| کد مطلب: ۵۷۶۷۱

صدای اعتراض نسل‏‌ها/بازخوانی پنج دهه جنبش‏ دانشجویی در ایران پیش و پس از انقلاب

نشست پاسداشت روز دانشجو(۱۶ آذر)، با حضور کنشگران پنج دهه جنبش دانشجویی؛ مهدی ابراهیم‌زاده، علی بهاور، مهدیه گلرو و فرخ نگهدار و... به‌صورت آنلاین در بستر یوتیوب برگزار شد.

صدای اعتراض نسل‏‌ها/بازخوانی پنج دهه جنبش‏ دانشجویی در ایران پیش و پس از انقلاب

نشست پاسداشت روز دانشجو(16 آذر)، با حضور کنشگران پنج دهه جنبش دانشجویی؛ مهدی ابراهیم‌زاده، علی بهاور، مهدیه گلرو و فرخ نگهدار و...  به‌صورت آنلاین در  بستر یوتیوب برگزار شد. فعالان دانشجویی دهه‌های 40 تا 80 شمسی در ایران با گریزی بر تجربه زیسته خود در دوران دانشجویی، به بازخوانی نقش دانشگاه در تحولات سیاسی و اجتماعی هر دوره و مسیر دگرگونی جنبش دانشجویی از پیش از انقلاب تا امروز پرداختند که در ادامه می‌خوانید. 

دانشگاه سنگر آزادی بود

مهدی ابراهیم زاده copy

مهدی ابراهیم‌زاده، عضو حزب چپ ایران و از فعالان دانشجویی دهه 50: آنچه در این نشست ارائه خواهم داد، نگاهی به جنبش دانشجویی پیش از انقلاب و آنچه از طریق تاریخ از آن اطلاع داریم، بر پایه تجربیات زیسته خودم است.جنیش دانشجویی ایران در سال‌های 50 تا 57 یکی از پرجنب و چوش‌ترین نیروهای سیاسی پیش از انقلاب بود.

دانشگاه در حالی که فضای سیاسی کشور در کنترل شدید امنیتی قرار داشت به کانون اعتراض، آگاهی‌جویی و شکل‌گیری کانون‌های مستقل فکری تبدیل شد. این جنبش آشکارا خصلت ضداستبدادی و ضدحکومتی داشت اما در قالب فعالیت‌های به ظاهر غیرسیاسی و صنفی توانست حیات خود را حفظ و گسترش دهد اما چگونه این رویکرد منجر به انجام فعالیت‌های جنبش دانشجویی شد؟

16 آذر 1332 درست 4 ماه بعد از کودتای 28 مرداد بود و واکنش جنبش دانشجویی در مقابله با کودتایی بود که رخ داد. در این اعتراض به طور مشخص در 16 آذر 1332، اعتراض به تضعیف رابطه با بریتانیا و سفر ریچارد نیکسون به ایران بود و دانشگاه تهران صحنه یک تظاهرات عظیم دانشجویی شد. در این روز سه دانشجو به دست نیروهای ویژه ارتش که وارد دانشگاه شدند کشته شدند.

این روز با ابتکار کنفدراسیون دانشجویان ایرانیان خارج از کشور به عنوان روز دانشجو اعلام شد. از آن زمان، گرامیداشت آن سال، همیشه فرصتی است برای اینکه اعلامیه‌ها و تجمع‌های دانشجویی بزرگ و کوچک انجام و حرکتی در مقابل استبداد آن زمان توسط دانشجوها نشان داده می‌شود. اما تجربه‌های مشخص من در دانشگاه صنعتی آریامهر سابق که در زمان حضورم یا قبل از من انجام شده بود نیز قابل توجه است. 

اولین حرکت مهم دانشجویی در دانشگاه صنعتی در اعتراض به گران شدن بلیت اتوبوس شرکت واحد در اسفند سال 1348 بود و در همراهی با مردم و دانشجویان دانشگاه تهران که پیش از همه به خیابان پیوستند، دانشجویان این دانشگاه نیز به جمعیت معترض پیوستند و تعدادی اتوبوس توسط معترضین خشمگین به آتش کشیده شد.

