ارزیابی محمد مسجدجامعی از رویکرد توسعهگرا در کشورهای حاشیه خلیج فارس
درک ما از اعراب قدیمی شده است
وقتی میگوییم مطالعه ژئوپلیتیکی، یعنی همه عناصر سیاسی، مذهبی و اقتصادی؛ و وقتی موضوعی را با توجه به تمامی ابعادی که آن جریان را شکل میدهد، در نظر میگیرید، در واقع در حال مطالعه ژئوپلیتیک هستید. وقتی مجموعهای را در نظر میگیرید و برای هرکدام سهم متناسب و مشخص قائل میشوید، این یعنی مطالعات ژئوپلیتیک. آنچه در خصوص شیخنشینان و عربستان خواهم گفت، از این نگاه است.
این شش کشور شورای همکاری خلیجفارس بهرغم اختلافات، تفاوتها و مسائل مرزی و روشهای سیاسی مختلفی که دارند، با هم هماهنگی دارند و از همه مهمتر اینکه دیگران به این مجموعه به یک شکل نگاه میکنند و به معنای واقعی کلمه منافع مشترک دارند.
به یاد دارید که عربستان، امارات و بحرین، قطر را به شدت تحریم کردند. اما مواردی که منجر به تحریم قطر بود را نتوانستند ادامه دهند و بیش از قطر، خودشان مشکل پیدا کردند چراکه اینها یک خانواده هستند و در مقایسه با سایر اتحادیهها، یکی از محکمترینها و منسجمترینها هستند.
تقریباً مجموعهای واحد است که ساختار قبیلهای، اجتماعی و تاریخی و حضور سنگین انگلیس در قرون ۱۹ و ۲۰ منجر شده که در حال حاضر به یک مجموعه نسبتاً واحد تبدیل شوند. گذار موفق این کشورها بعد از پیدایش ثروت نفتی است که در خصوص لیبی و عراق یکی از عوامل مؤثر درهمپاشیدگی کشور شد.
اما این مسئله شیخنشینها و عربستان وجود ندارد چراکه ساختار قبیلهای خود را حفظ کردهاند. اینکه این ثروت نفتی بهصورت سنگین مصرف شد و یک ثروت متراکم در مدت کوتاه به جامعه بدوی تزریق شد اما تمامیت کشور حفظ شد، مسئله مهمی است.
نکته بعدی این است که هیچ تحول رادیکالی در این کشورها که منجر به تغییر نظام حاکم باشد در یک کشور به تغییر منجر نخواهد شد و «یا همه یا یکی» است.
حتی در زمان ناآرامیهای بحرین گفتم که به اسقاط نظام منجر نخواهد شد. نکته بعدی این است که تحول در این کشورها از بالا به پایین است. در عموم کشورهای جهان سوم مردم، حاکمان را مجبور به تغییر میکنند اما در این کشورها به دلایل تاریخی، قبیلهای سنتی و دینی که عموماً گرایش حنبلی دارند و در چارچوب این فقه، مقابله با نظام حاکم حرام است، در نتیجه تحولات در این کشورها از بالا به پایین است.
نکته پنجم نیز نگاه این کشورها به ایران بهعنوان یک کشور یا یک نظام، یک دیدگاه نسبتاً مشترکی است. ممکن است برخی متفاوت سخن بگویند اما در باطن نگاهشان به کشور ایران و نظام ایران در نهایت یک تلقی واحد است.
نکته بعدی این است که این کشورها بخشی از جهان عرب هستند. ما در حدود ۴۵۰ تا ۵۰۰ میلیون عرب داریم. لذا مسئله این است که این مجموعه عربی بهویژه در ۱۰ سال اخیر یک سلسلهتحولات درونی سنگینی را تجربه کرده و در سال ۲۰۲۴ در جهان عرب در مقایسه با سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۲ و آغاز بهار عربی به معنای واقعی کلمه در متن جامعه تحولات جدی اتفاق افتاده است و اینها در حال حاضر عملاً مهمترین بخش جهان عرب هستند.
در زمان جمال عبدالناصر، مرکز جهان عرب، مصر بود و حتی بعد از جنگ سال 1967، آن حالت کاریزماتیک ناصر ادامه پیدا کرد. در زمان انورسادات و امضای توافق کمپ دیوید، مصر دچار مشکل شد و بعد در زمان مبارک باز هم مرکز جهان عرب، قاهره بود.
