برنامهریزی خوشبینانه/برای ایران ۲۰۲۵ فقط بدبینانهترین نتایج را در نظر نگیریم
حتی بدبینترین سیاستگذاران هم باید برای طیف وسیعی از نتایج بالقوه، از جمله موفقیت (هر اندازه هم که غیرمحتمل به نظر برسد) برنامهریزی کنند.
دیو شرودر دیپلمات پیشین ایالات متحده آمریکا
الپی هارتلی، نویسنده مشهور جایی نوشتهبود: «گذشته یک کشور دیگر است، آنجا جور دیگری رفتار میکند.» دقیقاً همین را میتوان در مورد آینده هم گفت. برای مثال حتی خوشبینترین سیاستگذاران آمریکایی هم سال ۱۹۸۳ نمیتوانستند به این فکر کنند که اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق در عرض یک دهه به شکل مسالمتآمیزی از بین بروند. با این حال همچنان دستاندرکاران سیاست خارجی به واقعگرایی متمایل هستند که به بدبینی تنه میزند.
به همین دلیل است که شکستهای مزمن سیاستگذاری درست بلافاصله پس از موفقیت رخ میدهد. حتی بدبینترین سیاستگذاران هم باید برای طیف وسیعی از نتایج بالقوه، از جمله موفقیت (هر اندازه هم که غیرمحتمل به نظر برسد) برنامهریزی کنند. با توجه به آنچه گفتهشد، راهبردی که در ادامه برای مواجهه با تهران در طول سال ۲۰۲۵ ترسیم میشود بر مبنای مسیری به سمت پیشرفت است، هرچند که این مسیر محتملترین مسیر پیش رو نیست اما مسیری است که واشنگتن باید خود را برای طی کردن آن آمادهکند تا نتایج بهتری بگیرد.
اما چرا ۲۰۲۵؟ سال ۲۰۲۵ سالی است که مفاد کلیدی از برجام، منقضی میشود. برجام توافقی بود که باراک اوباما، رئیس پیشین آمریکا برای کُند کردن پیشرفت ایران به سمت تبدیل شدن به یک قدرت اتمی به نتیجه رسید، اما انقضای مفاد آن میتواند باعث از سرگیری برنامه ایران شود. تردیدی وجود ندارد که ایران مسلح به سلاح اتمی تهدیدی مستقیم برای آمریکا و متحدانش است و توازن قوا در منطقه را به هم میزند و تردیدی وجود ندارد که باعث رقابت تسلیحات اتمی در منطقه میشود.
همزمان تلاشهای ما برای حل و فصل بیثباتی در خاورمیانه در حال پایان دادن به ظرفیت نظامی ما است و ما را نسبت به تهدیدها از طرف دشمنانمان آسیبپذیرتر میکند. اگر جریان نفت خاورمیانه مختل شود، رونق اقتصادی ما و متحدانمان تحت تاثیر قرار میگیرد. اما در میان همه این تهدیدها یک فرصت وجود دارد: تمایل ایران به کسب امنیت از طریق سلطه منطقهای.
بیایید توافق کنیم
در صورتی که مشوقهای درستی به ایران پیشنهاد شود، ایران میتواند بدون رفتن به سمت ساخت سلاح اتمی، نقش موثری به عنوان همکار ضامن امنیت منطقه بازی کند. برای رسیدن به چنین نتیجهای ما باید مجموعهای از ابزارهای قابل اتکای دیپلماتیک و اقتصادی را برای دستیابی به دو هدف به کار بگیریم. نخستین هدف کاهش احتمال اتمی شدن ایران بعد از سال ۲۰۲۵ است و دومین هدف به صورت همزمان تشویق ایران به همکاری مسئولانه در ترویج ثبات منطقهای در یک بازه دستکم پنجساله. این رویکرد به سیاستورزی بر چهار فرض استوار است.
