بداقبال و بداقبالتر
شاید هیچکس همچون حسن روحانی، معنای عبارت «دونالد ترامپ» را نداند؛ رئیسجمهوری غیرمترقبه که در طلاییترین روزهای ریاستجمهوری حسن روحانی ناگهان در آمریکا ظهور کرد و هرچه او کِشته بود، بر باد داد.
شاید هیچکس همچون حسن روحانی، معنای عبارت «دونالد ترامپ» را نداند؛ رئیسجمهوری غیرمترقبه که در طلاییترین روزهای ریاستجمهوری حسن روحانی ناگهان در آمریکا ظهور کرد و هرچه او کِشته بود، بر باد داد.
شاید مناسبتر باشد به آیتمی همچون ویژگیهای کاریزماتیک که ترامپ از آن برخوردار است، ارزش و اصطلاحاً کردیت بیشتری بدهیم تا اینکه سادهترین کار را انجام دهیم و رایدهندگان و جامعه آمریکا را زنستیز بخوانیم.
حتی اگر گرایشی سکولار هم داشته باشیم، از منظر توازن قوا و برای تقویت پشتوانه اجتماعی گفتمان و راهبرد توافقگرای دولت، ضروری است ملاحظات سنت را مورد توجه قرار دهیم و مرجعیت شیعه را با رویکردهایی چون انتصاب مدیران اهلسنت همراه سازیم. چنین رویکرد و گرایش جامعی است که وفاق اجتماعی را پیش میبرد و محقق میسازد؛ وفاقی میان همه ایرانیان و برای ایران.
ایران امروز همچنان تاحد زیادی جامعهای آرمانی است؛ اما فقط برای اقلیت. اقلیتی که وقتی مناصب انتخابی حکومت را در دست ندارد با هر ابزاری، میکوشد نشان دهد خبری و امکانی از تغییرات نیست و بدینشکل، اکثریت را خشمگین و منفعل میسازد. وقتی هم در سایه قهر و غیبت اکثریت، دولت و مجلس را در دست میگیرند، اسب خود را زین میکنند و بیمهار میتازند و فراتر از آن، سازوکارهایی را فراهم میسازند که اگر دری به تخته خورد و اکثریت دیگر بار به قدرت برگشت، عملاً نتواند قدم از قدم بردارد. چنین است که دور باطلی در کشور شکل میگیرد که خروجی آن، از دست دادن مدام فرصتها و سوختن سرمایههاست.
پیش از انتخابات اخیر، قبل از آنکه انبوه نامزدها راهی وزارت کشور شوند، یادداشتی نوشتم با عنوان: «فاکتور خارجی هشتمتیر». (هممیهن، شماره ۵۱۹، هشتمخردادماه۱۴۰۳). در آن یادداشت اشاره کردم که اگر توافق و تصمیمی کلی در حوزه سیاستخارجی از سوی نظام اتخاذ نشده باشد، ورود نیروهای میانهرو و اصلاحطلب به انتخابات و حتی در اختیار گرفتن دولت، مسئلهای را از کشور حل نخواهد کرد و حتی بر ابعاد منازعه و شکاف درونی بلوک حاکم میافزاید.
لاریجانی پس از مدتها که از قبیله محذوفان و مغضوبان بود و جز دعوت به برخی سخنرانیهای رهبری و عناوینی مشورتی جایی در ساخت سیاسی ندارد، در میانه بحران به خانه قدیمیاش فرا خوانده شد تا مشخص شود غیر از رادیکالهای پرسروصدا و کارشناسان معمول سیما، دیگرانی هم هستند که ضمن مخالفت مبنایی با اسرائیل، صحنه سیاست و معادلات منطقه و جهان را پیچیده و درهم تنیده میبینند. شاید او، حال که از گردونه اصلی قدرت حذف شده است و دو بار حکم عدمصلاحیت ریاستجمهوری بر او رفته است؛ کمی میتواند حال بیصدایان و محذوفان را درک کند.
حسین جابریانصاری را تقریباً میشناسم. با هم سلاموعلیک هم داریم. شخصیت بسیار محترمی است و از کارشناسان مجرب و شناختهشده در حوزه مسائل منطقه. افزون بر این، از جانبازان جنگ تحمیلی نیز هست و درعینحال، چهرهای معتدل و آرام از نظر سیاسی که میتواند تقریباً با همه جریانها و گروهها در موارد لازم، تعامل کند. بااینحال، شخصاً با انتصاب او بهعنوان مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) مخالف هستم و این انتصاب را نمرهای منفی در کارنامه دولت و وزیر اندیشمند و بافرهنگِ فرهنگ و ارشاد اسلامی میدانم.
پرسش و پاسخ دیروز کیهان و پزشکیان را در سطحی بسیار فراتر و کلانتر از انتصاب چند مدیر میانی و کارشناس باید دید و شناخت. این پرسش و پاسخ، میان دو رویکرد جدی به مناسبات کلان امروز ایران است. دریکسو، رویکردی است که میخواهد همچنان با «فتنهگر» و «اغتشاشگر» خواندن این و آن، دام پهنشده ۸۸ را گشوده نگاه دارد و هر روز و هر سال به بهانه بروز جنبشی اعتراضی و حتی مواضع انتقادی بر دایره و گستره این دام بیافزاید.
این واقعیت را باید پذیرفت که پزشکیان، خاتمی نیست. همچنان که میرحسین موسوی و حسن روحانی هم خاتمی نبودند. اصولاً اینکه یک ایدهآلتایپ تعریف کنیم و انتظار داشته باشیم و بخواهیم همه منتخبان و نمایندگان جریان اصلاحات، رفتار، گفتار و حتی راهبردی در چارچوب آن الگو داشته باشند، نه واقعبینانه است و نه ممکن و حتی مطلوب. پزشکیان، خاتمی نیست. نه در ظاهر، نه در پوشش و نه در بیان جذابیت و توانمندیهای رئیس دولت اصلاحات را ندارد. اما تاکنون نشان داده که درک روشنی از مسئولیتی دارد که در شرایط امروز ایران بر دوش گرفته است؛ مسئولیتی که پیشبرد آن، حتی از شرایط آغاز دولت خاتمی با نفت ۷دلاری و بحرانهای ۹روز یک بار دشوارتر است.
مدینهالنبی داستان یک شهر است. تجربه شکل گرفتن یک شهر بر مبنای وفاق قبایلی پراکنده و درستیز و نیز مسلمانان، مشرکان و یهودیان است. قراردادی که میخواهد رفع تعارض کند و بذر توافق پراکند و بر این مبنا، حکومت را شکل میدهد. با این نگاه، جامعه مدنی جان لاک نیز چندان بیارتباط با مدینةالنبی نیست. دستکم ارتباط آن با سیره فراموششده حکومت نبوی، بیشتر است با نظریهپردازیهایی که برای حکومت اسلامی میشود و مبنای آن، نه بر وفاق و مدنیت که بر قهر و تحکم و خشونت است.