مردم شاهد بودند تعداد بسیار زیادی دانشجو را با ضرب و شتم به محل شهربانی می‌بردند. در مقابل این تظاهرات، واکنش دولت عقب‌نشینی بود و بلیت اتوبوس به دو ریال بازگشت و تصویری در روزنامه‌های روز بعد به نمایش درآمد که هویدا دو ریالی را نشان می‌دهد که نشان از واکنش دولت بود.

دومین تظاهرات در دانشگاه ما در سال 1349 و در اعتراض به محاکمات گروه فلسطین بود. آنچنان که مطرح شد و نتایج به بیرون درز کرد، احکام بسیار عادلانه‌ای دادند و همین یکی از انگیزه‌های این تظاهرات بود. بعد از آن واقعه سیاه‌کل در بهمن 49 و همزمانی این رخدادها با جشن‌های 2500 ساله اعتراض وسیع دانشجوها را به دنبال داشت و نه‌تنها دانشجوها که اقشار دیگر مردم نیز در آن تظاهرات شرکت می‌کردند. 

لازم است در اینجا بگویم در دانشگاه صنعتی تا سال 50 که گارد ضدشورش وارد دانشگاه شدند، یک فضای آزاد بود، به این معنا که دانشجوها می‌آمدند، در مناسبت‌های مختلف تظاهرات می‌کردند، شعار می‌دادند و در محدوده دانشگاه تظاهرات می‎‌کردند. حتی یک شیشه هم در آن زمان شکسته نمی‌شد. البته زمانی که دانشجوها از دانشگاه خارج می‌شدند، از طرف نیروهای شهربانی با باتوم و چوب و مشت و لگد کتک می‌خورند. بعد از این بود که در دانشگاه شاهد واکنش دانشجوها بودیم؛ که به شکل پرتاب سنگ و شکستن شیشه اعتراض خود را نشان می‌دادند.

به‌ویژه ساختمان مرکزی دانشگاه صنعتی که در آن زمان به نام ساختمان مجتهدی بود، یکی از آماج‌های این حرکات بود. این نظریه که می‌گوید جنبش مسلحانه باعث تشدید خشونت در جنبش دانشجویی شد، با آنچه در رخدادهای آن سال وجود دارد، همخوانی ندارد. در واقع ورود گارد به دانشگاه و خشونت گاردها موجب اصلی خشونت است. 

بد نیست به این مسئله که تشکل‌های دانشجویی در آن زمان  چه کار می‌کردند نیز اشاره کنم. ما در ایران هیچ اتحادیه دانشجویی رسمی نداشتیم، اما برنامه‌های فرهنگی، ورزشی، هنری و فوق‌برنامه‌های بستری برای شکل‌گیری شبکه‌های پایدار دانشجویی بودند. این شبکه‌ها از طریق دیدارهای دوستانه، جلسات مشترک، همکاری فنی و... انسجام جنبش را تقویت می‌کردند.

دانشجوها برخی اوقات برای تصمیم‌گیری تجمعات و اعتراضات جمع می‌شدند و از دل همین جمع‌های کوچک تصمیم‌گیری‌ها بیرون می‌آمد که برای مثال در روز دانشجو چه اقدامی انجام دهیم و یا فلان تظاهرات را در کجا برگزار کنیم. از جمله کلاس‌های مشترکی داشتیم مانند کلاس سنگ‌نوردی که تنها مسئله سنگ‌نوردی مطرح نبود و آشنایی دانشجویان با همدیگر نیز هدف بود.  

در ادامه اشاره به بستری خواهم کرد که از طریق تشکل‌های صنفی ایجاد شد و چگونه توانست با جنبش مردمی پیوند بگیرد: تاکید من بر زلزله طبس است که در شهریور 1357 رخ داد و یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های همکاری میان دانشجویان بود و ستاد دانشجویان دانشگاه تهران برای کمک به زلزله‌زدگان طبس تشکیل شد. این دانشجوها موفق شدند از طریق امکاناتی که دانشجوها و اساتید واسطه می‌شدند و تجهیزاتی را فراهم می‌کردند، به منطقه زلزله‌زده طبس و نواحی دیگر که درگیر زلزله بودند، ارسال کنند. 

