بزرگی سراسر بهگفتار نیست/ به بهانه سالروز ولادت حضرت زهرا(س)
هرکدام از ضروریات دین است باید اجمالاً به آن معتقد شویم و هر کدام ضروریات نیست اگر دلیل کافی داشت به آن معتقد شویم و اگر نداشت نه! در هر حال در این امور نباید ناخن زد و کنجکاوی نمود که خود آنها فهمیده نمیشود و ما را از وظایف عملی باز میدارد و کار بهجایی میرسد که همان ایمان ساده فطری را از ما بگیرد و بهکلی ما را حیران و سرگردان سازد که دردی بدتر از آن نیست. بزرگی سراسر به گفتار نیست...!
آمرزیده باد علامه محمدرضا حکیمی و همنشین با شهیدان حکیم نزد خداوند: در میان خوانشهای مختلف و متنوع از اسلام، خوانش او بیش از سایرین امکان تدوام حضور دین در عرصه اجتماع را فراهم میساخت! تورق احوالات دخت نبیمکرم اسلام، حضرت فاطمه زهراسلام الله علیهما در عنایت خاص ایشان به «انسانیت»، خارج از هرنوع گرایش فکری و عقیدتی مرا بهیاد سخنان علامه حکیمی انداخت که: «بهاعتقاد من، در کره زمین «انسان» اصل است حقیقتاً ترازوی ما انسانیت است و مذهب در درجه بعدی قرار دارد. ما اول بهکسانی احترام میگذاریم که انسانیت را مدنظر داشته باشند و بعد به مذهبشان توجه میکنیم.» این نگاه برگرفته از همان سیرهای بود که شب را در حالی صبح میکرد که تمام دعاهای او برای دیگران بود بهطوریکه وقتی فرزندش امام حسن(ع)، با شگفتی از مادر پرسید که چرا برای خود دعا نکرده است. حضرت در پاسخ به این پرسش فرمودند: «اول همسایه، بعد خانه خود».
این پاسخ گویای عمق فداکاری، دلسوزی و اولویت دادن به نیازهای انسانها در زندگی حضرت زهرا (س) است. حکیمانه سخن گفتن و دوری از گفتوگوهای بیفایده و پرسشهای بیجا و مردم را نه با زور که با مهربانی و چون پیامبران با استفاده از روش ساده «فطری» متوجه خداوند و دین خدا ساختن، برگ زرین دیگری در زندگی آن حضرت است. پیغمبران هرگز در این مقام برنیامدند که خدا را اثبات کنند، بلکه با ذکر آیات الهی فقط مردم خوابآلوده را متنبّه ساختند. چنانکه اگر کسی خوابآلود از خودش غافل گشته باشد برای آنکه متوجهاش سازید همین اندازه فریاد میزنید:خودت را بهپا...
قرآن کریم نیز برای توجه مردم بهخدا همین کار را کرد که اینجا مجال استشهاد به آیات شریفه آن نیست. دین مقدس اسلام با این روش ساده فطری مردم را به خدای یگانه متوجه میسازد. اگر گاهی داستان گذشتگان را نقل میکند مانند داستان اصحاب کهف نزدیک به این مضمون میفرماید: «بعضی خواهند گفت آنها سهتن بودند و بعضی خواهند گفت پنج تن و بعضی خواهند گفت هفت تن، تو بگو پروردگارم شماره آنها را بهتر میداند و بیش از این با مردم مراء مکن و از آنها چیزی مپرس و به افسانههای آنها اعتماد منما.»
در این حکایت قرآن بهبیان خصوصیات نمیپردازد بلکه این نتیجه را میگیرد: اصحاب کهف در نتیجه ایمان بهخدا رستگار شدند در مقابل کفر مقاومت کردند و زیر بارشرک نرفتند، شما نیز چنان باشید تا اصحاب کهف زمان خود بوده باشید. این است روش قرآن و دین مقدس اسلام!
اما توسعه جامعه اسلامی از یکطرف و وجود مغرضین از طرف دیگر مسلمانها را از این روش ساده عملی پاک بازداشته و بیشتر آنها را بهبافتن نظریههای فلسفی و فرضیههای خیالی سرگرم ساخت و میان مسلمین پراکندگیها پدید آورد و دشمنیها ایجاد کرد و تا امروز همین لاطائلات نگذاشته این مردم دستورهای دین خود را بیتزلزل بگیرند و متفقالکلمه به آن عمل کنند. بهراستی برای تامین سعادت بشر سادهترین و کوتاهترین راه است و بهتر و جامعتر از این دستورها تاکنون در بشر پیدا نشده است.
