| کد مطلب: ۴۳۲۰۱

رحمن قهرمان‏پور تحلیل‏گر مسائل بین‌‏الملل در گفت‏‌وگو با «هم‌‏میهن»: ایران در نگاه به مذاکره تجدیدنظر کند

در پی تجاوز ۱۲ روزه اسرائیل به ایران و حمله آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران، مقام‌های جمهوری اسلامی ایران در اظهارات رسانه‌ای تاکید کرده‌اند که ایران همچنان آمادگی دارد در صورت تضمین جلوگیری از حملات مجدد نظامی به ایران، بار دیگر مذاکرات را با آمریکا از سر بگیرد.

رحمن قهرمان‏پور تحلیل‏گر مسائل بین‌‏الملل در گفت‏‌وگو با «هم‌‏میهن»: ایران در نگاه به مذاکره تجدیدنظر کند

در پی تجاوز ۱۲ روزه اسرائیل به ایران و حمله آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران، مقام‌های جمهوری اسلامی ایران در اظهارات رسانه‌ای تاکید کرده‌اند که ایران همچنان آمادگی دارد در صورت تضمین جلوگیری از حملات مجدد نظامی به ایران، بار دیگر مذاکرات را با آمریکا از سر بگیرد. حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر مسائل خاورمیانه در گفت‌وگو با واشنگتن‌پست می‌گوید: «انتظار من این بود که بعد از جنگ شاهد اجماع در ایران در نفی هرگونه مذاکره با آمریکا باشیم، اما خلاف این اتفاق افتاد.»

تهران هرچند برای مذاکره با آمریکا اعلام آمادگی کرده‌است، اما شرط ویژه‌ای برای این مذاکرات گذاشته‌است و خواستار تضمین جلوگیری از هر اقدام نظامی علیه ایران در حین مذاکرات شده‌است. رحمن قهرمان‌پور، تحلیل‌گر مسائل بین‌الملل، معتقد است که آمریکا نمی‌تواند و نمی‌خواهد تضمینی به ایران در این زمینه بدهد. این تحلیل‌گر مسائل بین‌الملل معتقد است که درک ایران و آمریکای ترامپ از مفهوم مذاکره متفاوت است. او معتقد است که ایران برای موفقیت مذاکرات احتمالی باید نگاه خود را به مذاکره با دولت ترامپ تغییر دهد و با ارزیابی دقیق از نحوه بازیگری آمریکا وارد مذاکرات شود. در ادامه متن کامل گفت‌وگوی «هم‌میهن» را با رحمن قهرمان‌پور، تحلیل‌گر مسائل بین‌الملل مطالعه می‌کنید.

‌وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران برای از سرگیری مذاکره با واشنگتن پیش‌شرطی تعیین کرده و تاکید کرده‌است که آمریکا باید تضمین بدهد در میانه مذاکرات به ایران حمله نخواهد شد. این موضع ایران را چگونه می‌توان تفسیر کرد؟ آیا آمریکا توانایی و تمایل ارائه چنین تضمینی دارد؟

ایران خواهان این است که آمریکا مانع حمله مجدد اسرائیل به ایران شود. سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران قبلاً هم در پیام کوتاهی که در شبکه اجتماعی ایکس منتشر کرده‌بود گفته‌بود که تنها کسی که می‌تواند با یک تلفن نتانیاهو را مهار کند، ترامپ است. به نظر می‌رسد که در بخشی از حاکمیت در ایران این باور وجود دارد که اگر ترامپ بخواهد می‌تواند مانع حمله اسرائیل به ایران شود و این مسئله را به عنوان پیش‌شرطی برای از سرگیری مذاکرات بیان کرده‌اند.

رحمان قهرمان پور (2) copy

اما مسئله این است که آیا ترامپ این پیش‌شرط را می‌پذیرد یا نه؟ پذیرش دو بُعد دارد، نخست بُعد حقوق و دوم بُعد سیاسی. از لحاظ حقوقی معنای این موضع این است که دولت ایالات متحده آمریکا تضمین کتبی و یا حتی شفاهی بدهد که اسرائیل به ایران حمله نمی‌کند. به لحاظ حقوقی اساساً آمریکا نمی‌تواند چنین کاری کند، چراکه از لحاظ حقوق بین‌الملل آمریکا و اسرائیل دو بازیگر مستقل و مجزا از یکدیگر هستند و ترامپ نمی‌تواند از جانب اسرائیل یک تضمین حقوقی به ایران بدهد. بُعد دوم تضمین سیاسی است که ترامپ به لحاظ سیاسی به ایران اطمینان بدهد که اسرائیل در حین مذاکرات به ایران حمله نمی‌کند.