ایده تشکیل این ستاد نیز برای دانشجوها، از جمله من، متکی بر شنیده‌هایی بود که از تجربیات گذشته داشتیم. مثلاً زلزله بویین زهرا در سال 1341 و اعتصاب شرکت واحد و یا برگرفته از تجربه شخصی دانشجوها در شهرهای مختلف بود. با این تفاوت که این ستاد این بار دو تفاوت اصلی داشت؛ اول اینکه علنی تاسیس شد و دوم اینکه دخترها نیز در آن مشارکت داشتند. در آن زمان برای این دست اقدامات حضور زنان رایج نبود و دلیل آن برای احترام به حساسیت جوامع محلی بود. 

ما امروز بیش از هر زمان وظیفه داریم تجربه آن سال‌ها را نگه داریم؛ تجربه‌ای که نشان می‌دهد چگونه حلقه‌های کوچک دوستی، تشکل‌های فرهنگی و ورزشی و اراده دانشجویان می‌تواند در برابر قدرتی بزرگ بایستد و راهی به سوی تغییر بگشاید. درس بزرگ آن سال‌ها اهمیت تشکل‌یابی، کار جمعی و اعتماد به قدرت شبکه‎های کوچک اما پایدار بود و نشان داد تنها جامعه متشکل می‌تواند در برابر استبداد ایستادگی کند. فعالیت‌های صنفی در فضای دانشجویی جذابیت اخلاقی و اجتماعی بیشتری برای تبدیل شدن به یک فضای عمومی متشکل دارد، البته ضعف بزرگ آن نیز حضور کم‌رنگ زنان در این فضاها بود؛ هرچند که مؤثر بود. 

آسیب شناسی جنبش دانشجویی سه دهه اخیر

عماد بهاور copy

عماد بهاور؛ عضو شورای مرکزی نهضت آزادی و فعال دانشجویی دهه70:درباره فعالیت‌های مردمی و جنبش‌های دانشجویی که برای کمک به مردم انجام می‌شد، آیا این نوع فعالیت‌ها مؤثرتر بود یا نوعی از فعالیت‌ها مؤثرتر بود که به فعالیت‌های مسلحانه و چریکی کشیده شد؟ با این مقدمه وارد بحث می‌شوم. من فعال دانشجویی دهه 70 بودم و در سال 76 وارد شهر یزد، شهر آقای خاتمی شدم.

در آن دوران انفجاری از مجموعه فعالیت‌هایی که در سطح جامعه و به‌ویژه دانشگاه ایجاد شد به وجود آمد؛ تشکل‌ها، احزاب و انجمن‌ها؛ و به یکباره طی یکی دو سال هزاران نهاد اجتماعی تاسیس شد و همه فعالیت و اشتیاق داشتند. به‌ویژه در سال‌های 76 تا 80 فعالیت‌های دانشجویی در شهر یزد که من دانشجو بودم به گونه‌ای بود که مراسم‌هایی برگزار می‌کردیم که چند صد نفر در آنها مشارکت می‌کردند و به سخنرانی‌ها گوش می‌کردند. سخنرانانی دعوت می‌کردیم و همه مردم و دانشجوها از اقشار مختلف شرکت می‌کردند.

انتخابات انجمن که برگزار می‌شد برای رای دادن صف می‌ایستادند. در شرایط فعلی فضای دانشجویی خیلی ناراحت‌کننده است و هیچ اثری از آن فضاها نیست. دانشجوها کاملاً غیرسیاسی هستند. مثلاً الان اگر عکس مهندس بازرگان را به دانشجوهای دانشگاه تهران نشان بدهید، چند درصد ایشان را می‌شناسند؟ فعالیتی در دانشگاه‌ها نیست و دانشجوها درگیر حاشیه‌ها و روابط اجتماعی خاصی که اکنون برقرار است، هستند.

