ترس از جسم فاسد انسانی/ساردونیکوس وحشت را از دنیای فانتزیهای گوتیک به قلمرو روانشناسی مجازات و فساد اخلاقی میکشاند
انتشارات نیلوفر بهتازگی کتاب «ساردونیکوس» را با ترجمه محمود گودرزی به فارسی منتشر کرده است؛ کتابی که در سال ۱۹۶۱ منتشرشده و بسیاری آن را نقطهعطفی حیاتی در احیای ادبیات گوتیک قرن بیستم میدانند.
انتشارات نیلوفر بهتازگی کتاب «ساردونیکوس» را با ترجمه محمود گودرزی به فارسی منتشر کرده است؛ کتابی که در سال ۱۹۶۱ منتشرشده و بسیاری آن را نقطهعطفی حیاتی در احیای ادبیات گوتیک قرن بیستم میدانند. نویسنده این اثر، ری راسل (۱۹99–۱۹24)، چهرهای شناختهشده در ادبیات آمریکاست که گرچه چندین رمان، داستان کوتاه و فیلمنامه نوشته و در حوزههای معمایی و علمی ـ تخیلی نیز طبعآزمایی کرد، اعتبارش در مقام نویسندهای خلاق، بابت همین اثر درخشانش در ژانر وحشت است.
پزشکی که نجیب است و قهرمان
عنوان اصلی کتاب، «ساردونیکوس و مجموعه داستانها» است که در عنوان فرعی روی جلد ترجمه فارسیاش، «دو داستان گوتیک دیگر» قید شده است. از میان داستانها، ساردونیکوس از بقیه معروفتر است و «مجموعه داستان» نیز شامل 16داستان کوتاه دیگر با تمهای علمی ـ تخیلی و معماییاند. ساردونیکوس روایت رابرت کارگریو، پزشکی سرشناس از هارلی استریت لندن است که در تحقیقهای مربوط به درمان فلج عضلانی، شهرت دارد. داستان با دریافت نامهای غیرمنتظره از معشوق قدیمی او، ماود، آغاز میشود.
ماود اکنون با یک نجیبزاده اروپای مرکزی بهنام بارون ساردونیک ازدواج کرده که او را به قلعهشان در بوهمیا دعوت میکند. مشکل بارون ساردونیک این است که لبخندی منجمدشده و تغییرناپذیر بر صورتاش نقش بسته است. ساردونیک با ثروت هنگفت خود، همسرش ماود را مجبور کرده است تا کارگریو را برای یافتن درمان به قلعه بکشاند.
نویسنده برای این طرح داستانی در ژانر وحشت، همه عناصر لازم را با هنرمندی در اختیار میگیرد؛ قلعهای قدیمی در منطقهای مرموز، قهرمانی نجیب و بافضیلت که برای نجات بانویی در تنگنا (ماود) وارد عمل میشود. راسل با هوشمندی از اصطلاح لاتین risus sardonicus استفاده کرده که اشاره به یک اسپاسم عضلانی شدید دارد و در بیماریهایی مانند کزاز، منجر به «لبخند ساردینیا» میشود.
بااینحال این اصطلاح معنای ادبی عمیقتری دارد. در منابع کلاسیک یونان باستان مانند هومر یا افلاطون، این خنده بهمعنای تمسخر، طعنه تلخ یا پنهانکردن یک طرح شوم بهکار رفته است. نویسنده با مرتبطکردن وضعیت فیزیکی ساردونیک به ترومای اخلاقی و عادات ناپسند درونیاش (حرص و طمع)، به مجازات او اشاره میکند. لبخند وحشتناک و ثابت روی صورت بارون، بازتاب مستقیمی از فساد روحی و شخصیت اهریمنی اوست.
این رویکرد، وحشت غیرماورایی را بهعنوان یک مجازات اخلاقی در نظر میگیرد و نوآوری راسل در این است که ترس را از ارواح و خونآشامها بهسمت روان و جسم فاسد انسان میبرد. تعارض اصلی داستان زمانی شکل میگیرد که ساردونیک به کارگریو وعده میدهد، درصورتیکه بتواند لبخند مخوف را از صورتاش بردارد، خوشبختی با ماود نصیباش خواهد شد و اگر هم نتواند، ماود را شکنجه میکند. کارگریو که شخصیتی نجیب دارد و قهرمانانه، سرانجام ترجیح میدهد ماود را نجات دهد و بدینترتیب اخلاق و شرافت او بر وسوسه قدرت و موفقیت شخصی، فائق میآید.
