زیباترین زندهی تئاتر ایران
علی اصغر دشتی
کارگردان و مدرس تئاتر
در سراشیبی زندان اوین ایستاده است. با موهای سپید، در باد جنبان. عصا در دست. خیره به خروجی زندان که شاید همیشه همراهش؛ «حمید پورآذری» از بند خلاص شود و او آغوش باز کند و «حمید جاااانم...» را با الف کشدار و لهجه شیرین اصفهانی بگوید.
اگر از پایین، از نزدیکیهای پل به بالا نگاه کنید، ایستادن آدمها مقابل آن درِ آهنین چونان اجراهای دقیق چیدمانشدهی اوست که بر صحنه تالار وحدت میدرخشد اما اینبار او خود ستاره صحنه خود است که با لباسی شیک و ارادهای مصمم ایستاده است به انتظار «آزادی».
و در صحنهای دیگر او در اجرایی واقعگرایانه نشسته است بر مبلمان ساده خانه پدری «حسین محمدی»؛ بازیگر جوان که در بند است و در آن روزگار در خطر اعدام! او در میانهی پدر و مادر سادهزیست حسین نشسته است و در باب حسین محمدیِ هرگزندیده سخن میگوید. از همکار جوان و پررویایش.
و اینها همان لحظات نابیاست که تئاتر ایران در آن لحظات با بُعدی تازه از علی رفیعی آشنا میشود. بُعدی که بار نمادین صنفی واقعی که حسرت آن همیشه به دلمان مانده است را با خود حمل میکند.
فیگوری که دههها ناقص شناخته بودیمش. این بُعد چنان بر زیبایی او میافزاید که بیدرنگ او را به زیباترین زندهی نسل اول تئاتر ایران بدل میکند.
با هوشی کمنظیر و مغزی جوان و پویا. لازم است با او دقایقی همصحبت شوید تا اکنون را چنان بشکافد که گویی جوانی از فعالان دانشجویی در حال سخن راندن است. او برخلاف بسیاری، گذشتهی تئاتر را مواد و متریالی برای ستایش صرف همان گذشته نمیبیند، بلکه گذشته برای درک اکنون مطالعه میشود.
علی رفیعی در قیاس با همنسلان خود و بسیاری از افراد متعلق به نسل یا نسلهای بعد از خود در جایگاه استثنایی نشسته است، چراکه تلاطمهای طبیعی که بر زندگی کاری هر سازنده و هنرمندی رخ میدهد و گاهی شاهد افت شدید کیفیت در آثار آنها هستیم در مورد رفیعی رخ نداده یا خیلی نادر رخ داده است. ما مجازیم برخی از آثار او را به نسبت دیگر آثارش کمتر یا بیشتر دوست داشته باشیم ولی آن کیفیتی که محصول حساسیت و وسواسهای پیدرپی اوست از منظر زیباییشناسی هرگز دچار هیچ افتی نشد و برای من که از «یک روز خاطرهانگیز برای دانشمند بزرگ وو» در سال 1376 تا «خانه برنارداآلبا» در سال 1397 هر آنچه او بر صحنه برده است را به تماشا نشستهام، شگفتی همچنان باقی است.
او باید اجرا میساخت. بیشتر از تعداد دفعاتی که ساخت که البته تکتک آنها نعمت و غنیمت بودند برای تماشاگر ایرانی، برای من دانشجوی تئاتر یا آنچه ساخت باید در رپرتواری برای سالیان سال بر صحنه میماند اما یک حسرت بزرگ در این میانه باقی است. ساختن بیواسطه! ساختنی که در آن همه و همهی سازندگان تئاتر و کار آشنایی چون علی رفیعی باید میتوانست/بتواند بازیگرانش را تنها بهخاطر تماشاگرانش هدایت کند و طراحیهایش از لباس تا گریم و صحنه را برای چشمان تماشاگران انجام دهد، نه چشمان کوتهنظری که به بهانه نظارت و ارزشیابی قرار است امری بیواسطه را واسطهگی کنند. میانه مغز سازنده/هنرمند و تماشاگر بایستند و بگویند چهچیزهایی اجازه دارد از مغز خلاق خالق به مغز جستوجوگر تماشاگر منتقل شود، چه چیزهایی نه! واسطهای که حتی بیحضور فیزیکی نیروی واسط (همان ماموران به اصطلاح نظارت و ارزشیابی و درواقع سانسور!)، در مغز ما سازندگان چنان لانه ساخته است که یادمان رفت خود واقعی ما کدام بودیم!
