ایران و بریکس پلاس
پیوستن رسمی ایران به بریکسپلاس (BRICS+) در سال ۲۰۲۴ یک سیگنال دیپلماتیک مهم بود: اوجگیری تلاشهای دیرینه تهران برای همسویی نزدیکتر با اقتصادهای نوظهور خارج از حوزه غرب.
پیوستن رسمی ایران به بریکسپلاس (BRICS+) در سال ۲۰۲۴ یک سیگنال دیپلماتیک مهم بود: اوجگیری تلاشهای دیرینه تهران برای همسویی نزدیکتر با اقتصادهای نوظهور خارج از حوزه غرب. این اقدام به طور گسترده بهعنوان تلاشی برای تقویت اهمیت جهانی ایران، متنوعسازی مشارکتهای اقتصادی و کسب مشروعیت سیاسی در بحبوحه تحریمهای مداوم، تلقی شد.
درحالیکه عضویت در بریکسپلاس بستر گستردهتری را برای گفتوگو در اختیار ایران قرار داده است، منافع مادی آن همچنان محدود است. این مقاله به بررسی پیامدهای اقتصادی و ژئوپلیتیکی عضویت ایران در بریکسپلاس میپردازد، با تمرکز ویژه بر تأثیرات آن در قفقاز جنوبی، جایی که کریدورهای حمل و نقل همپوشان و پویاییهای سیاسی، اتصال منطقهای را شکل میدهند.
گروه گسترشیافته بریکس — که شامل برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی، ایران، مصر، اتیوپی و امارات متحده عربی است — در مجموع حدود ۴۰ درصد از تولید ناخالص داخلی (بر اساس قدرت خرید) و بیش از ۴۰ درصد از جمعیت جهان را نمایندگی میکند. بهرغم گستره چشمگیر خود، بریکسپلاس یک پلتفرم مشورتی باقی مانده است نه یک اتحادیه اقتصادی یکپارچه. این گروه فاقد ارز مشترک، سیاست تجاری یا سازوکار تحریمی جمعی است.
نهاد مالی اصلی آن، بانک توسعه جدید (NDB)، بهطور انتخابی وام میدهد و در قبال اقتصادهای پرخطر یا تحریمشده مانند ایران، محتاط عمل کرده است. مقایسه با عضویت قبلی ایران در سازمان همکاری شانگهای (SCO) در سال ۲۰۲۳ آموزنده است. بریکسپلاس نیز مانند سازمان همکاری شانگهای، حضور دیپلماتیک ایران را تقویت میکند اما قادر به تغییر واقعیتهای اقتصاد کلان آن نیست.
ایران همچنان در محدودیتهای تحریمهای ایالات متحده و تحریمهای سازمان ملل متحد که مجدداً فعال شدهاند، فعالیت میکند؛ تحریمهایی که دسترسی آن به امور مالی و فناوری جهانی را محدود میسازند. نفت همچنان منبع اصلی درآمد آن است. ادامه تحریمهای ثانویه حتی شرکای دلسوز را نیز از تعمیق همکاری دلسرد میکند. در حالی که تهران بر مکانیسمهای پرداخت جایگزین با استفاده از ارزهای محلی (یوان، روبل، درهم) تأکید میکند، چنین ترتیباتی همچنان حجم کمی دارند و به شدت به سیاستهای دولتهای شریک وابسته هستند.
سیاست منطقهای ایران، قفقاز جنوبی را به عنوان یک منطقه ترانزیتی و امنیتی کلیدی میبیند که خلیج فارس را به دریای سیاه و بازارهای اوراسیا متصل میکند. کریدور بینالمللی شمال–جنوب (INSTC) محور اصلی این دیدگاه است. مطالعات این کریدور تخمین میزنند که با تغییر مسیر حمل بار به یک مسیر چندوجهی ۷۲۰۰ کیلومتری که بنادر هند، ایران، حوضه خزر و روسیه را به هم متصل میکند، میتواند زمان حمل و نقل بین هند و روسیه را از تقریباً ۴۵ تا ۶۰ روز (از طریق کانال سوئز) به حدود ۲۵ تا ۳۰ روز کاهش دهد و هزینههای حمل و نقل را تا حدود ۳۰ درصد کم کند.
عضویت ایران در بریکسپلاس نشاندهنده پشتکار دیپلماتیک است اما محدودیتهای اقتصادی آن را به طور اساسی تغییر نمیدهد. این کشور به گفتوگو دست یافته است، نه ادغام ساختاری. توانایی آن برای تأثیرگذاری بر تحولات قفقاز جنوبی کمتر به وضعیت عضویت آن و بیشتر به ظرفیت آن برای ارائه اتصال قابل اعتماد، ثبات انرژی و مشارکتهای قابل پیشبینی بستگی خواهد داشت. برای ارمنستان، همکاری با ایران یک جزء عملی از تلاشهای تنوعبخشی باقی میماند.
برای آذربایجان، بریکسپلاس قابلیت دید ایران را گسترش میدهد اما پویاییهای قدرت منطقهای را مستقیماً تغییر نمیدهد. برای ایران، چالش این است که مشارکت نمادین را به نتایج قابل اندازهگیری تبدیل کند؛ کاری که با تحریمها، شفافیت مالی محدود و درک ریسک جهانی، پیچیده شده است. کارشناسان معتقدند بازگشت ایران به تالارهای سطح بالا مهم است، اما نفوذ آن مشروط باقی میماند؛ که به توانایی آن در مدیریت فشار خارجی و اجرای اصلاحات داخلی وابسته است.