شاید مهمترین کتاب وحشت عصر مدرن
کتاب «ساردونیکوس» در سالهای بعد به جایگاهی مناسب در ژانر وحشت رسید. یکی از بهترین ستایشها و تأییدیهها بر کیفیت ادبی اثر، اظهارات استیون کینگ، نویسنده برجسته وحشت معاصر است. کینگ درباره این داستان نوشت: «شاید بهترین مثال گوتیک مدرن است که تاکنون نوشته شده است.
این ستایش، داستان راسل را از یک اثر ژانری که در یک مجله پلیبوی منتشر شده بود، به سطح یک متن کانونی در تاریخ ادبیات وحشت قرن بیستم ارتقا داد. داستانی که در اوج دوران مدرنیسم (۱۹۶۱) نوشته شده، اما ساختار و لحناش چنان اصالتی دارد که بهنظر میرسد در سال ۱۸۶۱ نوشته شده است. این تقلید آگاهانه و استادانه از سبک گوتیک قرن نوزدهم، درعینحال برای مخاطبان معاصر هم جذاب است. نویسنده از فرم ادبی قدیمی، برای کاوش در وحشتهای روانشناختی جدی، استفاده کرده است.
راسل با اینکه لحنی رسمی و محترمانه را انتخاب کرده، موفقشده تنش و ضربآهنگ اثر را در حد یک تریلر بالا ببرد. گویی برای معرفی یک هیولای جدید که بر پایههای غیرماوراءطبیعی استوار شده، شاید شیوههای دیگر روایی، موثر واقع نشوند. این خود از جهتی نیز نشاندهنده توانایی راسل در رویآوردن به نوآوری بهرغم وفاداریاش به چارچوبهای سنتی باشد. از داستان «ساردونیکوس» در سال ۱۹۶۱، فیلمی اقتباسی هم ساخته شد که خودِ راسل فیلمنامهنویس آن بود.
کارگردان فیلم، «ویلیام کستل» بود اما برخلاف کتاب که نویسنده، روایت را بر ساختاری از عدالت اخلاقی بنا کرده، از حد یک فیلم سرگرمکننده سخیف و فاقد اعتبار هنری و ظرافت داستانی، فراتر نرفت. «ساردونیکوس» کتابی مهم و قدرتمند است و در اغلب محافل بهعنوان اثری مستقل شناخته میشود. با وجود این، خودش بخشی از سهگانه داستانهای گوتیک راسل، موسوم به «سهگانه گوتیک» یا «تثلیث نامقدس» است. سهگانهای شامل «ساردونیکوس»، «Sanguinarius» و «Sagittarius» است.
راسل در همه این داستانها مضامین گوتیک مشترک ازجمله هیولاهای بیرحم، قلعهها و انحرافهای اخلاقی دیده میشود. تأثیر راسل تنها محدود به گوتیک قلعههای اروپایی نبود. اولین رمان او «پروندهای علیه شیطان»، که آنهم در سال ۱۹۶۲ منتشر شد، درباره تسخیر روح یک دختر نوجوان است و بهدلیل ساختاری روایی و مضامین الهیاتی، به الگوی پیتر بلاتی برای نوشتن رمان «جنگیر» تبدیل شد. کتابی که در آن نویسنده مضامین گستردهای مانند ماهیت ایمان، قدرت گناه، بیماری روانی و سوءاستفادههای درون کلیسای کاتولیک را با سبکی متعادل و تأملبرانگیز بررسی کرده است.
درباره نویسنده
ری راسل در شیکاگو به دنیا آمد و پیش از ورود به دنیای نویسندگی، تجربههای متنوعی را پشتسر گذاشت. مدتی در نیروی هوایی آمریکا در طول جنگ جهانی دوم شرکت کرد، بعد در کنسرواتوار موسیقی شیکاگو تحصیل کرد و مدتی نیز شغلی در وزارت خزانهداری داشت. در دهه ۱۹۵۰ بهعنوان دبیر داستان مجله «پلیبوی» فعالیت کرد؛ مجلهای که با وجود شهرتش به تصاویر و مضامین جنسی، به انتشار داستانها و مقالات ادبی جدی نیز معروف بود.
راسل در همین دوره با خرید و انتشار آثار نویسندگان مهم ادبیات وحشت و علمی تخیلی، نقش مهمی در ادامه فعالیت حرفهای آنها ایفا کرد. آثاری که بعدها الهامبخش نسل تازهای از فیلمسازان و نویسندگان آمریکایی شدند. این نویسنده شناخته که گفته میشود سهمی عمده در شکلگیری عصر گوتیک آمریکایی و انعکاس زندگی روزمره طبقه متوسط آمریکا داشت، در سال ۱۹۹۹ در کالیفرنیا درگذشت.