حالا کاش عقلانیتی بود و اعتمادی متقابل که نیست!
اما میخواهم بهبهانه تولد 85سالگی علی رفیعی تخیل کنم. میخواهم تخیل کنم عقلانیتی که هنرمند و خالق را ارج مینهد، با باور و نه از روی مکر و نیرنگ. میخواهم تخیل کنم دعوتی از علی رفیعی برای ساختن اجرایی بزرگ را، تخیل کنم که دعوتکنندگان به علی رفیعی آزادی خلق دادهاند مطلق. میخواهم تخیل کنم دعوتکنندگان خواهان دیدن علی رفیعی اکنون با تمم تحلیل و اندیشهی اکنونیاش هستند با تمام زیباییشناسی اکنونیاش. میخواهم تخیل کنم آنها فهمیدهاند همهی راههای رفتهشان خطا بوده است. میخواهم تخیل کنم که آنها فهمیدهاند که آزادی را به «اندیشه» تقدیم میکنند، نه به «ابتذال». میخواهم تخیل کنم آنها بهشکل نمادین این تغییر را با آزادکردن خالق اندیشمندی چون علی رفیعی از بند هر نظارتی و هر ارزشیابی و هر سانسوری تجربه میکنند و باز میخواهم لذت دیدن واقعیت امروز اجتماع را از منظرهی اجرای رفیعی تجربه کنند و ببینند بر صحنه آنچه را که در اجتماع چشم به دیدن آن بستهاند و همهی سازندگان در هر مدل اندیشه و زیباییشناسی فرصت حضور بیواسطه مقابل دیدگان تماشاگر را داشته باشند. میخواهم تخیل کنم که این هدیهی «آزاد خلق کردن» هدیهی تولد علی رفیعی، هدیهی تولد دوباره همهی تئاتر ایران است.
اما حالا که من این نوشته را مینویسم علی رفیعی بزرگ در آپارتمان کوچکی در پاریس نشسته است. با مغزی بیدار و ایدههایی هوشیار با بدنی که 85 سالگی را حمل میکند؛ با رویاهایی برای ساختنهایی دوباره و چندباره؛ از «ریچارد» و «آشپزخانه» تا «یون فوسه» و غیره غیره که هربار با شوقی 25 ساله از دهان او خارج میشود و من با خود میگویم «بدن» او میشویم تا او دوباره بسازد، اینبار آنگونه که بیکموکاست به رویایش شبیهتر باشد.
نگاه کارگردان / ۱
دریایی تمامنشدنی
حمید پورآذری
کارگردان و مدرس تئاتر
۱- دکتر علی رفیعی یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین اشخاصی است که در زندگی من حضور داشته. نگاه او به هنر و جامعه منحصربهفرد است. نگاه جامعهشناسانه و حتی پیشگویانهی او به شرایط و اتفاقات جامعه از ویژگیهای آثار اوست.
درباره علی رفیعی میتوان به دفعات گفت و نوشت بدون آنکه تکراری باشد. بارها و بارها از او شنید، آموخت و هربار نکتهای تازه کشف کرد.
دکتر مانند دریا تمامنشدنی است. هربار که کاری انجام میدهد و هربار که حرفی میزند، یک شروع است.
اولین دیدار من با دکتر رفیعی حدود 30سال پیش بود. زمانی که در جلسهای او در مورد تئاتر حرف میزد. حرفهایش عجیب بود و تازه. چندماه بعد شاگرد او شدم، در پشت صحنهی تئاترهایش.
معمولاً خیلی کم حرف میزدم یا بهعبارتی اصلاً حرف نمیزدم. فقط یادداشت برمیداشتم تا فراموش نکنم و سعی کنم بعدها بفهمم که چهگفته شده و چرا؟
بعد از حدود دوسال در اجرای «عروسی خون»، با عجله مشغول انجام کاری بودم که این سوال را از من پرسید: «در تئاتر میخواهی چهکار کنی؟ تا بهتر بتوانم به تو کمک کنم.»