از طرفی دانشجوها خیلی از هر گونه فعالیت‌های رسمی، سازمان‌دهی شده که نظم و تعهدات خاصی می‌خواهد فراری هستند و به نوعی اینها از این موارد گذر می‌کنند. عبور آنها از این دست فعالیت‌ها از این جهت است که می‌گویند این جور کارها اصلاً کار خوبی نیست و به درد نمی‌خورد. برخی انجمن‌ها بعد از اتفاقات سال 1401 تعطیل شدند و برخی که الان می‌خواهند مجوز بگیرند زیر سوال می‌روند که می‌خواهید از جمهوری اسلامی مجوز بگیرید و مذموم است، از یک طرف به دلیل رادیکال شدن فضای سیاسی در جامعه این را امری بد می‌دانند.

از جایی به بعد، فعالیت‌های  دانشجویی که از سال 76 تا 80 انجام شد، به ویژه بعد از اتفاقات سال 78 و حمله به کوی دانشگاه، کم‌کم فضا تند شد و از نظر من بخشی حتماً از طرف نهادهای امنیتی ایجاد می‌شد، تحریک و حمله به دانشجوها و مصادیقی از اینها که از این رادیکال شدن و تند شدن استقبال می‌کردند چراکه بهانه برای بستن انجمن‌ها بیشتر فراهم بود. زمانی که فضا به آن سمت رفت، کارهایی که تنها یک جمع محدود توانایی انجام فعالیت‌ها را دارند، بر زمین باقی ماندند و کسی سمت آنها نمی‌رفت. 

در فضای جامعه فعلی ایران چند درصد دانشجوها می‌توانند مقاومت کنند و زندان بروند؟ فعالیت‌های دانشجویی در این فضا به سمت تعداد محدودی از دانشجوهایی که می‌توانند وارد این فعالیت‌ها شوند می‌رود و کار به جایی می‌رسد که نمی‌توانید از جنبش دانشجویی صحبت کنید و حتی جمع‌های کوچک سیاسی تشکیل می‌‌شود که با فضای عمومی دانشگاه‌ها فاصله دارند. اولین نقد این است که ما نتوانستیم جلوی رادیکال شدن را بگیریم، دانشگاه سنگر آزادی و دموکراسی بود و این سنگر فتح شد و دانشجوها ضربه خوردند. نقد بعدی این است که دانشجوها وارد فضای حرفه‌ای سیاسی شدند.

چه در نقش پوزسیون و چه اپوزیسیون و چه حمایت از کاندیدا و یا تحریم انتخابات، اساساً در این جایگاه، فعالیت حرفه‌ای به این شکل در بین دانشگاه‌ها نبود. اینکه فکر کنید نوک پیکان دموکراسی‌خواهی هستید و همه باید به دنبال شما بیایند و اگر نیایند از آنها عبور می‌کنید، از آقای خاتمی و دکتر یزدی و مهندس سحابی عبور کنید و یکباره می‌بینید از همه عبور کردید و پشتیبان و پایگاه اجتماعی ندارید. اینها آسیب‌های زیادی دارد، چه جایی که می‌خواستند در انتخابات شرکت کنند و لیست دهند و چه زمانی که می‌خواستند لیست ندهند. 

نقد دیگر عدم تناسب فرم و محتوا است. دبیر انجمن اسلامی چپ مارکسیست بود و این موارد هم آسیب زد. درست است که اجازه نمی‌دهند چپ‌ها تشکل داشته باشند اما این توجیه نمی‌کرد که در جایگاه انجمن اسلامی قرار بگیرند و باعث شوند آنها هم تعطیل شوند. درحالی‌که این انجمن‌های دانشجویی می‌توانستند کمک‌کننده باشند.

ما در چند مقطع ضربه خوردیم، دانشجوها می‌توانستند در فضای دانشگاه فعالیت رسمی داشته باشند. تشکل‌های دانشجویی باید گفت‌وگوی جمعی کنند و تجربه گفت‌وگوی مردمی و جمعی را داشته باشند و اینها اصیل‌ترین و اولین تجربه‌های جمعی یک دانشجوی جوان می‌تواند باشد و تاثیرگذار هم باشد. این امکان از دانشگاه گرفته شد و به سمت کارهایی رفت که ممکن است بعد از چند سال نتیجه هم نداشته باشد.