اول اینکه ایران به صورت مستمر به برجام پایبند بماند. دوم اینکه پیوند اقتصادی ایران با جهان تقویت شود. سوم اینکه تمایل ایران برای نقش داشتن در امنیت منطقه منطبق بر اثرگذاری تاریخی این کشور است که به همین ترتیب باعث رویکردش به توسعه برنامه هستهای و حمایت از حزبالله شدهاست. چهارم اینکه ساختار نظام سیاسی حاکم بر ایران ثابت بماند یا اینکه هر چند کمتر محتمل است، اما ویژگیهای دموکراتیکتری به این نظام سیاسی اضافه شود. شکی وجود ندارد که تندروها در نهادهای حکومتی ایران، از جمله شورای نگهبان، احتمالاً سلطه خود را بر قدرت حفظ میکنند.
اما فشار داخلی از سوی جامعه سالخوردهتر، ثروتمندتر و به لحاظ اقتصادی متنوعتر باعث خواهد شد که به تدریج نیروهای معتدلتر وارد حکومت شوند. ترکیب جمعیتی ایران هم میتواند یک شاخصه پیشبینیکننده برای حکومتی فراگیرتر در ایران باشد. جمعیت ایران به سرعت در حال مسنتر شدن هستند، بر اساس گزارش سال ۲۰۱۳ سازمان ملل متحد سن متوسط ایرانیان از 20/8 در سال ۲۰۰۰ به 27/1 در سال ۲۰۱۰ رسیدهاست و پیشبینی میشود در سال ۲۰۲۵ به 35/5 برسد. این موضوع احتمال تغییر را در ایران افزایش میدهد.
مفهوم راهبردی اصلی این است که فضایی ایجاد شود تا ایران به ساز و کار رهبری جهانی اضافه شود و به یک نیروی مثبت در توازن منطقهای تبدیل شود. دیپلماسی گسترده و مستمر همراه با مشوقهای اقتصادی، اصلیترین بنیان این تلاشها هستند. به صورت مشخص یک رویکرد یکپارچه میان گروه ۱+۵ که اعضای دائمی شورای امنیت به اضافه آلمان هستند، در جبهه عدم اشاعه هستهای به تلاشهایی مشابه آنچه به برجام منتهی شد ادامه میدهند. همزمان چالش بزرگتر نیز باید در کنار این تلاشها برطرف شود.
چالش اصلی این است که زمینههای اقناع بازیگران منطقهای در مورد ضرورت منطقی رویکردی که ناگزیر بودن برتری اقتصادی و نیروی نظامی متعارف ایران را بپذیرد، ایجاد شود. هرچند چنین گزینهای برای برخی از متحدان ما کابوسوار است، اما گزینه جایگزین، یعنی استمرار الگوی بیثباتی و جنگهای نیابتی و ایرانی منزویتر، غیرقابل پیشبینیتر و حتی مسلح به سلاح اتمی، قطعاً گزینههای جذابی در بلندمدت نیستند. تلاشهای دیپلماتیک مستقیم با ایران باید بر این محور باشد که تهران از طریق قدرت اقتصادی و مشروعیت بینالمللی امنیت و جایگاه منطقهای بهتری به دست میآورد تا اینکه یک کشور یاغی، منزوی و در عین حال قدرت اتمی باشد.
تاکید بر توانمندیهای ایران
مزیت این استراتژی این است که در چارچوب انگیزهها و توانمندیهای ذاتی ایران اقدام میکند. ویژگیهای تاریخی، اقتصادی و جمعیتی ایران جایگاه این کشور را بهعنوان یک رهبر جهانی و منطقهای قرار میدهد. تنها چیزهایی که بین ایران و قرار گرفتن در این جایگاه در تاریخ معاصر قرار گرفتهاند، حمایت از تروریسم و توسعه سلاح هستهای بودند. با این حال شواهدی وجود دارد که نشان میدهد امکان اقناع تهران به این موضوع وجود دارد که عواملی که تهران را وادار به انتخاب این سیاستهای ناخوشایند کردهاست، از بین رفتهاند و رویکردهای بهتری وجود دارد که بتواند امنیت داخلی و خارجی ایران را تامین کند.
