عاشقیت یک ابنعربی معاصر
نمایش «نظامِ ابنعربی» یک درام عاشقانه است که بیش از وصال از جدایی عشاق میگوید. ماجرا در رابطه با یک دانشجوی فلسفه است که این روزها عاشق دختری به نام «نظام» شده و در این مسیر دشوار که باران بلا میبارد و وادی عشق دسترسناپذیرتر مینماید، احساس میکند فیلسوف و عارف قرن ششم هجری است که «ابنعربی» نام دارد.
این فرآیند «اینهمانی» با عارف شوریدهحال بهمثابه حلول در جسم دانشجوی فلسفه حادث شده و تمنای عزیمت بهسوی حقیقت عشق را ضرورت بخشیده است.
«ابنعربی معاصر» ما هنگام روایتکردن سرگذشت خویش بهشکل طنزآمیزی سخن میگوید و کلماتی که بر زبانش جاری میشود تلفیقی است شنیدنی از ادبیات کهن با زبان روزمره. نوعی اتصال «امر والا» با امر مبتذل.
بنابراین ژستهایی که ابنعربی معاصر به میانجی بدنش اجرا میکند، بازتابی است از حالات و آنات یک عارف قرن ششم هجری، اغراقشده و ملهم از یک فضای دوپاره تاریخی. بهدیگرسخن ابنعربی معاصر را میتوان معاصر دو دوره تاریخی دانست که ازقضا با هر دو دوره، فاصلهمند است و بهنوعی هم این است، هم آن.
یک دوره تاریخی مربوط میشود به اینجا و اکنون شهر اصفهان که ابنعربی معاصر هرچه بیشتر «عشق» را میجوید کمتر مییابد و یک دوره تاریخی هم مربوط است به قرن سیزدهم میلادی که شهر اصفهان قرار بود میانجی اتصال با میراث فکری فیلسوفان آندلسی باشد.
گویی پریشانحالی ابنعربی معاصر این حقیقت را گوشزد میکند که عشقهای زمانه نئولیبرال خودبسنده نیست و برای فرا رفتن از سیالیت و ناپایداری روابط عاطفی دوران پسامدرن، میبایست به گذشته تاریخی رجعت کرد و عاشقیت را از منظر عوالم عرفانی جستوجو نمود. ابنعربی تاریخی فراخوانده میشود که از یک چشمانداز قفانگرانه بار دیگر امکان عاشقیت را مهیا کند.
به لحاظ اجرایی، یاسمین عباسی در مقام کارگردان تلاش کرده تکگویی بلند محسن رهنما بهعنوان نمایشنامهنویس را با یک فضاسازی انتزاعی اجراپذیر کند. سازههایی فلزی که یادآور معماری شهری اصفهان است و کل صحنه کارگاه نمایش تئاتر شهر را به تسخیر خود درآورده، تمهیدی است که علی حیدری در جایگاه طراحی صحنه اندیشیده و اجرا کرده است.
بنابراین بازیگری چون عرفان رجایی برای جانبخشیدن به نقش «ابنعربی معاصر»، مدام مابین این سازههای فلزی جابهجا شده و گفتار خویش را خطاب به مخاطبان ارائه میکند و بهتدریج مستحیل میگردد. البته به نظر میآید این حجم از سازههای ستونشکل فلزی، تا حدودی صحنه را محصور کرده و امکان تحرک بازیگر را محدود کرده باشد.
اما با تمام این نکات ذکرشده همچنان نمایش «نظام ابنعربی» توانسته خوانشی معاصر از معماری سنتی اصفهان را برسازد و سرگردانی ابنعربی معاصر را به نمایش گذارد. از نکات قابل اعتنای اجرا، استفاده از آهنگهایی است که رضا خزاعی ساخته و علی حیدری و رها خلیلی آنان را در صحنه اجرا کردهاند. تلفیقی از زبان فارسی و عربی در آهنگهایی که حلاوت خاصی دارد و عشق، ملال و سرزندگی را توأمان به تماشاگران هدیه میکند.
درنهایت میتوان نمایش «نظام ابنعربی» را تجربهای جسورانه یافت که پیشازاین در جشنواره همآغاز شرکت کرده بود و بهتازگی اجراهای عمومیاش به پایان رسیده است.
اما این نمایش بیش از این به تأمل در باب فرم خویش نیاز دارد و برای اجراپذیر کردن ظرفیتهایی که در سنتهای عرفانی و متون فلسفه اسلامی وجود دارد، میبایست تدارک بیشتری ببیند و از منظر مطالعات اجرا به رابطه مخاطب و بازیگر در یک فضای عرفانی بیاندیشد.
از یاد نبریم که چگونه نمایش ایرانی در مواجهه با درام مدرن غربی، اغلب گرفتار زبانپریشی و هویتباختگی شده و نتوانسته امر نو را بر صحنه احضار کند.
«نظام ابنعربی» تقلا و تمنایی است درخور توجه که هنوز فرم غایی خویش را نیافته است و همچون امری گشوده، به میراث گذشته مینگرد حتی اگر زیر بار گران تاریخ در حال لهشدن باشد.