و من گفتم: حضور در پشت صحنه و کارگردانی.
این حضور در پشت صحنه نزدیک به سهدهه ادامه دارد تا بیشتر ببینم و بیاموزم.
۲-ممکن است بین اجراهای من و دکتر رفیعی تفاوتهایی وجود داشته باشد، ولی این فقط در شکل ظاهری آن است چون سرچشمه و مسیر فکری هر دو گونه از یک تفکر میآید. به باور من این شکل از اجرا کاملاً تحتتاثیر آموزشهای استاد بوده است. چرا؟
به دلایل ذیل:
مباحثی که مطرح میشود پنجره جدیدی را برای شما باز میکند. زیرا در جای دیگری مشابه آنها را نمیشنوی. مباحث مصداق عملی دارند پس عمیقتر درک میشوند.
آشنایی با میرهولد و بحث تئاتر قرارداد آگاه.
ضرورت گروه و کار گروهی.
سرچشمههای ناب تئاتری.
بداههسازی.
تئاتر شرق.
کمدیا دلارته.
آگاهی بازیگر از بدن خود برای رساندن مفهوم و حس به مخاطب (ژست) و درک درست از اشغال فضا روی صحنه.
توجه به معماری مکان بهعنوان یکی از ارکان مهم اجرا.
آشنایی با برشت و ژست اجتماعی.
توجه به جامعه و جامعهشناسی در اجراها.
عبور کردن و درجا نزدن در بعضی از مفاهیم و موضوعات برای انتقال درست آن به مخاطب.
نهادینهکردن زیباییشناسی، خلاق بودن، دعوت به مؤلف شدن، سختگیر بودن و البته سختکوش بودن برای رسیدن به هدف.
توجه به تماشاگر بهعنوان عنصری مهم و حذفنشدنی و مؤثر در اجرایی پویا.
همه چیز در اجرا قابلیت این را دارد که تغییر کند. یعنی هیچ رفتار و حرکتی صددرصد کامل و قطعی نیست.
بهوجود آوردن حس جاهطلبی و قانع نبودن به کم در گروه.
مجموعهی این آموزهها، شما را دعوت به خراب کردن و دوباره ساختن میکند و این تفکر تو را در انجام تجربههای متفاوت جسورتر.
شما ما را دعوت به آگاهشدن میکنید و این آگاهی شک و تردید را در ما بهوجود میآورد و این شک و تردید به ما انگیزهی حرکت میدهد.
ممنون از شما استاد بزرگ که به ما رویاسازی آموختی...
آقای رفیعی تولدتان مبارک است برای ما و تئاتر این سرزمین...
نگاه منتقد / ۱
وقتی او عاشق میشود
رضا صائمی
منتقد سینما
دکتر علی رفیعی را بهعنوان چهرهای شاخص در عرصه تئاتر میشناختیم تااینکه به تماشای «ماهیها عاشق میشوند» نشستیم و فهمیدیم دامنه عشق او به هنر از صحنه تئاتر تا پرده سینما گسترده است و خوب میداند و میتواند ردپای تئاتر را در جهان سینما صورتبندی کرده تا هویت و اصالت فیلمیک اثرش مخدوش نشود و این نشان داد که سینما را هم خوب میشناسد و اگر بهتر بخواهیم بگوییم، نمایش و عناصر آن را در روایتی زیباییشناختی به تصویر میکشد. نهفقط به تصویر که در تصور میگنجاند تا بتوان درباره آن تخیل کرد یا از خیالی که ترسیم کرده، لذت برد. او در نخستین فیلم سینمایی خود هم جهان سینمایی خود را ساخت. اگرچه فیلم دومش؛ «آقا یوسف» به جذابیت و تماشاییبودن «ماهیها عاشق میشوند» نبود، اما همین دو فیلم کافیست تا دریابیم با کارگردانی مواجه هستیم که بیش از هر چیز ماهیت بصری و ساختار دراماتیکی نمایش را بهدرستی میشناسد و بلد است چطور قصه تعریف کند. او نهفقط عناصر تئاتری را در سینما در شمایلی فیلمیک دراماتیزه کرد که در جهان تئاتریاش هم میتوان زبان سینما را ردیابی کرد. «ماهیها عاشق میشوند» ضمن اینکه از قابلیتهای بالای سینمایی برخوردار است؛ اما هنوز ردپای یک تئاتری تصویرگر و متفکر در آن مشهود است. روزی مهرداد فخیمی فیلمبردار به او گفت، فکر نمىکنى کارى که انجام دادهاى بیشتر سینماست تا تئاتر و به او گفت که باید حتماً در سینما کار کند چون چیزى که دیده، تصویر بوده و عکسهاى سینمایى. خیلیها به او میگفتند، جای تو در سینماست. رضا آشفته، منتقد تئاتر معتقد است: «وقتى «جنایت و مکافات» را روى صحنه برد، همهچیز بیشتر شبیه یک سینماى سهبُعدى بود. ابرها بر فراز صحنه حرکت مىکردند، گویى که از آنها فیلمبردارى شده است. همه کار، روى شنزارى در برهوت بازى مىشد و حس و حالى متفاوت با تئاتر داشت.»