زمانی که زمینههای دیپلماتیک فراهم شد، گروه ۱+۵ میتوانند ابزارهایی را ارائه دهند که امکان تحول به سمت رویکرد بهتر و متفاوت امنیتی فراهم شود. مجموعهای از رویکردهای مستقیم، پیدرپی، چندجانبه، علنی و غیرعلنی همگی در چارچوب شکل دادن، آماده کردن، قانع کردن و القا کردن به ایران و دیگر بازیگران انتخاب و استفاده از هر یک از ابزارهای قدرت را در این تلاشها هدایت میکند. بنیان این تلاشها احیای کامل روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا به ابتکار واشنگتن در طول سال ۲۰۲۵ است.
ایرانی که برجام را رعایت کند به تنهایی این رویکرد مستقیم را توجیه میکند و داشتن حضور دیپلماتیک در تهران به شدت میتواند به پیشرفت در حوزه عدم اشاعه هستهای و مسائل امنیت منطقهای کمک کند. درست مانند ماجراجویی دولت اوباما در هاوانا در سال ۲۰۱۴ این تلاش نیازمند مجموعهای از مذاکرات پنهانی با ایران است که شاید بتواند پیش از علنی شدن از طریق برخی واسطهها مانند آلمان عملی شود.
در حال حاضر درون آمریکا قطعاً حمایت افکار عمومی از این رویکرد وجود ندارد. در عین حال خیلی متکبرانه است که فکر کنیم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از آشتی با واشنگتن حمایت میکند. اما آشتی چین و آمریکا در سال ۱۹۷۲ نشان میدهد که چنین پیشرفتی اگر با دقت برنامهریزی شود، امکانپذیر است.
راحت کردن خیال همسایگان ایران
هرگونه بازنگری در منافع آمریکا در منطقه باید به این مسئله توجه داشتهباشد که شرکای آمریکا در منطقه از جمله پاکستان و عربستان سعودی مستقیم یا غیرمستقیم در حمایت از دشمنانی که سربازان و شهروندان آمریکایی کشتهاند، نقش داشتند. ضروری است گفتوگوهای محرمانهای با عربستان سعودی، اسرائیل و ترکیه (رقبای اصلی ایران در منطقه) انجام شود تا به این دولتها القا شود که نقش قویتری به ایران در ساز و کار امنیت منطقه دادهشود.
در چارچوب این مذاکرات میتوان به صورت ضمنی وارد مفاهمه در مورد برخی از حوزههای نفوذ خاص منطقه شد. (برای مثال یمن در چارچوب حوزه عربستان سعودی، جنوب لبنان در حوزه اسرائیل، عراق در حوزه ایران، سوریه در حوزه ایران، عربستان سعودی و ترکیه.) همانطور که تهران را میتوان قانع کرد به سلاح هستهای برای امنیتش نیاز ندارد، این بازیگران را هم میتوان قانع کرد که نیروهای اقتصادی و جمعیتی ایران باعث میشود که نفوذ بیش از پیش ایران در منطقه ناگزیر شود و بالطبع منطقیتر این است که ایران تشویق شود تا سیاستهای خود را با جهانیان هماهنگتر کند.
با این حال، هر چقدر هم که ما و متحدانمان به یک ایران منزوی، غیرهستهای و ضعیف علاقمند باشیم، اما یک ایران پایبند به برجام همچنان توانمندی هستهای خواهد داشت و در عین حال اقتصادی قویتر و تابآورتر دارد. سوال اینجاست که آیا برای همسایگان ایران مطلوب است که چنین ایرانی به سلاح هستهای هم مسلح باشد؟ در چنین شرایطی یک ایران قوی اما مایل به همکاری نسبت به یک ایران یاغی، تهدید امنیتی کمتری محسوب میشود.