این مسئله هم با توجه به رویکرد دونالد ترامپ به دیپلماسی با ایران، بعید است که اتفاق بیفتد. برخورد ترامپ با مسئله ایران از ابتدا در چارچوب دیپلماسی اجبار است و این موضوع را بارها علناً تکرار کرده‌است. اگر دونالد ترامپ به ایران تضمین بدهد که حمله‌ای در کار نخواهد بود، معنای فنی سیاسی آن این است که واشنگتن به مسیر دیپلماسی متعهد می‌ماند اما دیپلماسی صرف، خلاف مسیری است که دونالد ترامپ انتخاب کرده‌است.

ترامپ در دور دوم ریاست‌جمهوری خود بر این باور است که عامل شکست سیاست فشار حداکثری در دور نخست ریاست‌جمهوری‌اش به این دلیل بود که صرفاً از دیپلماسی استفاده کرد و به زور متوسل نشد. ترامپ استفاده از زور و اقدام نظامی را در دوره اخیر، پشتوانه رسیدن به توافق می‌داند و بعید است که بخواهد در این زمینه تضمینی به ایران بدهد.

‌با این تفسیر به نظر می‌رسد که امکان نشست مجدد ایران و آمریکا پای میز مذاکره نسبت به قبل بسیار پایین‌تر آمده‌باشد...

دو مسئله در مورد مذاکرات ایران و آمریکا در دوره اخیر وجود دارد. مسئله اول اینکه قبل از جنگ می‌گفتند نسبت احتمال توافق ۶۰ به ۴۰ درصد است. معنای این تفسیر این بود که قدرت دو طرف توازن نداشت و در چارچوب نظریه بازی‌ها، رسیدن به نقطه بهینه یا نقطه توازن که بتواند منجر به توافق شود، تا حدود زیادی سخت بود اما غیرممکن نبود. توافق در شرایط قبل از جنگ به شرطی محقق می‌شد که هم آمریکا و هم ایران آمادگی ارائه امتیازهایی به یکدیگر بودند. اما در هر صورت بعد از پنج دور مذاکره، دو طرف نتوانستند به یک نقطه بهینه و توازن برسند.

اما بعد از جنگ اخیر، وضعیت تفاوت کرده‌است و توازن بیش از پیش به هم خورده است. آمریکا به مراتب خودش را در موقعیتی قدرتمندتر از قبل از ۲۳ خرداد و جنگ ۱۲ روزه می‌داند و ایران هم به همین ترتیب خودش را در موقعیت ضعیف‌تری نسبت به قبل از جنگ احساس می‌کند. در چارچوب نظریه بازی‌ها، پیدا کردن نقطه بهینه و نقطه تعادل که پایدار باشد به مراتب سخت‌تر از قبل از ۲۳ خرداد شده‌است.

مسئله دوم اینکه برداشت دو طرف از آن چیزی که به عنوان مذاکره ایران و آمریکا شناخته می‌شود، فاصله قابل توجهی با یکدیگر دارد. به عنوان مثال آمریکا در هیچ یک از این دوره‌های مذاکرات تیم فنی هسته‌ای یا دفاعی برای مذاکره اعزام نکرده‌است. با انتصاب ویتکاف به عنوان مذاکره‌کننده، برداشت دونالد ترامپ این بود که توافقی کلی میان ایران و آمریکا صورت بگیرد. درست به همان ترتیب که دونالد ترامپ در دور نخست ریاست‌جمهوری‌اش با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی توافق کرد؛ هرچند آن توافق هرگز اجرایی نشد.

