پند بیهقی و روزگار ما
بیهقی جهان زمان خود را مینگریست با گوشهچشمی به آینده که «مردمان دیگر عصرها بدان رجوع کنند و بدانند». و شاید در جهانبینیاش خطور نمیکرد مردمان عصرهای بعد و دیگر، آنچنان غره به دانش نداشته خویش هستند که مصداق این توصیه نخواهند بود. روز بیهقی گذشت، بیآنکه در جایی و مکانی عمومی و فرهنگی از این پندش یادی شود.
این گفته بیهقی را در روزیکه بهناماش بود، در توئیتر نوشتم: «هیچ نبشتهای نیست که به یکبار خواندن، نیرزد». یکی، دو نظر زیرش نوشته شد که در آن دوران کتابها توسط علما و آگاهان عصر نوشته میشد و لاجرم خواندناش هم مفید و به صواب و ثواب. نظر دیگر اینکه، هر کتابی را نمیتوان نماینده این گفته بیهقی دانست. دو نگرهای که اگر نیک نگریسته شود، پُربیراه هم نیست.
اولی آنچنان واضح و روشن است که نیاز به شرح بیشتری ندارد. چه در دوران قبل و بعد بیهقی بهحتم هر فردی خامه قلماش سوی نوشتن نبود و ادعای فخر آن نداشت و اصولاً نوشتن و نگارش کتاب امری سخت و پرمشقت بود. و باز هم بهقول بیهقی که زیرکانه و زیرپوستی میگوید؛ «دیر سالی است که در این شغلم» و این کم نکتهای نیست. که سالیان زیاد، فردی در امر نوشتن باشد و سودای آنکه ناماش بر کتابی نقش بندد، او را رها نکند. بر همین سیاق میتوان نظری که علما و دانایان در گذشته، نویسندگان مبرزی بودهاند را کامل و جامع دانست.
این مهم نقبی است به حالیه که امر کتابنوشتن، برای آنان در چشم بههمزدنی رخ میدهد! و آنگاه است که به نظر دوم این نوشته میرسیم که هر کتابی را نباید خواند و کمی هم باید دست بر قضا، خِست داشت دراینزمینه. حال با شمارگان اندک چاپشده کتابها که دیگر نویسنده قدیم، جدید، مبتدی و حرفهای نمیشناسد، چه باید کرد. اگر به قول بیهقی وفادار باشیم و به یکبار خواندن همت گذاریم، چه میشود؟ سطح نوشته را تایید میکند این وفاداری به گفته تاریخنویس قدیمیمان یا فقط یک امر فرهنگی سطحی رخ داده است. بر پیشخوان کتابفروشیها، کتابهای زیادی جای گرفته است. ملاکِ یکبار خواندن یا اصولاً نخواندنشان، چیست. آیا فقط فرد خریدار و خواننده باید به دانش پیشین خویش رجوع کند در باب خواندن و متکی به دید و نظر دیگران نباشد، یا اینکه اقوال دیگران نیز دراینزمینه باید مطمحنظر قرار گیرد.
آنچه گفته بیهقی را در این زمانه کمرنگ میکند و میزان خِست خواننده را افزون؛ صاحبان کتابهایی هستند که بهواقع، فقط صاحب کتاب هستند و بس و این تملک از جهتِ غنای نوشته نیست، بلکه خامه قلم آنان سببشده که کتابی به زیور طبع آراسته شود؛ نه از باب خواندن که از سویه دیدهشدن. و این بد مصیبتی است که جامعه نشر را فرا گرفته است و ترکشهای آن به سوی خوانندگانی میرود که با وسواس، کتاب انتخاب میکنند و چون چنین کتابهایی را میبینند، لامحاله شاید عطای خواندن را بهکل از دست دهند.
بسان سینمای ما که در چنبره فیلمهای سخیف و تجاری قرار گرفته و اگر فیلمی اجتماعی هم در پرده اکران باشد، آنچنان دیده نمیشود؛ بهجز موارد استثنایی آن. چه که این پیام داده میشود که همه محصولات در یک سبد نازل قرار دارند و چه خُسرانی بالاتر از اینکه دراینمیان کتابهای خوب هم دیده نشوند. هرچند باید کتابشناس و کتابخوان حرفهای را از این قضایا منفک دانست؛ ولی نمیتوان جمعیت بالقوهای را ندید که تالی این نگره هستند.
هرچه هست بیهقی جهان زمان خود را مینگریست با گوشهچشمی به آینده که «مردمان دیگر عصرها بدان رجوع کنند و بدانند». و شاید در جهانبینیاش خطور نمیکرد مردمان عصرهای بعد و دیگر، آنچنان غره به دانش نداشته خویش هستند که مصداق این توصیه نخواهند بود. روز بیهقی گذشت، بیآنکه در جایی و مکانی عمومی و فرهنگی از این پندش یادی شود.
نکتهها گفته و شنیده شود. چه که مصدرداران امور را غم خواندن و بالمآل نوشتن، نیست؛ که اگر میبود این دغدغه نزد متولیان امر خواندن و نوشتن، گریزی بدان میزدند. دستکم در بیلبوردهای شهریشان که از همه موارد میگویند، گوشهچشمی به آن میداشتند. بهقول بیهقی: چون روزگاد دراز بر آمدی، این اخبار از چشم و دل مردمان دور ماندی...