| کد مطلب: ۱۳۱۰۷

انتخابات در دوران افول سرمایه اجتماعی

یکی از موضوعاتی که همواره در موسم انتخابات در میان نیروهای سیاسی، خصوصاً اصلاح‌طلبان و تحول‌خواهان، مطرح است، رابطه میان لیست دادن و دعوت دیگران به رأی‌دادن به فرد یا یک لیست خاص با مؤلفه سرمایه اجتماعی است. برخی عقیده دارند که چنین رابطه‌ای وجود دارد و به‌خاطر حفظ «سرمایه اجتماعی» از شرکت فعالانه در انتخابات اجتناب می‌کنند. برخی دیگر معتقدند که اساساً چنین رابطه‌ای میان لیست دادن و سرمایه اجتماعی وجود ندارد. این گروه با استناد به نظرسنجی‌ها در خصوص میزان محبوبیت چهره‌های سیاسی، معتقدند که شرکت یا عدم شرکت در انتخابات هیچکدام به افزایش سرمایه اجتماعی منجر نشده است و بر همین اساس استدلال گروه اول را رد می‌کنند. اما آیا واقعاً چنین است و رابطه‌ای میان لیست دادن و سرمایه اجتماعی وجود ندارد؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید تعریفی از سرمایه اجتماعی ارائه کرد.

 

محبوبیت با سرمایه اجتماعی فرق دارد

کسانی که میان سرمایه اجتماعی با لیست دادن و دعوت دیگران به رأی دادن به یک لیست یا شخصیت نسبتی قائل نیستند، معمولاً به نظرسنجی‌ها استناد می‌کنند؛ آن‌ها معتقدند کسانی که در انتخابات‌های گذشته شرکت نکرده‌اند، محبوبیت کسب نکرده و حتی به‌مرور فراموش شده‌اند. اما این موضوع اصلاً ربطی به سرمایه اجتماعی ندارد. براساس تعریفی که رابرت پاتنام از سرمایه اجتماعی ارائه می‌کند، سرمایه اجتماعی شامل سه شاخص 1) هنجارهای بده‌بستان؛ 2) شبکه‌های اجتماعی؛ و 3) اعتماد است. بنابراین زمانی که از سرمایه اجتماعی سخن گفته می‌شود باید با این مفاهیم سنجیده شود و استناد به میزان محبوبیت افراد، نوعی مغالطه در این بحث است. در میان این شاخص‌ها و اعتماد، ارتباط مستقیمی با این بحث دارد. به‌عبارت بهتر، وقتی در مورد نسبت سرمایه اجتماعی یک فرد یا گروه و لیست دادن توسط آن فرد و گروه بحث می‌شود، به‌جای آنکه به نظرسنجی‌ها استناد شود، باید این موضوع بررسی گردد که با ارائه لیست و دعوت دیگران به مشارکت، تا چه اندازه این اعتماد به آن فرد و گروه تقویت می‌شود. هرچند پاسخ به این پرسش نیازمند پژوهش‌های مستقل است، اما با در نظر گرفتن برخی متغیرها می‌توان به آن پاسخ داد. در شرایطی که اعتماد به 1) نهاد انتخابات و 2) نامزدهای انتخاباتی پایین باشد، به‌طور طبیعی دعوت به مشارکت در چنین انتخاباتی می‌تواند به افول سرمایه اجتماعی منجر شود چراکه عموم مردم، نخبگان سیاسی و حتی افرادی که در شبکه ارتباطی یک فرد قرار دارند نسبت به آن انتخابات بی‌اعتماد بوده و به انگیزه کسانی که در انتخابات لیست می‌دهد، شک می‌کنند. ماجرا از منظر سرمایه اجتماعی می‌تواند از این هم بدتر باشد. سرمایه اجتماعی را می‌توان از حیث سرمایه اجتماعی «درون‌گروهی» و «برون‌گروهی» مورد تحلیل قرار داد. اگر افراد همفکر و همسو با کسی که لیست می‌دهد، مخالف ارائه لیست باشند، در واقع آن فرد با ارائه لیست و دعوت دیگران به شرکت در انتخابات عملاً سرمایه اجتماعی درون‌گروهی خود را نیز به حراج گذاشته است.

 

سرمایه اجتماعی به مثابه کالا و دارایی اقتصادی

اگر به سرمایه اجتماعی به‌مثابه کالا و دارایی بنگریم، آنگاه می‌توان به پرسش این یادداشت پاسخ دیگری داد. سرمایه هرکسی ممکن است تمام شود؛ علاوه بر این سرمایه قابلیت مستهلک شدن دارد و ممکن است از ارزش بیفتد. این امر می‌تواند در خصوص سرمایه اجتماعی هم اتفاق بیفتد. از این جهت تفاوتی میان سرمایه اجتماعی و سرمایه اقتصادی نیست. بنابراین همان‌طور که برای نحوه هزینه پول و دارایی‌مان حساب و کتاب می‌کنیم تا در جای مناسب آن را هزینه کنیم، باید برای هزینه سرمایه اجتماعی هم محاسبه کرد و در جای مناسب خود آن را هزینه کرد. اگر کسی مدام در هر مناسبتی (یا در هر انتخاباتی) از سرمایه اجتماعی خود هزینه کند، به‌مانند کسی است که پول خود را آن قدر خرج امور روزمره می‌کند که در مواقع بحران (مثلاً وقوع بیماری و نیاز به عمل جراحی) پولی ندارد که هزینه درمان خود کند. یک کنشگر اجتماعی و سیاسی باید محاسبه کند که از سرمایه اجتماعی خود چه زمانی بهتر است هزینه کند و آن را حراج نکند!