اساساً کلیت مذاکرات ترامپ همواره به همین صورت است، او اساساً وارد بحث‌های فنی، حقوقی و جزئیات نمی‌شود. او علاقه‌مند است معامله کلی و ساده انجام دهد. در برابر ایران درک کاملاً متفاوتی از مذاکره با آمریکا داشت. طراحی ایران درست چیزی شبیه به طراحی مذاکرات برجام بود. هیئت‌های مذاکره‌کننده ایران شامل تیم‌های مذاکره‌کننده فنی هسته‌ای، مالی و بانکی بود. وقتی دو طرف وارد مذاکره می‌شدند، اساساً آمریکایی‌ها به این جزئیات توجه نمی‌کردند و فقط پیشنهادهای کلی بیان می‌کردند، که همین پیشنهادهای کلی هم به صورت مستمر عوض می‌شد. به این ترتیب اساساً به نظر می‌رسد که ایران و آمریکا در این دوره درک کاملاً متفاوتی از مسئله مذاکره دارند.

آن چیزی که آمریکا می‌خواهد نوعی بسته پیشنهادی و یک توافق جامع کلی برای ایران است که ایران بدون ورود به جزئیات یکسری مسائل را بپذیرد و در ازای آن ترامپ هم بدون ورود به جزئیات وارد فرآیند لغو تحریم‌ها شود. مثلاً برای آمریکا دیگر اهمیت ندارد که به صورت جزئی تعیین کند تحریم‌های کدام افراد، نهادها، شرکت‌ها و چه کالاهایی حذف شود، بلکه همین که توافق انجام شود، ترامپ به انتخاب خود تحریم‌ها را لغو کند. انتظار ترامپ این بود که ایران یک بسته تعهدات کلی را بپذیرد و آمریکا هم به صورت یک بسته تحریم‌ها را لغو کند. ویژگی چانه‌زنی و معامله ترامپ همین است. ما با این دیدگاه وارد مذاکرات نشدیم.

یک مسئله‌ای هم در دیدگاه ایران به مذاکرات با آمریکا وجود داشت که از برداشت غلط از رویکرد و روش ترامپ ناشی می‌شد. تصور این بود که ترامپ فردی تاجر و معامله‌گر است که مخالف جنگ است و پایگاه رای او اجازه وارد شدنش را به جنگ نمی‌دهند. اما واقعه ۲۳ خرداد و جنگ ۱۲ روزه نشان داد که این ارزیابی از شخصیت و دولت ترامپ درست نبود، باید تهدیدهای ترامپ را جدی گرفت، باید ضرب‌الاجل ۶۰ روزه او جدی گرفته‌می‌شد. ترامپ هیچ علاقه‌ای ندارد که کسی در دنیا بالاتر از او قرار بگیرد، بنابراین اگر حرف بی‌پایه و اساسی هم زده‌باشد، لاجرم خودش را تحت فشار می‌گذارد تا آن را اجرا کند تا به قول معروف حساب دست دیگران بیاید.

بنا به دلایلی که گفته‌شد به نظر من نسبت به قبل از ۲۳ خرداد شرایط سخت‌تر شده‌است و حتی اگر مذاکرات هم شروع شود، امکان توافق این بار از ۵۰ درصد هم کمتر خواهد بود.

‌اشاره کردید که توازن قوا و شرایط کلی حاکم بر دیپلماسی بعد از جنگ تغییر کرده‌است اما همزمان به نظر می‌رسد که مواضع ایران در مورد موضوع مذاکره و نتایجی که از مذاکره انتظار دارد تغییری نکرده‌است. اظهارات روز شنبه سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران نشان می‌داد که ایران همچنان بر حق غنی‌سازی اصرار دارد و در مورد هیچ موضوع دیگری جز پرونده هسته‌ای آمادگی مذاکره ندارد. فکر می‌کنید چرا موضع ایران بدون تغییر مانده‌است؟

البته شروط ایران برای مذاکره تغییر کرده‌است، چراکه تا پیش از این شرط تضمین اجتناب از اقدام نظامی، وجود نداشت اما در مجموع من موافقم که هنوز نگاه قبلی بر مذاکرات حاکم است. همانطور که بالا گفتم تعریف ایران از مذاکره کلاً با ترامپ متفاوت است، ایران می‌خواهد در مورد درصد غنی‌سازی، حجم اورانیوم غنی‌شده قابل نگهداری در خاک ایران و نوع تحریم‌هایی که باید برداشته‌شوند، حوزه‌هایی که باید معافیت تحریمی بگیرد و امثال این جزئیات مذاکره کند.

