درباره نمایش «تایتان» به کارگردانی بابک محمودزاده
گذار از یا گذر به «فاجعهاندیشی»
نمایش «تایتان» سختخوان و دیرفهم است. گویی اتصال گذشته اسطورهای بشر به آخرالزمانی که اینجا ترسیم شده امکان تفسیرهای بیپایان را ممکن کرده و بر سرگشتگی مخاطبان به شکل فزایندهای افزوده است. صدالبته این پیچیدگی روایت، فضلیت محسوب نمیشود و اصولاً کار هنر ساده کردن جهان پر از ابهام معاصر است.
به هر حال برای تماشا و ارتباط با این اجرای اکسپرسیونیستی، مقدماتی لازم است که در توان همگان نیست و این قضیه همچون پاشنه آشیل این اثر عمل میکند. آشنایی با خدایان یونان باستان و شبکه پیچیده روابط و مناسباتشان از استلزامات سکنی گزیدن در جهان ترسیم شده «تایتان» و فهم و ادراک آن است. رضا بهکام در مقام نویسنده تلاش کرده فضایی دیستوپیایی خلق کند که مستعد هجرت انسان به کرات دیگر باشد. زمین و متعلقاتش دیگر جای زیستن نیست و سیاست بقا این ضرورت را گوشزد میکند که میبایست زمین را فرو گذاشت و به آسمان رفت.
سیارک «تایتان» همان عزیمتگاهی است که میتواند میزبان انسانها و خدایان اسطورهای زمین باشد. بنابراین شاهد هستیم که چگونه مهاجرتی عظیم به بزرگترین قمر زحل صورت گرفته و اهالی زمین با فرود بر سطح «تایتان»، زندگی تازهای را آغاز میکنند. رضا بهکام با صورتبندی یک جهان هیبریدی، یونان باستان را به بکت و شخصیتهای فلاکتزده نمایشنامه «دست آخر» پیوند میزند. یک کنش مخاطرهآمیز اما شجاعانه که گاهی موفق است و گاهی مستعد شکست. به دیگر سخن اجرا به تمامی نتوانسته خودآیینی شخصیتهای «تایتان» را در دل وضعیتی که آفریده برسازد.
برای فهم چرایی کنشورزی شخصیتهای رویتپذیر «تایتان»، مدام باید به جهان اساطیر رجعت کرد و فیالمثل این آگاهی را مفروض داشت که فیگورهایی چون هفائیستوس، زئوس و یا دیگرانی که گاه و بیگاه بر صحنه ظاهر میشوند، چه پیشنه و هویتی دارند و در جهان اسطورهای ماقبل تاریخ بشر، چگونه امورات جهان را تدبیر و انسانها را عقوبت میکردند. از این باب «تایتان» را میتوان یک پروژه دشوار دانست که آنچنان که باید توان سرگرم کردن مخاطبان بیحوصله خویش را ندارد و به لحاظ سیاست اجرا، کاستیهای خود را از طریق بازیهای اغراقشده، ژستهای مکانیکی، نورپردازی تهاجمی و فضاسازی اکسپرسیونیستی میپوشاند.
بابک محمودزاده کموبیش در مسیری قدم گذاشته که پیش از این کارگردانهایی چون رضا ثروتی، ایمان اسکندری، نصیر ملکیجو و... تجربه کردهاند. با نوعی قیاس میتوان ضعفها و قوتهای «تایتان» را در نسبت با آثار این کارگردانان به قضاوت نشست و این نکته را بیان کرد که اجرایی چون «تایتان»، شوربختانه انرژی محدود خویش را در چند جبهه بهکار بسته و از کانونی کردن این انرژی امتناع ورزیده است. این رویکرد نتایجی دارد که از مهمترینشان شلیک کردن به چند هدف متضاد مورد نظر است که چون به خوبی نشانهگذاری نشدهاند، نصفه و نیمه رها شده و هیچگاه شکار نمیشوند.
از منظر طراحی صحنه «تایتان» سعی کرده کمینهگرایانه عمل کند و فضای آخرالزمانی نمایش را برهوتی هولناک و در حال زوال نشان دهد. در این میان طراحی لباس تا حدودی توانسته این فضای دیستوپیایی را انتقال داده و چشماندازی کموبیش تماشایی برای تماشاگران به نمایش گذارد. صحنههایی که گروه اجرایی با کروگرافی خلاقانه، تلاش دارد اتصال بدنها را به میانجی رقص مدرن، در معرض تماشا قرار دهد از نکات خوب این اجراست.
البته باید این نکته را ذکر کرد که اغلب بازیگران «تایتان» حرفهای نبوده و شاید برای اولینبار است که بر صحنه ظاهر میشوند. اما حضور حسین کشفی اصل و یکی، دو بازیگر حرفهای، تا حدی توانسته آماتوریسم دیگر بازیگران را مهار کند و وجه استانداردی به نمایش ببخشاید. همچنانکه بازیگر نقش «نانا» از شگفتیهای کوچک این نمایش است و به نظر میآید در آینده از او بیشتر بشنویم و بیش از این تماشا کنیم.
درنهایت میتوان نمایش «تایتان» را بر این دو واقعیت متضاد استوار کرد؛ تلاش طاقتفرسای یک جمع بزرگ با دستاوردهای محدود. امید است این نسبت در آینده با دستاوردهای نامحدود همراه شود. آرزویی که این روزها در تئاتر ما محال مینماید.