در دوره احمدی‌نژاد تشکل‌ها بسته شد، در دوره آقای روحانی تشکل‌های جدید تشکیل شدند، در سال 98 و بعد از 1401 دوباره برخی تشکل‌ها بسته شدند و الان در دوره آقای پزشکیان اگر بخواهند انجمن‌ها را دوباره احیا کنند، از یک طرف دانشجوها، آنها را به رسمیت نمی‎‌شناسند و از طرفی دانشگاه هم آنها را به رسمیت نمی‌شناسد. الان اگر کسی بخواهد تشکلی راه بیندازد هم از طرف دانشگاه طرد می‌‌شود و هم از طرف وزارت علوم؛ و این آسیب‌زا است.

دانشگاه بنگاهی، تهدیدی برای عدالت‌خواهی

مهدیه گلرو copy

مهدیه گلرو، فعال دانشجویی دهه 80: ابتدا اشاراتی به برخی صحبت‌های دوستان خواهم داشت و سپس به بحث کالایی‌سازی آموزش ورود خواهم کرد. دوره رادیکال سال‌های 78 تا 88 زمانی است که همه انجمن‌های اسلامی به عنوان تشکل‌های دانشجویی هنوز هستند اما دانشجو‌ها دیگر در آن پوسته و قالب نمی‌گنجند.

من در سال 82 وارد دانشگاه علامه شدم و در آن سال‌ها در انتخاباتی که برگزار می‌شد، چهره‌های فراوانی بودند که جزو گروه‌های چپ بودند و در دانشگاه علامه 50 درصد دانشجوها از طیف چپ بودند.در آن زمان صف‌های طولانی در دانشکده‌ها شکل می‌گرفت که بخواهند در انتخابات شرکت کنند و به دانشجوها رای دهند و انجمن‌های اسلامی تشکیل شود، اما خارج از چارچوب انجمن اسلامی بود.

درست است که انجمن‌های اسلامی نهادهای تاریخی بودند، اما وظیفه تاریخی آنها هم مقابله با دانشجویان بود و اتفاقاً با تکامل جنبش دانشجویی بعد از دهه 60 به مرور این موقعیت تغییر کرد و انجمن‌های اسلامی تبدیل به نهادی شدند که در دانشگاه‌ها مطالبه‌گری می‌کردند. اگر مسئله این باشد که کارکرد آن ظرف را تغییر داده باشیم به نظرم اقدام درستی بود، چراکه آن ظرف انجمن در مقابل دانشگاه بود.

همان طیف رادیکال کاری کرد که عبارت تحکیم وحشت تبدیل به تحکیم وحدت شود و در دانشگاه‌ها اینگونه شود که صف‌هایی برای شرکت در انتخابات ایجاد شود. در دوره‌هایی که من دانشجو بودم، فعالیت‌های دانشجویی معنادار بود و بی‌انصافی است که بگوییم طیف رادیکال‌تر دانشجویان امکان این تشکل‌ها را در دانشگاه گرفتند. 

آقای بهاور از عبارتی استفاده کرد مبنی بر اینکه فضای دانشگاه که رادیکال شد این امکان از جنش دانشجویی گرفته شد. این موضوع من را یاد عبارتی انداخت که زمانی که اسرائیل به اوین حمله کرد، می‌گفتند به اوین حمله شد و تعدادی کشته شدند چراکه نمی‌خواستند نام اسرائیل را بیاورند و بیانیه‌های عجیب و غریب می‌دادند.

در واقع اینکه چطور این اتفاق رخ داد را نمی‌گفتند و این موضوع من را یاد این انداخت که فضا رادیکال شد اما چه کسی فضا را رادیکال کرد؟ حتی درباره عبور از آقای خاتمی هم این چهره‌های سیاسی مطرح اصلاح‌طلب بودند که شروع کردند به طرح این مسئله و از دانشگاه شروع نشد و بخشی از اصلاح‌طلب‌ها این کار را شروع کردند.

نکته دیگری هم درباره حضور زنان در فعالیت‌های دانشجویی باید اشاره کنم؛ از نظرم زن فعال دانشجویی بودن در یک ساختار مردسالار و مردانه سخت است. زمانی که من دانشجو بودم با وجودی که 60 درصد دانشجوها زن بودند، اما من تنها زن در انجمن بودم و این موضوع، کار را برای من سخت‌تر می‌کرد و فکر می‌کنم الان هم، همان فضا وجود دارد. 