آنچه در مرز بین تئاتر و سینما به علی رفیعی گره میخورد، تصویر است. آشنایی و آگاهی او به تصویر و جهان بصری موجب شده تا او بتواند در مدیومهای مختلفی که به تصویر و نمایش ربط پیدا میکند، جهان خود را برسازد چنانکه امضای او پای آن اثر حک شود. ازاینرو میتوان یکی از ویژگیهای دکتر علی رفیعی را هویتمندی هنری او دانست که از سوژگی ویژه او برمیآید. در همان «ماهیها عاشق میشوند»، فارغ از قصه و شخصیتپردازی، توجه جزئینگرانه و زیباییشناختیاش به طراحی صحنه، رنگ، نور و درنهایت میزانسن اثر نشان از وسواس او به مسئله فرم دارد و البته تمهیدات بصری. او درباره قدرت یافتن تصویر ازطریق توجه زیاد به عناصر بصری مانند طراحی صحنه، لباس و نور میگوید: همیشه خودم طراح خودم بودهام. درحقیقت على رفیعى کارگردان را على رفیعى طراح تکمیل مىکند. منظور از کامل کردن این است که این دو همدیگر را یارى مىدهند، به هم کمک کرده و کمبودهاى همدیگر را جبران مىکنند. طراحی صحنه و لباس فیلم «ماهیها عاشق میشوند»، بارزترین عنصر این فیلم است و او مثل مهرجویی نشان داد که چقدر در بازنمایی غذا و روایت دراماتیک از آن چیرهدست است. چنانکه میتوان گفت فیلم «ماهیها عاشق میشوند» نهتنها فیلم خوشساختی است که فیلم خوشمزهای هم هست و بهگمانم ظرفیت و تنوع گیلان در هنر آشپزی را هم به رخ میکشد. ضمن اینکه ترکیب رنگها و شخصیتها در کنار قاببندیهای زیبایی که بر میزانسنی سنجیده بنا شده حتی کندی ریتم فیلم را از تجربهای ملالانگیز نجات میدهد و اثری خلق شده که میتواند امکان رویاپردازی شیرین را برای مخاطب میسر کند. ضمن اینکه او در نخستین تجربه فیلمسازیاش، هویت بومی و ایرانی شخصیتهای قصه خود را در یک عاشقانه متفاوت و روانکاوانه به تصویر میکشد. از حیث مضمونی هم میتوان همین دو فیلم سینمایی او را روایت تنهایی آدمها در جهان پرهیاهوی امروز دانست. اولین نشانههای این بیارتباطی، تنهاشدن آدمها و دامن زده شدن به تراژدی تنهایی انسان است که رد آن را هم در شخصیت رضا کیانیان در فیلم «ماهیها عاشق میشوند» میبینیم، هم در مهدی هاشمی در فیلم «آقا یوسف». علی رفیعی چه در تئاتر، چه در سینما سعی کرده راوی تراژدی تنهایی انسان امروز باشد که هرچه عاشقتر باشند، تنهاترند.
