پاییز، زمستان و دوباره زمستان...
خیال هر دردی از خود درد دردناکتر است. چه وقتها که از خوف غم در عین غم افتادیم و در پی هستی به عدم فرو رفتیم. این قول درباره هر رنج و دردی صادق باشد، در نسبت با مرگ عزیز چنین نیست. مرگ عزیز کمرشکنتر از خیالش است.
خیال هر دردی از خود درد دردناکتر است. چه وقتها که از خوف غم در عین غم افتادیم و در پی هستی به عدم فرو رفتیم. این قول درباره هر رنج و دردی صادق باشد، در نسبت با مرگ عزیز چنین نیست. مرگ عزیز کمرشکنتر از خیالش است.
ساعتهای موبایل نیم ساعت جلو رفت؛ به وقت دُبی، به محض رسیدن به جزیره ابوموسی، آخر ایران. این اولین مواجهه ما با جزیرهای بود که پیش از این برایم مرموز و ناشناخته بود و البته تا انتهای اقامت هم ناشناخته ماند.
یادم به دوستی افتاد که در اتوبوس ناایمنی در جادهای بد و با رانندهای ناشی از تصادفی جان سالم به در برد که چند عزیز در آن متاسفانه از بین رفتند. او تنها کاری که در آن وضعیت همهچیزخراب از دستش بر میآمد بستن کمربند بود و همان او را نجات داد. بله، ماشین بد و جاده بد را میتوان خوب رانندگی کرد.
آدمی به چیزی میتواند صبر داشته باشد که امیدی به بهبود آن داشته باشد. ایکاش رئیسجمهور هم روزی به جای «باید چنین شود و چنان» بیاید بگوید که از این وضعیت همیشه در اضطراب بالاخره با چه روزی و با چه راهکاری بیرون خواهیم رفت؟
ویدئوی منتشرشده از خانم مدیر شرکتی خارجی، یکی از مسائل و در واقع معضلات کسبوکارهای جدید را به سطح عموم آورده است.معضل زبان رایجشده میان اجتماع استارتاپی و بازاریان نو، که نه فارسی است و نه انگلیسی. چیزی شبیه چت کردن نوجوانان با همدیگر.
من قصد داشتم فیگورهای تاریخ معاصر را با یکدیگر روبهرو کنم و به تصویر بکشم. اگر امروز به روشنفکران عرصههای گوناگون نگاه کنید، میبینید که برخی به همصنفان خود انتقاد میکنند. این جریان انتقاد و بحث آزاد، انواع و اقسام سطوح و دستههای روشنفکری را به وجود آورده است
جشنواره فجر امسال گویی ویترینی بود از وضع و حال دولت فعلی؛ مردد، بدون شجاعت، تحت فشار و میراثدار فجایع پیشین؛ میراثی که جسارت و انگیزهای هم برای رهایی از آن نیست.
«پیر پسر» اکتای براهنی یک دفاع تمامقد از سینمای ایران و مهمتر از آن سینمای روشنفکری ایران است. سیل تعریف و حتی ذوقزدگی از فیلم براهنی میان طیفهای مختلف فکری، گواه این است که میتوان با مدیوم سینما کار روشنفکری کرد و چنان قوی کار کرد که حتی دشمنان کمربسته این سینما هم چارهای جز تحسین کردن، - لااقل تحسین فرم فیلم - نداشته باشند.
«رها» ملودارم اجتماعیای نیست که بتوان آن را کنار گذاشت. میشود دید و دربارهاش صحبت کرد. رها از آوار بهمن بدبختی بر سر خانوادهای میگوید که با فقر شروع شد و به فروپاشی ختم شد، که به قول مارکز؛ «بدبختی تنها نمیآید.»
برای ترسیم پرتره سینمایی فروغ فرخزاد، آوانگاردترین زن معاصر ما، دو چیز نیاز است؛ یکی بستری که بتوان از او گفت، دیگری کسی که فروغ و سینما را بلد باشد. انبان جهانگیر کوثری از هر دو خالی است.