یکی از دلایلی که جنبش دانشجویی امروزه متفاوت از دهه‌های گذشته است مسئله کالایی‌سازی آموزش است. این موضوع بر بحث اینکه الان چرا جنس جنبش دانشجویی از دوران قبل متفاوت است اثرگذار است. ما همه تجربه دانشگاه را رایگان داریم، اما چیزی که الان بر سر دانشگاه‌ها می‌آید فاجعه‌بار است.

حضور پررنگ رتبه‌های برتر از مدارس غیرانتفاعی حاکی از طبقاتی شدن تحصیل است. همیشه بار تغییر بر دوش طبقه متوسط است، اما الان درباره جنبش دانشجویی حرف می‌زنید که با آموزش طبقاتی هم‎زمان است. جامعه دانشجویی بخش متوسط خود را از دست داده است وآموزش را از یک حق عمومی به کالا تبدیل می‌کند و کسانی که در این فضا هستند با منطق بازار آشنا هستند و می‌دانند چیزی که تبدیل به کالا شود، کارکردهای آن تغییر می‌کند. در چنین ساختاری دیگر نمی‌توان درباره دانشجوی مطالبه‌گر صحبت کرد، صحبت درباره مشتری است که در دانشگاه حضور دارد.

دانشگاه تبدیل به یک بنگاه اقتصادی می‌‌شود و خود آموزش هم به یک سرمایه تبدیل می‌‌شود که قرار است ارزش افزوده برای بازار کار ایجاد کند و آن چیزی است که جامعه ایران امروز با آن دست به گریبان است. دانشگاه‌های خصوصی با عنوان دانشگاه بین‌المللی بروز و ظهور فراوانی دارد. مسئله این است که مدرکی گرفته شود.

چند وقت پیش با یکی از اساتید صحبت می‌کردم و درباره تغییر جنس تحصن‌های دانشجویی سخن می‌گفتند که الان تبدیل شده است به تحصن برای تامین فضای پارکینگ دانشجویی. آیا این طبقه همان مطالبه‌گری را دارد که دانشجوی دهه هشتاد داشته است؟ پیامد چنین موضوعی را امروز می‌توانیم در جنبش‌های دانشجویی ببینیم. خاستگاه جنبش دانشجویی همیشه عدالت بوده است و حالا با چنین شرایطی نمی‌توان انتظار وجود دانشجو به مثابه یک شهروند منتقد و مطالبه‌گر را داشت.

جنبش دانشجویی وجدان بیدار جامعه 

فرخ نگهدار copy

فرخ نگهدار، فعال دانشجویی دهه 40: آن زمان که ما دانشجو بودیم، به نوعی دوره تنفس بود و از سال 1339 تا 1342 یک نوع فضای باز سیاسی ایجاد شده و تمام شده بود. اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی در زندان بودند، اتفاقات 15 خرداد رخ داده بود و نقطه عطفی ایجاد شده بود که دیگر راه‌های سیاسی برای مقابله با استبداد جواب نمی‌دهد.

وقتی در سال 1344 وارد دانشگاه شدم، گرد مرگ بر چهره دانشجوها و دانشگاه پاشیده بود. به خاطر دارم در 16 آذر سال 44 کلاس‌های دانشکده فنی یواشکی و با ایما و اشاره دانشجوها تعطیل شد. هیچ نوع تشکلی در آن زمان وجود نداشت اما از همان سال 44 تا دهه 50 که مهدی ابراهیم‌زاده تعریف می‌کند، شاهدیم که هزاران نفر در سراسر ایران با توجه به تعداد کم دانشجویانی که حضور داشتند، در اعتراضات شرکت می‌کردند و جنبش دانشجویی تاثیر بسیار تعیین‌کننده‌ای نیز در سرنوشت کشور به جای گذاشت.

انقلاب بهمن 57 محصول بی‌اعتباری رفتار حکومت شاه با جامعه ایرانی بود. بی‌اعتبارسازی این رفتار در جنبش دانشجویی از دورانی که ما شروع کردیم تا انقلاب بهمن 57  تاثیر  تعیین‌کننده‌ای در قضاوت مردم درباره رفتار حکومت داشت. حکومت رفتاری تحقیرآمیزی داشت و این حقیقت را به تمام جامعه از طریق جنبش‌های دانشجویی تعمیم دادیم.