نگاه بازیگر
تمرینهایی پربارتر از کلاسهای درس
مریم سعادت
بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون
اواخر دهه 60، اوایل 70 به جمع بازیگران «عروسی خون» که در حال تمرین بودند پیوستم. اولین تئاتر زنده و غیرعروسکیای بود که در آن حضور داشتم. تمرینها از حد تصورم جذابتر بود. دکتر رفیعی با وجود تجربه کمم، وقتی شوق و شورم را دیدند با من به خوبی کنار آمدند و هر روز به نقش نزدیکترم میکردند. در آن نمایش دو نقش را بازی میکردم؛ ماه و زن همسایه. اجراهای زیادی داشتیم و حتی سال بعد هم مجدداً این تئاتر را اجرا کردیم. بعد از آن «رومئو و ژولیت» را اجرا کردیم، این اجراها برایم جذابتر ازقبل بود چون دو ژولیت داشتیم که هر شب یکی از آنها اجرا میکرد؛ شبنم طلوعی و ستاره اسکندری و من یک شب دایه یکی و شب بعد مادر ژولیت دیگر بودم. تجربه بینظیری بود که باز هم مدیون هدایتها و راهنماییهای دکتر رفیعی بودم و اینکه به من اعتماد کردند تا همراه با سهیلا رضوی عزیزم هر شب یکی از آنها را بازی کنم. من تا بهامروز در چندین تئاتر و هر دو سینمایی ایشان، بازی کردهام و بهجرأت میتوانم بگویم از هیچکس بهاندازه ایشان نیاموختم و هنوز که هنوز است عاشق جلسات تمرین این بزرگوار هستم که از صد کلاس درس تخصصی بهتر و پربارتر بودند برایم. زمانی که به من پیشنهاد نقش مهدعلیا در نمایش «خاطرات و کابوسهای یک جامهدار از زندگی و قتل میرزا تقیخان فراهانی» را دادند چند شب تا صبح از خوشحالی و هیجان نخوابیدم. من توفیق داشتم این همه سال کنار کارگردانی کار کنم که بدون اغراق هر روز از او بیاموزم. خیلی خوشحالم که تجربه تئاتری من به اینگونه رقم خورد. تا ابد دستبوسشان هستم.
نگاه نمایشنامهنویس
«کارگردان- مؤلف» بیبدیل تئاتر ما
کوروش نریمانی
نمایشنامهنویس، کارگردان و مدرس تئاتر
آنکه او را نخستینبار «نقّاش صحنهها» نامید، درست گفت امّا کم گفت.
آنکه او را «شاعر صحنهها» لقب داد، درست گفت امّا کم گفت.
آنکه او را «تصویرگر باشکوهترین عاشقانههای تئاتر» خواند، درست گفت امّا کم گفت.
او همهی اینهاست و چیزی فراتر از اینها.
او در درستترین تعبیر، «کارگردان- مؤلف» بیبدیل تئاتر ماست. خلّاق، اندیشمند و چیرهدست.
نگاه زیباییشناس و «تصویرساز» او در صحنه، همان حلقهی مفقودهای است که تئاتر «کلاممحور» ما بهشدّت نیازمندش بود.
دکتر علی رفیعی، یادمان آورد و نشانمان داد که هنر نمایش، بیشتر هنر «دیدن» است و کمتر هنر «شنیدن». با حضور اوست که بسیاری واژههای مستعمل و ناقص در تئاتر ما، شکل درستتر و کاملتری به خود میگیرند. اوست که بهجای هنرپیشه، «بازیگر خلّاق» تربیت میکند. بهجای دکور، از «فضای صحنه» حرف میزند. واژهی میزانسن را، از حرکتهای خطکشی شدهی تصنعی، بهمعنای درستش - که همانا مدیریت کامل هنری کارگردان بر همهی عناصر و ابزارهای تئاتر است - تعبیر میکند. «بازیگر خلّاق» در آثار او بهمثابهی مهمترین عنصر صحنه، با درک درست «موقعیتهای نمایشی»، «بداههپردازی» و بهرهگیری از «ژست» مناسب روی صحنه، بخش اساسی «کمپوزیسیون»، «ترکیببندی» و «تصویرسازی» فضای صحنهایاش را به خود اختصاص میدهد. سایر عناصر نمایش؛ از رنگ، نور و آکسسوار گرفته تا گریم و لباس بازیگران و موسیقی و همهوهمه، در خدمت کار خلاقهی بازیگر و متناسب با میزانسن و نگاه خلّاقانهی کارگردان، طراحی میشوند. با چنین رویکردی است که نمایشهای دکتر رفیعی، باشکوه و دیدنی و هنرمندانه به صحنه رفتهاند. نمایشهایی که هرکدامشان در طول این سالها، یک کلاس کامل عملی برای بازیگران و عوامل و دستاندرکارانشان محسوب شده است.