ضروری است تا پیش از آغاز تلاشها در این زمینه اتحاد و عزم قابل اطمینانی میان اعضای گروه ۱+۵ شکل بگیرد. سیاستگذاران در عین حال باید در نظر داشتهباشند که در طول اجرای توافق احتمالی پیوندهای اقتصادی ایران و کشورهای جهان بیش از پیش مستحکم و گستردهتر خواهد شد. به این ترتیب اگر ایران بخواهد که از توافق خارج شود، آنگاه رشد اقتصادیاش را که به شدت به آن نیازمند است و نیروی ثباتبخش و اطمینانبخش این رشد اقتصادی را داخل کشور از دست خواهد داد. (باید توجه داشت که این مشوق، حتی بعد از عبور از ضربالاجل مکانیسم اسنپبک برای برجام هم بسیار پرقدرت است.)
توافق مکمل برجام
هدف گروه ۱+۵ باید دنبال کردن یک توافق ۱۰ ساله بر مبنای برجام کوچک باشد. این توافق که تا سال ۲۰۳۵ ادامه پیدا میکند، میتواند با پایان دادن به محدودیتها مرتبط با تحقیق و پژوهش و سانتریفیوژها، برنامه نظارت و رصد بلندمدت بینالمللی برای جلوگیری از تسلیحاتی شدن برنامه هستهای را پیگیری کند. بخش بزرگی از این نظارتها با تعهدات ایران تحت پروتکلهای الحاقی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، مطابق است. در نتیجه چنین تعهداتی باعث واکنش تندروهای داخلی در ایران نخواهد شد.
در عین حال چنین توافقی اجازه میدهد که سطح قابل قبولی از حفاظتهای عدم اشاعه هستهای حفظ شود. تا سال ۲۰۳۵ ایران به آن اندازه از نظر اقتصادی و تسلیحات متعارف تقویت شدهاست که دیگر نسبت به امنیت خود بدون سلاح هستهای اطمینان داشتهباشد. افزایش پیوندها و درهمتنیدگی اقتصاد ایران با جهان میتواند به حرکت این کشور به سمت سیاستهای مسئولانهتر شتاب دهد.
با در نظر گرفتن این هدف، ایالات متحده آمریکا و دیگر کشورهای گروه ۱+۵ باید ارائه مساعدتهای فنی در حوزه انرژیهای جایگزین، حکمرانی بازارهای مالی و توسعه و برنامههای کمک به کسب و کارهای کوچک باشند، که برای ایران بسیار ارزشمند و برای ما کمهزینه است. برای توفیق در این مسیر، پیگیری بسیار اهمیت دارد. نخست باید رویکرد متحد گروه ۱+۵ تضمین شود. این موضوع میتواند اجرای برجام کنونی را تسهیل کند و زمینهساز توافق بعدی شود.
دوم اینکه تماسهای پنهانی با ایران برای شناسایی و تقویت نقش منطقهای این کشور، به آنها جهتدهی خواهد داد و همزمان به ما اجازه میدهد تا با متحدان منطقهای گفتوگو کنیم. سوم اینکه با تثبیت شناسایی جایگاه ایران، میتوانیم به ارائه مشوق به ایران در حوزه رشد اقتصادی و نفوذ مشروع منطقهای از طریق ارائه حمایتهای برنامهریزی اقتصادی در همکاری با شرکایمان در ۱+۵ ادامه بدهیم. آیا این مسیر یک چالش دیپلماتیک بسیار دلهرهآور است؟ قطعاً! اما ما توانستهایم در گذشته از پس چالشهای بزرگتر دیپلماتیک بر آییم.
آیا باید فقط برای طیفی از سناریوهای بدبینانه برنامهریزی کنیم؟ مطمئناً خیر! سقوط ناگهانی و تا حد زیادی پیشبینی نشده اتحاد جماهیر شوروی، باعث شد که سیاستگذاران آمریکایی با مشکلات زیادی برای جمع کردن یک راهبرد قابل قبول در مقابل روسیه مواجه شوند. اگر برای چنین سناریوی خوشبینانهای برنامهریزی شدهبود، نتایج بلندمدت آن نیز بسیار بهتر میشد. با ایران در سال ۲۰۲۵ ما باید برای بهترینها، بدترینها و هر چیزی میانه این دو طیف آماده باشیم.