 

آیا نباید سرمایه اجتماعی را هزینه کرد؟

برای پاسخ به این سوال، ابتدا قصد دارم تا یک واقعه تاریخی را مرور کنم. معروف است که در دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1384، مرحوم سحابی از هاشمی‌رفسنجانی حمایت کرد بود. به او می‌گویند این حمایت از هاشمی تمام سرمایه اجتماعی تو را بر باد خواهد داد. او در جواب می‌گوید این سرمایه اجتماعی را برای گور نمی‌خواهم؛ برای همین روزها می‌خواهم. کسانی که همواره دیگران را دعوت به شرکت در انتخابات می‌کنند، از این واقعه زیاد یاد می‌کنند. با این حال، آن‌ها به این واقعیت توجه ندارند که مرحوم سحابی سرمایه اجتماعی خود را در هر انتخاباتی خرج نکرده بود. او در طول زندگی‌اش فقط همین یکبار اقدام به هزینه کردن سرمایه اجتماعی خود به‌نفع یک کاندیدای معقول در آن دوران کرد تا ایران در خطر کمتری قرار گیرد؛ نکته مهم دیگر آن است که او برای اتخاذ این تصمیم، تک‌روی نکرد و در برابر همراهان و همفکران خود قرار نگرفت و چه‌بسا این تصمیم او به تقویت سرمایه درون‌گروهی او منجر شد. سرمایه اجتماعی را نباید به گور برد و باید آن را هزینه کرد. اما در انجام این کار باید دو مسئله را در نظر گرفت؛ نخست آن که باید در جای مناسب این سرمایه هزینه شود و نباید آن را مستهلک و بی‌ارزش کرد. برای تأثیرگذاری در روند یک انتخابات، نمی‌توان هر بار دیگران را دعوت به مشارکت کرد؛ خصوصاً وقتی اعتماد به نهاد انتخابات کاهش یافته است. این شرایط کشور است که تعیین می‌کند هر فرد سرمایه اجتماعی‌اش را چه زمانی هزینه کند؛ یک نفر ممکن است برای انتخابات مجلس آن را هزینه کند، فرد دیگر ممکن است برای انتخابات ریاست‌جمهوری و فرد سومی ممکن است در زمان بحران‌های اجتماعی و خطر وقوع هرج و مرج از سرمایه اجتماعی خود برای ایجاد ثبات در جامعه استفاده کند. بنابراین، باید برای هزینه این سرمایه اجتماعی محاسبه کرد. دوم؛ ممکن است افرادی باشند که بتوانند چندین بار از سرمایه اجتماعی خود استفاده کنند و آن را هزینه کنند. این افراد در واقع به‌طور مرتب در حال افزایش سرمایه اجتماعی خود هستند و در نتیجه امکان مصرف چندباره آن را دارند. مثل تاجری که به‌دلیل درآمد سرشار، می‌تواند به راحتی بر روی سرمایه‌اش ریسک کند. در عرصه اجتماعی نیز، می‌توان برای کسب سرمایه اجتماعی تلاش کرد. اما جریان و گروه سیاسی که عملاً در شرایطی که امکان جلب اعتماد مردم را دارد سکوت می‌کند و مسیر کسب سرمایه اجتماعی را دنبال نمی‌کند، موقعیت‌های متعدد برای هزینه‌ی سرمایه اجتماعی خود ندارد.

 

فرسایش سرمایه اجتماعی در ایران

آخرین نکته‌ای که باید در این یادداشت به آن اشاره کرد آن است که شوربختانه سرمایه اجتماعی در ایران در حال فرسایش است. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که اعتماد مردم به خودشان و به گروه‌های اجتماعی مرتباً در حال کاهش است. در چنین وضعیتی، به‌طور طبیعی سرمایه اجتماعی همه چهره‌های اجتماعی و سیاسی کمتر می‌شود؛ به‌همین خاطر استناد به نظرسنجی‌هایی که بیانگر کاهش محبوبیت یک چهره سیاسی است، درست نیست. نه‌تنها محبوبیت، که سرمایه اجتماعی همگان در حال افول است. در چنین شرایطی، همبستگی اجتماعی رو به افول خواهد بود و قطب‌بندی در جامعه افزایش پیدا می‌کند. در همین وضعیت است که نیروهای اجتماعی و سیاسی باید برای حفظ همبستگی اجتماعی و کاهش قطب‌بندی در جامعه اقدام کنند. آن نوع کنشگری که به بی‌اعتمادی بیشتر منجر شود، قطعاً به نفع جامعه نخواهد بود. اگر کسی دغدغه جامعه را دارد و از جایگاهی در میان مردم، ولو گروهی معدود، برخوردار است، باید در هزینه‌ی سرمایه اجتماعی خود این محاسبات را هم در نظر بگیرد و آنگاه آن را در جای مناسب خود هزینه کند. در شرایط گسترش بی‌اعتمادی، عملی که منجر به بی‌اعتمادی جامعه به «کنشگران مرزی» شود و آن‌ها را در نگاه مردم تبدیل به کنشگران وابسته به حکومت کند، مضر به‌حال ایران خواهد بود.

دیدگاه

ویژه تیتر یک
  • سخنگوی دستگاه دیپلماسی کشورمان عصر روز گذشته در گفت‌وگو با خبرنگاران گفت: دستور کار مشخصی برای مذاکره مشخص وجود ندارد…

  • آذرماهِ هر سال، یادآور خاطرۀ تلخ و جانگداز قتل شماری از چهره‌های سیاسی و روشنفکری در این سرزمین به دست نیروهایی است که…

  • به‌‌رغم این‌که شرایط مذکور امکاناتِ عملِ دولت را محدودتر و ساختن دستاورد را سخت‌تر کرده است، در همین صد روز…

آخرین اخبار