دکتر رفیعی همواره کارگردان یک نمایش را به قابلهای تشبیه میکند که قرار است نوزادی را به سالمترین شکل ممکن به دنیا بیاورد. با این حساب او خود قابلترین قابلهای است که باشکوهترین و به یادماندنیترین نمایشها را به تئاتر معاصر ما تقدیم کرده و میکند.
در برهوت مدیریت فرهنگی و هنری سرزمین ما، هرگز این امکان و بستر برای کارگردان- مؤلف بزرگی چون دکتر رفیعی فراهم نشده که او در مکانی ثابت، با گروهی ثابت و کارگاهی مستمر، به شکلی مداوم به کارش بپردازد و اندیشهها و تجربیات گرانقدرش را به نسلهای جوانتر انتقال دهد. او و بزرگانی چون او با همهی بیمهریها از جان مایه گذاشتهاند تا بر صحنهها زیبایی و عشق و فرهیختگی را به نمایش بگذارند. تلاشی یکسویه که غالباً به چشم مدیران کممایه نیامد یا اساساً درک نشد.
حالا در این روزهای تلختری که بر اهل هنر میرود، زادروز بزرگمردی چون دکترعلی رفیعی، بهانهی خوبی برای دلخوشی است. او اعتبار تئاتر ماست. دلمان به بودنش خوش و خرسند است. زادروزش بر تئاتر ما خجسته باد!
نگاه کارگردان / ۲
از جریانسازترین هنرمندان این سرزمین
زمان وفاجویی
نویسنده، کارگردان و دستیار علی رفیعی
اندیشیدن در سکوت/ آنکه میاندیشد/ بهناچار دم فرو میبندد/ اما آنگاه که زمانه/ زخمخورده و معصوم/ به شهادتش طلبد/ به هزار زبان سخن خواهد گفت
احمد شاملو
علی رفیعی با وجود اشراف بر گذشته و نگاه امیدوارانه به آینده قدمبهقدم با زمانهی خویش همراه است.
همانطور که همیشه میگوید؛ تئاتر تبسنج جوامع است با تمام حواس خود جامعه را رصد میکند و به شهادت آثار خلقشدهاش در سالهای مشخص، بهنوعی آیندهی این سرزمین را پیشگویی کرده است.
رفیعی پس از سالها بر قلهبودن همچنان در سکوت میاندیشد و با هوش و نبوغش دست به خلق آثاری میزند که با طرح پرسشهای اساسی ازسوی او و نگاه و تحلیل ژرف به آنها از طرف مخاطب، میتوان نتیجه گرفت بهراستی آثارش نبض جامعهی ما بودهاند.
نکتهی بسیار حائز اهمیت و قابلتوجه این است که علی رفیعی را بیشتر تحتعنوان کارگردان و طراح نام میبرند و از وجه نویسندگی ایشان و تبحرش در خلق درام (نمایشنامه و فیلمنامه) غافل میشوند. یکی از برجستهترین تخصصهای ایشان فهم درست از ترکیب دو واژهی «ادبیات نمایشی» است. رفیعی بهغایت در نگارش برای صحنه و سینما تواناست و میداند تفاوت ادبیات با ادبیات نمایشی چیست. علی رفیعی هنوز و در ۸۵سالگی پیوسته در حال مطالعه، کار و فعالیت است و چونان با اشتیاق از برنامههای پیش رویش سخن میگوید که انگار در تدارک ساختن نخستین اثر هنری خود است.
ورای همنشینی و همکاری سالیان با ایشان از دور که به روزشمار زندگیاش مینگرم، پربار بودن هر روزش مرا به وجد میآورد و بر خوشبختی و خوشوقتیام مبنی بر همعصری با این استاد پیشکسوت میافزاید.