پنج دور مذاکره غیرمستقیم میان ایران و آمریکا نشان داد که مذاکرات اینگونه به نتیجه نمی‌رسد. علاوه بر این فورمت مذاکره‌ای که انتخاب شده‌است، یعنی مذاکره غیرمستقیم از طریق تبادل یادداشت در اتاق‌های جداگانه، قادر به حل مسئله و گره‌ای به این دشواری و پیچیدگی نیست. در نتیجه ایران باید با توجه به تجربه‌هایی که از پنج دور مذاکره پیشین، رفتار ترامپ و حمله اسرائیل به ایران کسب کرد نوع مذاکره کردن و نگاهش به مذاکره تجدیدنظر کند.

ایران باید به دقت ارزیابی کند که ترامپ کجا به حرف‌هایش عمل کرده‌است، کجا تجدیدنظر کرده‌است و در طول مذاکرات خواسته‌های آمریکا چه بوده و چه تغییراتی کرده‌است. این ارزیابی باید توسط یک نهاد تخصصی مسئول انجام شود تا نقاط ضعف و قدرت ایران در مذاکره مشخص شود و برآوردی به دست بیاید که در طول مذاکرات کجا به نقطه بهینه توافق نزدیک شدیم و چرا از آن دور شدیم. به نظر من اگر ایران بدون چنین ارزیابی‌ای مجدداً وارد مذاکرات شود، امیدی به توافق نخواهد بود.

‌نقش بازیگران دیگر در این میان چیست؟ آیا بازیگران واسطه و میانجی مانند روسیه یا همسایگان عرب ایران می‌توانند کمکی به نزدیک کردن دیدگاه‌های تهران و واشنگتن برای از سرگیری مذاکرات کنند؟

به گمان من بعد از وقایع ۲۳ خرداد و تجاوز نظامی اسرائیل به ایران هم برداشت میانجی‌ها نسبت به ما تغییر کرده‌است و هم برداشت ما نسبت به آنها تغییر کرده‌است. برای مثال اگر به روسیه نگاه کنیم، بسیاری در ایران، حتی کسانی که طرفدار همکاری‌های گسترده با روسیه بودند، گفتند که روسیه در این جنگ برخلاف انتظار ایران عمل کرد. این مسئله مهمی است، اعتمادی که شاید ایران در گذشته به برخی از بازیگران داشت، طبیعتاً دیگر از بین رفته‌است. در نقطه مقابل هم ارزیابی این بازیگران و میانجی‌ها از قدرت نظامی و قدرت دیپلماتیک ایران هم بعد از جنگ تغییر کرده‌است، برخی ممکن است به این تصور رسیده‌باشند که ایران ضعیف‌تر شده‌است و گروهی هم ممکن است به این برداشت رسیده‌باشند که ایران در جایگاه قدرتمندتری قرار گرفته‌است.

اما به نظر می‌رسد که برداشت کلی این است که شرایط به نفع ایران پیش نرفته‌است. تغییر نگاه هم از جانب ایران و هم از جانب کشورهایی که می‌توانستند میانجی بالقوه باشند، بر نحوه بازیگری آنها اثر خواهد گذاشت. دیگر عمان آن انرژی، انگیزه و توان قبل از جنگ را نداشته‌باشد. ایران هم مثل قبل نمی‌تواند دیگر به میانجی‌ها اعتماد کامل داشته‌باشد. در این چارچوب، احتمال مذاکره و توافق به لحاظ نحوه بازیگری میانجی‌ها و واسطه‌ها هم پیچیده‌تر و مشکل‌تر از قبل شده‌است.

‌اساساً نگاه کشورهای عربی منطقه به آرایش ژئوپلیتیک منطقه بعد از جنگ ۱۲ روزه چگونه است؟

کشورهای عربی یکدست نیستند. کشورهایی مانند اردن و مصر توافق صلح رسمی با اسرائیل دارند. اردن موقعیت شکننده امنیتی در مقابل اسرائیل دارد و در عین حال در مدار آمریکا قرار دارد و از کمک‌های نظامی و مالی آمریکا بهره‌مند می‌شود و توافق تجارت آزاد با آمریکا دارد. باید مشخص کنیم کدام کشور عربی؟ در شمال آفریقا مراکش اساساً ارتباط دیپلماتیکش را با ایران قطع کرده و روابطش را با اسرائیل عادی‌سازی کرده‌است، در برابر الجزایر روابط بهتری با ایران دارد. لیبی و سودان دچار جنگ داخلی هستند...

