشتر از همه دوست داشت رها کرد. نیل به خوبی میدانست که دیر یا زود حتی خیلی زودتر از ۳۰ ثانیه باید همه چیز را رها کرد؛ پس چرا آدمی شرمنده خود بماند؟