من هیچوقت نتوانستم بگویم همهچیز را از ایشان آموختم وقتی هربار غافلگیر میکند و نکتهای نو در آراء و عقایدشان کشف میکنم.
دکتر علی رفیعی فقط ذیل عنوانهای کارگردان، طراح یا نویسنده قرار نمیگیرد ایشان بیشک یک جامعهشناس آمیخته به نگاه فلسفی و از جریانسازترین هنرمندان این سرزمین است. وسعت دید انسانی، اجتماعی و سیاسی او البته همیشه جهانی و ورای هرگونه مرزبندی بوده است.
بیراه نیست در سالروز تولد دکتر رفیعی به نوع بودن ایشان در روزهای سختِ پس از تراژدی مهسا اشاره کنم و قدردان لحظاتی باشم که ایشان مثل کوه برای دفاع از آزادی پشت ما و در کنار مردم جامعه بودند.
سالروز تولد انسانهای مؤثر در گسترهی وسیع یقیناً مبارک است چه ما تبریک بگوییم چه نه اما من بهعنوان یکی از اهالی عرصهی فرهنگ و هنر به نوبهی خود وجود و حضور ایشان را غنیمت شمرده و آرزو میکنم عمر پرثمرشان بلند و بلندتر باشد.
نگاه منتقد / ۲
سیمای تابناک یک هنرمند صاحب سبک و سلیقه
محمدحسن خدایی
منتقد
از بختیاری نسل ما بوده که حضور هنرمندی چون دکتر علی رفیعی را تجربه کرده و کموبیش معیاری داشته برای سنجش زیست هنرمندانه در زمانه عسرتها و حسرتهای بیپایان. دکتر رفیعی به استناد آثاری که خلق کرده، مصداق بارز یک هنرمند باسلیقه است و صدالبته این سلیقه «یکشبه» به دست نیامده و محصول زیستن در زمانهای پرفرازونشیب و قدم گذاشتن در مسیرهای دشوار اما درست بوده است. کمتر هنرمند عرصه تئاتر و سینما به مانند علی رفیعی این امکان را یافته که در دوران جوانی، تربیت درست هنری داشته باشد و بعدها در دوران حرفهای، این ذوق و دانایی را در ساخت فیلم یا به صحنه بردن یک تئاتر بهکار گیرد. پس جای شگفتی نخواهد بود که مخاطبان این فرهیختگی مستدام، در این سالها فرصت یافته باشند در زمانه تفوق آثار میانمایه و همهگیر شدن خصلت میانمایگی، به کارنامه هنری دکتر رفیعی رجوع کرده و زیست هنرمندانه یک هنرمند را همچون یک معیار در نظر گیرند. بههرحال زیباشناسی این روزهای ما، در غیاب بزرگان تئاتر و سینما، بهشدت سقوط کرده و محملی شده برای بازتولید سخیف آثار زشت، شتابزده، بیربط و شبهآوانگارد. هنرمندانی چون بیضایی و رفیعی همچنان میتوانند معیار ارزشگذاری عصر ما باشند و در مقابل هجوم بیوقفه ابتذال و فرصتطلبی شبههنرمندان بایستند و از طریق خلق فرمهای هنری از خود مقاومت نشان دهند. گریزی از این تشبث به بزرگان عرصه فرهنگ نبوده و با تمام نقدهایی که میتوان به برساختهشدن «نام پدر» و موقعیت فرادستی به میانجی فیگورهای مهم و تاثیرگذار فرهنگ و هنر داشت، اما همچنان نمیتوان در این ابتذال فراگیر، معیارها را نفی کرد و جایگاه نمادین بزرگان را به تغافل سپرد.