در ادامه قصد دارم درباره ماهیت‌شناسی جنبش دانشجویی صحبت کنم. مسئله تشکل‌های دانشجویی، مطالبه‌گری و دفاع از منافع دانشجویی و تغییر ساختارها الان مهم است که دیده شود. 

تشکل یک شکل است، اما انگیزه‌ای که دانشجو را به میدان می‌آورد، یک تفاوت کیفی بین جنبش دانشجویی و سایر جنبش‌های اجتماعی اعم از جنبش‌های فمینیستی، ضدنژادی، دفاع از منابع کارگری و... وجود دارد. جنبش‌های اجتماعی در آینده سازنده جامعه مدنی خواهند بود اما سوال اینجاست که آیا جنبش‌های دانشجویی نیز آن انگیزه و روحیه اعتراضی که در آنها وجود دارد را همانگونه ساختارمند پیش می‌برند؟ فکر می‌کنم باید اعتبار جنبش دانشجویی را در تشکل آن ببینیم. شعاری است در جنبش چپ ایران  که می‌گوید چاره محرومان در تشکیلات است و تشکل رمز پیروزی است. آیا جنبش دانشجویی را باید متشکل کرد و به عنوان نهاد قدرت در نظر گرفت؟

فکر می‌کنم احزاب و نیروهای سیاسی خیلی تمایل دارند که این اتفاق رخ دهد و جنبش دانشجویی محل یارگیری و تغذیه احزاب و تشکل‌های سیاسی باشد. در دوره جبهه ملی و نهضت ملی شدن صنعت نفت مشابه این را دیدیم که حزب توده و جبهه ملی به شدت فعالیت می‌کردند که جنبش دانشجویی را به یک پایگاه اجتماعی تبدیل کنند.

بهترین این حالت پس از انقلاب اسلامی و سرکوب جنبش چپ توسط جناح‌های پیشرو حاکمیت جمهوری اسلامی ابداع شد مبنی بر اینکه جنبش انجمن‌های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت را درست کنیم و اینها اهرمی برای پرش به طرف حاکمیت شوند و معتقدم که خیلی هم موفق عمل کردند. مرکزی‌ترین مجموعه متشکل جنبش دوم خرداد انجمن‌های دانشجویی و دفتر تحکیم وحدت بودند. زنان را دارای نقش سازمان یافته و مبلغ در پیروزی خاتمی به صورت متشکل نمی‌دانم، اما انجمن‌های دانشجویی واقعاً موثر بودند؛ حتی در بسیج زنان؛ و آنها را تشویق کردند که رای دهند چراکه بخشی از حقوق آنها را در آنجا می‌بینند. 

با نگاهی به جنبش دانشجویی در جهان در طول تاریخ می‌بینیم که تاثیر افشاگرانه جنبش دانشجویی در سال‌های 40 تا 57 روی وجدان عمومی جامعه اصلی‌ترین فعالیت دانشجویی است. شما در نیویورک و شهردار شدن ممدانی و موج اعتراضی که در عالی‌ترین دانشگاه‌های آمریکا در پی آنچه که در غزه رخ داد را ببینید که اگر در آمریکا شکل نگرفته بود، نتانیاهو آن شخصی که الان می‌بینیم و مظهر جنایت در جامعه بشری شده است، نبود.

در هلند هم همین اتفاق رخ داده است و این اعتراضات در حالی است که برای نمونه دانشگاه‌ها در آمریکا کاملاً تحت نظارت نظام سرمایه‌داری هستند. جنبش دانشجویی ندای زلال وجدان بشری در پاک‌ترین دوره زندگی انسان که دوره دانشجویی است می‌باشد چراکه در آن دوران محرک ذهن صرفاً فهم حقیقت است و نه طبقه اجتماعی و پول و....باید فکر کرد که چطور می‌توان این ویژگی‌ها را به تمام طول حیات بشری تزریق کرد. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه سیاست
پربازدیدترین
آخرین اخبار