‌منظورم کشورهای عربی پیرامون ایران بود و می‌خواهم بدانم بعد از جنگ ۱۲ روزه چه نگاهی به ترتیبات امنیتی منطقه دارند؟

کشورهایی که عضو شورای همکاری خلیج فارس هستند، خودشان را در مرکز ثقل تحولات خاورمیانه می‌بینند و خودشان را موتور توسعه خاورمیانه می‌دانند. سفر بهار امسال ترامپ به منطقه هم تاییدی بر این موضوع بود. بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، این کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس بودند که کمترین آسیب نظامی و مالی را از تحولات منطقه دیده‌اند.

در برابر طرف‌های دیگر از جمله ایران، سوریه، لبنان، یمن، لیبی و حتی اسرائیل درگیر منازعه بودند، انرژی‌شان صرف شده و دچار فشارهای مالی شده‌اند. اما کشورهای شورای همکاری خلیج فارس با محوریت عربستان سعودی و امارات متحده عربی، هنوز از لحاظ مالی خیلی قدرتمند هستند، از نظر نظامی آسیبی ندیده‌اند و انسجام داخلی خوبی دارند. همه این مسائل باعث شده‌است که این کشورها بتوانند با محوریت فناوری‌های جدید، انرژی‌های تجدیدپذیر، تکیه بر روندهای نوظهور مانند هوش مصنوعی و تنوع‌بخشی به اقتصاد تبدیل به موتور توسعه اقتصادی منطقه شوند. دونالد ترامپ هم با این پروژه همراهی کرده‌است.

در این چارچوب کشورهای عربی عضو شورای همکاری خلیج فارس به این نتیجه رسیده‌اند که تضعیف رقبای منطقه‌ای به نفع آنهاست. بنابراین درگیری میان ایران، ترکیه و اسرائیل تا حد معینی به نفع کشورهای جنوب خلیج فارس است، چراکه باعث می‌شود سه قدرت رقیب در منطقه بیش از پیش تقویت نشوند و تهدیدی علیه کشورهای آسیب‌پذیر شورای همکاری خلیج فارس نباشند.

این ۶ کشور عمدتاً آسیب‌پذیری‌های دفاعی و امنیتی دارند. اما در عین حال باید توجه داشت که این کشورها همانقدر که علاقه‌ای ندارند ایران بیش از حد قوی شود، از اینکه اسرائیل هم قوی باشد، بیش از حد نگران هستند. به همین دلیل هم هست که اخیراً بیشتر می‌شنویم که بعد از جنگ ۱۲ روزه، عربستان تمایل بیشتری دارد که به ایران و ترکیه نزدیک شود تا در مقابل اسرائیل توازن قوا ایجاد کند.

نظام منطقه خاورمیانه یک نظام چندقطبی است که پنج قدرت اصلی در آن حضور دارند: ایران، عربستان، مصر، ترکیه و اسرائیل. بعد از اینکه قدرت مصر در پیمان کمپ دیوید رو به افول گذاشت و بعد از بهار عربی تقریباً از بازی خارج شد، رقابت در منطقه بیشتر میان چهار بازیگر باقیمانده است. تا قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، رقابت اصلی میان ایران، ترکیه و عربستان سعودی و متحدان آنها جریان داشت که باعث شد توان اقتصادی این کشورها در این رقابت مصروف شود. اسرائیل تا ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تا حدود زیادی تماشاگر تحولات منطقه بود.

اما بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل با رویکرد تهاجمی خشن با برتری نظامی و کمک آمریکا سعی دارد که توازن قدرت را به نفع خودش تغییر دهد. این مسئله مایه نگرانی کشورهای عربی عضو شورای همکاری خلیج فارس است، اما به این معنا نیست که نگرانی آنها از جانب ایران برطرف شده‌است. در واقع احساس کشورهای جنوب خلیج فارس این است که بعد از وقایع اخیر، باید جلوی قدرتمندتر شدن اسرائیل را گرفت و در همین چارچوب تمایل دارند که مجموعه‌ای از همکاری‌ها را با ایران در پیش بگیرند.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
پربازدیدترین
آخرین اخبار