بعد از داستان بهار عربی و بعد از آمدن عبدالفتاح سیسی این مجموعه حاشیه خلیجفارس بهنوعی سخنگوی اعراب شدند. بهطور خلاصه میخواهم بگویم که این کشورها در حال حاضر بخشی از دنیای عرب و بخش کانونی دنیای عرب هستند.
مسئله بعدی این است که درک اینها از جهان، از خودشان و از منطقه نسبتاً مشترک است. در حال حاضر و در سال ۲۰۲۴ و در طی ۷۰ سال کشف نفت، این درک فوقالعاده لایه به لایه شده و تحول پیدا کرده درحالیکه تصور ما از این کشورها بسیار قدیمی است. اینکه این درک در مقاطع مختلف چگونه بوده البته بحث دیگری است.
موضوع این است که در حال حاضر اینها در چه وضعیتی هستند. خلاصهاش این است که اینها ۴ مرحله مختلف دارند. یکی مرحله پیش از کشف نفت است که جامعه بدوی و اولیه است و بعد کشف نفت که در دهه ۵۰ است تا اواسط دهه ۹۰ خیلی ثروتمند میشوند اما تصورشان این است که ثروت فضل خداوند است و باید از زندگی لذت ببریم و مشکلات امنیتی را با پول دادن از سر بگذرانیم.
تقریباً به مدت ۳۰ سال هدف این بود که از پول به دستآمده لذت ببرند و با مشکلات مواجه نشوند. اما در اواسط دهه ۹۰ که تحول از قطر شروع میشود و پدر امیر موجود کنار میرود و این امیر جدید، مدل جدیدی را ایجاد میکند و میگوید ما میخواهیم آن حالت قبلی که در آن در انزوا بودیم و هدفمان فقط لذت بردن از زندگی بود را کنار بگذاریم و بهعنوان کشور میانجی وارد جهان شویم، درک اعراب حاشیه خلیجفارس هم تغییر کرد.
در این مقطع قطر سعی میکند زیرساختهای لازم را برای این هدف یعنی فرودگاه، دانشگاه، هتل و سالن کنفرانس و غیره ایجاد کند. همچنین سعی میکند کشوری باشد که وارد صحنه میشود و اقدامات مختلفی انجام دهد.
این جریان، از سال ۲۰۰۰ به بعد عملاً مدل و الگوی همه شیخنشینها میشود و بهخصوص مدل عربستان، امارات و کویت.
این جریان نتایج مختلفی داشته و مرحله فعلی که حالا در آن هستند هدفش این است که برای توسعه خودشان برنامهریزی کنند و الان برنامههای توسعه کشورهایی مثل عمان که کشوری منزوی و متفاوت است، موجب تعجب شده و این مرحله توسعهمداری است.
در بین اینها یک کشور حالت چموشی دارد که آن امارات است و مسئلهاش فقط توسعه نیست و جهت کسب اعتبار، میخواهد در حوزههای مختلف دخالت کند.
آنچه به این جریان کمک میکند مسئله جنگ اوکراین است. روابط بینالملل بهه واسطه جنگ اوکراین متحول شد. مسئله مهم در این منطقه این است که در جنگ اوکراین هدف اصلی غرب تنها زدن روسیه نیست بلکه زدن چین به عنوان رقیب بزرگ است.
بنابراین شکست روسیه در این جنگ به معنی شکست چین است و لذا در این داستان جنگ اوکراین، یک مرتبه موضوع روسیه مطرح شد و مسئله انرژی اهمیت زیادی پیدا کرد و گاز روسیه به اروپا قطع شد.
به طور خلاصه این جنگ به طور طبیعی روسیه و چین را بالا آورد و آمریکا هم حضور داشت و مسئله انرژی هم پیش آمد و کشورهای حاشیه خلیجفارس در این میان یاد گرفتند چگونه با این سه کشور بازی کنند.
درست است که دولتها متفاوت هستند اما این شیخنشینها بهخصوص عربستان دارای اهرمهایی هستند که به آمریکا فشار بیاورند.
شما مذاکرات آمریکاییها را با شیخنشینها و عربستان پس از جنگ اوکراین ببینید که نوع آن با دور پیشین فرق میکند.