معالاسف کار بهجایی کشیده که مسلمین همینگونه گفتوگوهای فرضی و خیالی را هنر و فضیلت میدانند و اگر کسی با زبانی ساده وظایف عملی و اخلاقی دین را برایشان بازگوید کمتر در آنها میگیرد و بیشتر میل دارند که باز همان بحثها و جدالها را برپا کنند. روح اینگونه مردم چون رویّه و استقامت فکری را از دست داده؛ بهبدنی میماند که مبتلا بهخارش گشته باشد هرچه بیشتر به آن ناخن بزنند خارشش بیشتر میشود و هر چه خارش بیشتر شود ناخن بیشتر میزنند.
اینها هم در همین گفتوگوهای بیسر و ته عمر را ضایع میکنند. هرچه بیشتر میگویند و میشنوند حیرانتر میشوند و هر چه حیرانتر میشوند بیشتر به گفتوگو میپردازند. اینها فکر نمیکنند که دین برای عمل است پس کی عمل کنیم و کی نتیجه بگیریم؟ مثلاً میپرسند: پیغمبر با جسم معراج کرد یا با روح؟ دانستن این برای شما چه نتیجهی عملی دارد؟ میپرسند حضرت علی به خلیفه دوم دختر داد یا نه؟ آیا اگر بدانند دختر داده است تکلیف امروز بازار و کاسبی طوری خواهد بود و اگر بفهمند نداده است طور دیگر؟ بعضی از این خارش فکری مردم، برای نمایاندن خویش استفاده کرده و با شرح و بسط در این مقولهها آنها را سرگرم میسازند.
بعضی مردم را تهییج میکنند که برای شنیدن جواب و رفع اشکالات مهیا شوند و میگویند تا نخست عقاید درست نشود مردم عمل نخواهند کرد. اما این عقاید کی درست خواهد شد؟ این عقاید ساده فطری خودتان و مردم را متزلزل ساختن، سر بیدرد را دستمال بستن است یا اصلاح عقاید؟ برای خانهها و کوچههای نظیف مسلمین و بازارهای بیغلوغش خالی از دروغ، اداراتی که محل عدالت و انجام وظیفه است، زبانهای راستگو و دستهای پاک و بدنهای سالم و قلبهای متحد و مهربان کار کنید؛ بندگان خدا کارتان را بکنید! بچههای خود را نیکو تربیت کنید که فردا موجود بدبخت نشوند.
آنگاه کلیه اشکالات از ساحت مقدس اسلام و تشیع رفع خواهد شد. شما را چه به اینکه پیغمبر با جسم معراج کرد یا با روح، شما را چه به اینکه حضرت زهرا چرا پشت درآمده یا نیامده؟ علی(ع) در خانه بود یا نبود، خانهاش در داشت یا نداشت؟ قرآن تصریح دارد که پیغمبر معراجی داشته و اسرائی داشته و ضرورت دین اسلام است. بیش از این نمیدانیم و نمیفهمیم و فهمیدناش لازم نیست. بیش از این لازم نیست از قضیه شهادت حضرت زهرا بفهمیم و بدانیم که حضرت علی فرمود: یا رسولالله آنچه خواهى از او بپرس و هر چه خواهى به او بگو، زیرا زهرا علیهاالسلام درد دلها دارد که نتوانست براى کسى بازگو کند، ولى بهزودى همه را خواهد گفت و خداوند داورى خواهد کرد که او بهترین داوران است.
هرکدام از ضروریات دین است باید اجمالاً به آن معتقد شویم و هر کدام ضروریات نیست اگر دلیل کافی داشت به آن معتقد شویم و اگر نداشت نه! در هر حال در این امور نباید ناخن زد و کنجکاوی نمود که خود آنها فهمیده نمیشود و ما را از وظایف عملی باز میدارد و کار بهجایی میرسد که همان ایمان ساده فطری را از ما بگیرد و بهکلی ما را حیران و سرگردان سازد که دردی بدتر از آن نیست. بزرگی سراسر به گفتار نیست...!