دکتر علی رفیعی که روزگار جوانی و به سال 1976 در فیلم کوتاه «The Pleasure of Love in Iran»، به کارگردانی «انیس وردا» بازی کرده بود، این امکان را یافت که قبل و بعد از انقلاب 1357 مدیریت فرهنگی تئاتر شهر، استادی در دانشگاههای تئاتری کشور، کارگردانی چندین تئاتر و ساختن فیلم سینمایی را تجربه کند. مردی که در سال 1317 به دنیا آمده و با تحصیل، پژوهش و کار در دانشکدههای جامعهشناسی و هنر فرانسه، بهعنوان یک هنرمند صاحب سبک و نظریه شناخته شد، نمیتوانست نسبت به رخدادهای تاریخساز سیاسی کشورش همچون کودتا، انقلاب و جنگ بیتفاوت باشد و در وضعیت مداخله نکند. علی رفیعی را میتوان جنگجویی واجد پرنسیبهای اخلاقی و زیباشناسانه دانست که برای استقلال هنری خویش، با سلطه و سانسور مبارزه کرده و در این مسیر، متحمل هزینههای مادی و معنوی هنگفتی شده است. گزیدهکاری او همیشه بر مدار وسواس هنری نبوده و اغلب نتیجه بیواسطه نیروهای پیدا و پنهانی بوده که دوست داشتهاند او را به رنگ خود درآورده و اندازه خویش کنند. واکنش دکتر رفیعی به این مناسبات فرسایشی بیشک در آثاری پدیدار شده که بر صحنه آورده و نسبت معناداری برقرار کرده با نظم نمادین جامعه. فیالمثل اجرای نمایش «خاطرات و کابوسهای یک جامهدار از زندگی و قتل میرزا تقیخان فراهانی» در سال 1394 در دولت اول روحانی، بر تلاشهای ناکام دولتمردانی چون محمدجواد ظریف در رابطه با بحرانزدایی از ایران و عزیمت بهسوی توسعه دلالت میکند. همچنانکه اجرای نمایش «خانه برناردا آلبا» به سال 1397 در دولت دوم روحانی استعارهای است از جایگاه زنان در جوامع توسعهنیافته و مردسالار. عاملیت و سرکوب زنانه دو نکته بسیار مهم «خانه برناردا آلبا» است بشارتی به حوادث سیاسی پاییز 1401. در زیباشناسی دکتر رفیعی یک اجرا نمیتواند تنها واجد دلالتهای سیاسی و اجتماعی باشد و از قضا باید زیبا و تماشایی هم باشد. این رویکرد اجرایی و زیباشناسانه، در گفتوگوی جواد طوسی با علی رفیعی که در روزنامه اعتماد منتشر شد، به وضوح مطرح شده و ترسیمکننده نقشه راه است. وقتی یک هنرمند برای قهوه و کافهای که قرار است در مسافرت پاریس برود دست به انتخاب میزند و تن به هر وضعیت پیشآمدهای نمیدهد چرا برای اجراییکردن ایدههای خویش در رابطه با یک نمایشنامه سختگیر و نکتهسنج نباشد. بنابراین در نتیجه این وسواس هنری، تماشاگران مشتاق آثار دکتر رفیعی بعد از تماشای هر اجرا، با خاطره بصری فراموشنشدنی از سالن نمایش خارج شده و در آینده به یاد خواهند آورد که چگونه یک اجرا بیشازآنکه بر کلمات استوار باشد با تصاویر و قابهای زیبا و اندازه، ذوق و سلیقه میسازد و تجربهای ماندگار میشود.
درنهایت با تمام نقد و نظرهای انتقادی که در این سالها به آثار دکتر رفیعی شده است، نمیتوان به تماشای آثارش نشست و به لحاظ زیباشناسی از تصاویر زیبا و قابهای فکرشدهاش کیفور نشد. از یاد نبریم که این روزها با شتابزدگی نسل جدید تئاتر و بالا رفتن هزینههای تولید یک نمایش، مؤلفههای مهمی چون طراحی صحنه و میزانسن، به اموری زائد بدل شده و کیفیت اجراهای تئاتری را نازل کرده است. دکتر علی رفیعی باردیگر بر اهمیت طراحی صحنه و زیباشناسی اجرا تاکید کرده و ابتذال زمانه را در تولید تئاتر نشانه رفته است. 22 دیماه زادروز اوست و بیشک مبارک همه ما. امید که باردیگر دکتر رفیعی به صحنه بازگردد و با اجرایی زیبا و تماشایی، سیاست و اجتماع زمانهاش را خطاب کند. یک تجربه ناب برای ساختن یک اجتماع از مشتاقان تئاتر.