| کد مطلب: ۱۷۰۹۳

بحران‌های خاموش!

از خنکای فروردین امسال، بهره‌ای به شهداد نرسیده بود. گرمای نامطبوع، مسافران نوروزی را آزار می‌داد. گرما تنها مسئلۀ ناراحت‌کننده نبود. دل‌آزارتر از آن، چند پسربچه با چهره‌های آفتاب‌سوخته و سرهای تراشیده در پیاده‌رو خیابان اصلی شهر دور هم جمع شده بودند و از غریبه‌ها طلبِ عیدی می‌کردند.

به نرمی و مهربانی به آنها گفتم که کارشان درست نیست اما به جای آنکه قانع شوند بر اصرار خود افزودند.

نهایتاً دادن عیدی را به دادن پاسخ صحیح به پرسش‌هایم مشروط کردم و از آنها پرسیدم؛ شهداد چقدر جمعیت دارد؟

پسری که از رفقایش کمی بزرگ‌تر بود بلافاصله پاسخ داد: چهار میلیارد نفر! وقتی تعجبم را دید، پاسخش را عوض کرد و گفت؛ سه میلیارد نفر! رو به رفقایش کردم تا جواب منطقی‌تری بشنوم. آنها هم عدد ده میلیون و دو میلیون را مطرح کردند.

پرسیدم مگر مدرسه نمی‌روند؟ گفتند همگی مدرسه‌رو هستند و در کلاس ششم دبستان درس می‌خوانند. به آنها توضیح دادم که شهرشان بیش از 24هزار نفر جمعیت ندارد. علاقه‌ای به دانستن این نکته نشان ندادند. انگار میلیارد و میلیون و هزار برای‌شان علی‌السویه می‌نمود.

پرسش دومم دربارۀ شهرهای مختلف استان کرمان بود. متوجه پرسش نشدند. به ناچار توضیح دادم که هر استانی دارای چند شهرستان است و استان کرمان هم مثل دیگر استان‌ها از چند شهرستان تشکیل شده است. از آنها خواستم که چند شهر در استان کرمان را اسم ببرند. یکی از آنها با اشتیاق گفت: «اندوهجرد» که نام آبادی کوچکی در همان حوالی است.

دیگری گفت: «سلسبیل» که این هم اسم محله‌ای در کرمان است. یکی هم گفت: «نهبندان» که شهری در خراسان جنوبی است و مسیر آن از جنوب کشور از شهداد می‌گذرد. مجبور به توضیح بیشتر شدم و از آنها پرسیدم که آیا اسم انار، شهر بابک، سیرجان، رفسنجان، زرند، راور، کوهبنان، جیرفت، بافت، بم، کهنوج و یا حتی ماهان و سیرچ را نشنیده‌اند؟ نشنیده بودند. فقط یکی از آنها گفت که اسم بم و ماهان و سیرچ به نظرش آشنا می‌آید. سیرچ زادگاه استاد هوشنگ مرادی‌کرمانی در 40 کیلومتری جنوب شهداد در منطقه‌ای کوهستانی واقع است. در ورودی این شهر عکس بزرگی از استاد نصب کرده‌اند.

شهداد در حاشیۀ غربی کویرلوت، عمدتاً به کلوت‌هایش معروف است. این کلوت‌ها که ظاهراً از وزش بی‌امان باد بر سطح زمین سربرآورده‌اند، در فصول معتدل، شمار زیادی از گردشگران داخلی و خارجی را به سوی خود می‌کشند. اقلیم شهداد مشابه طبس است. گرچه در تابستان از آسمانش آتش می‌بارد، اما درختان نخل و نارنج آن در اسفند و فروردین، جلوه‌ای زیبا و جذاب و بوی خوشی به شهر می‌بخشند. مردمش نیز مانند مردم طبس، خوشرو و خوش‌اخلاق و زحمتکش‌اند.

با این اوصاف، طلبِ عیدی چند دانش‌آموز شهدادی از مسافران به اندازۀ کافی دردآور بود، اما سطح دانش آنها صدای زنگ ورشکستگی کامل آموزش و پرورش را در این کشور به آسمان می‌رساند.

وقتی یک دانش‌آموز کلاش ششم هیچ درک منطقی از عدد و رقم و هیچ آشنایی با استانِ محل سکونت خود نداشته باشد، پس در مدرسه چه آموزشی می‌بیند؟

این موضوع منحصر به آن دانش‌آموزان معصوم و محروم شهدادی نیست. در همین تهران بسیاری از فارغ‌التحصیلان دبیرستانی هیچ شناختی از چهره‌های درخشان ادبی تاریخِ معاصر و گذشتۀ ایران ندارند و با نفرتی خاص از محتوای کتاب ادبیات خود یاد می‌کنند.

برخی صاحب‌نظران از این نگرانند که چرا در کتاب‌های درسی دانش‌آموزان، فرهنگِ همزیستی و مداراجویی و دموکراسی و احترام و اندیشه‌ورزی و تعقل و نقد و گفت‌وگو آموزش داده نمی‌شود؟ ظاهراً این مفاهیم دیگر بیش از اندازه لاکچری به نظر می‌رسند! آموزش و پرورش از تأمین ابتدایی‌ترین معلومات مورد نیاز بشر هم برای کودکان این کشور باز مانده است چه رسد به نیازهای متعالی‌تری که اهل فکر و اندیشه دغدغه‌مند آن هستند.

آموزش و پرورش یکی از مراکز بحرانی این سرزمین است. افرادی که داوطلب ریاست‌جمهوری شده‌اند، باید برای حل این بحران و بحران‌های خاموشی نظیر آن، طرح و برنامه و راه‌حل بدهند وگرنه گوش مردم این سرزمین از منازعات پوچ و بی‌حاصل پر است.

دیدگاه

سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار