| کد مطلب: ۵۷۴۲۰

آرزوی محال و آرمان گزاف/ درباره سه‌ضلعی که اصلاحات را به بیراهه کشاند

امروز تنوع و تکثر آرزوها که ناشى از گسست نسل‌ها و تغییرات هردم‌افزاى جهان کنونی است از یک طرف و تداوم آرزوهای محال و آرمان‌های گزاف که ناشى از دور شدن احزاب سیاسى اصلاح‌طلب از مردم و اسیر شدن در تحلیل‌های پشت درهای بسته و درجا زدن در تخیل‌های سال‌های گذشته است و در کل نداشتن یک مانیفست شفاف و قابل‌فهم از سوی دیگر، سبب شده است تا مجموعه اصلاح‌طلبان یک طیف رنگین را فراهم آورند که متاسفانه، تفاوت رنگ‌ها و آشفتگی و به‌هم‌ریختگی این طیف چنان است که در هیچ گوشه‌ای از آن نمى‌توان اثرى از یک رنگین‌کمان زیبا و جذاب پیدا کرد.

آرزوی محال و آرمان گزاف/ درباره سه‌ضلعی که اصلاحات را به بیراهه کشاند

درد امروز جامعه ما مثل همیشه آرزوهای محال است و آرمانخواهی‌های گزاف؛ نه فقدان آرمان و نبود آرزو. از همان سال‌های اول اصلاحات تا امروز هر جا اقتضا کرده، نوشته و گفته‌ام که عده‌ای از دوستان ما که بیشتر اهل نظربه‌پردازی بودند و کمتر اهل اقدام و عمل، بی‌آنکه مسئولیت و تعیُّن مشخصی در اصلاحات داشته باشند، از همان ابتدا متوهمانه و بی‌دلیل راه و شاید خیال‌بافانه و در طلب جاه، به طرح آرزوهای محال و جعل آرمان‌های گزاف پرداختند که نتیجه آن نمایش انقلابی ویرانگر و براندازانه از اصلاحات بود.

همزمان، بخشى دیگر از دوستان ما که عموماً در دولت اصلاحات مسئولیت داشتند نیز، چنان محافظه‌کارانه و محتاطانه عمل کردند که نتیجه آن نمایش سکوت و سازشی مأیوس‌کننده از اصلاحات بود. در این میان، کیهان‌نشینان و مدافعان سرسخت وضع موجود، فرصت را مغتنم دانستند و به‌عنوان نیروی مکمل وارد شدند و پنهان و آشکار هر دو گروه را تقویت و تشجیع می‌کردند.

دسته اولِ دوستان ما را کیهان‌نشینان، به تعمد و البته به غلط، تئوریسین‌های اصلاحات لقب دادند و دسته دوم را اصلاح‌طلبان عاقل و منطقی می‌خواندند. برآیند رفتار نامعقول و نامتعارف این سه‌ضلعی که اولی تا طرح شعار «عبور از خاتمی» پیش رفت و دومی که در سال‌های پایانی دولت اصلاحات با بى‌عملی و انفعال عرصه مدیریت و اجرا را رها کرده بود و سومی که با شیطنت عملاً به قاعده اصلی آن دو ضلع تبدیل شده بود؛ سبب شد تا فرصت‌های طلایی برای تحقق برنامه‌های خاتمی از دست برود و اصلاحات اساسی در کشور عقیم بماند.

تلخ‌تر اینکه بعدها برخی از دوستان گروهِ اول، در چهره‌های تندروتر و در شمایل قهرمانان تراژیک ظاهر شدند و هرچند در افواه عامه و برخی نوشته‌ها و گفته‌های بزرگان و نخبگان دائم شجاعت و صراحت آنها مورد تحسین و تقدیر قرار گرفته و می‌گیرد؛ اما در عمل هیچ پیرو و دنباله‌رویی نه در میان اصلاح‌طلبان و گروه‌های سیاسی و نه در میان مردم عادی پیدا نکرده‌اند و بیش از آنکه موجد فایده و منفعتی جمعی و به سود مصالح کلی ملت و کشور باشند، عاملی موثر برای دوقطبی یا چندقطبی کردن جامعه ایرانی و نیز اختلاف و چنددستگى میان اصلاح‌طلبان شده‌اند.

من از تفصیل و تفضیل مطلب خودداری می‌کنم. همین بس که در انتخابات سال۱۳۸۴ اصرارِ بی‌وجه همین دوستان بر نامزدی چهره‌ای کاملاً سلامت اما فاقد مطلوبیت و عبور هیجانی و متعصبانه از هاشمی و کروبی، ریل حرکت کشور را به کل به انحراف کشاند و نیز در سال۱۳۸۸ حمایت آنها از ورود نابهنگام یکی از بزرگان به میدان انتخابات و ناگزیر شدن خاتمى به کناره‌گیرى و... عملاً اصلاح‌طلبان را به بازیگرانی فعال در زمین رقیب تبدیل کرد و دیدیم که مجموعه این رفتارها، نه‌فقط شکست در انتخابات بلکه پس از آن تغییر فضای سیاسی کشور و انتقال به فضای امنیتی و انزوای کامل و حذف کلی اصلاح‌طلبان را به همراه داشت.

امروز هم برخی از این چهره‌ها با تکیه بر القابِ بى‌باور و عناوینِ بر ساخته کیهان‌نشینان، هرازچندگاه نظراتى شاذ و دهن‌پرکن ابراز می‌دارند که بله: جامعه دچار فقدان آرمان و نبود آرزو شده است...

سخن در این باب فراوان است؛ اما به اجمال باید گفت نه، هرگز نه جامعه ایرانى و نه اصلاح‌طلبان هیچ‌کدام به این مشکل دچار نشده‌اند، بلکه امروز تنوع و تکثر آرزوها که ناشى از گسست نسل‌ها و تغییرات هردم‌افزاى جهان کنونی است از یک طرف و تداوم آرزوهای محال و آرمان‌های گزاف که ناشى از دور شدن احزاب سیاسى اصلاح‌طلب از مردم و اسیر شدن در تحلیل‌های پشت درهای بسته و درجا زدن در تخیل‌های سال‌های گذشته است و در کل نداشتن یک مانیفست شفاف و قابل‌فهم از سوی دیگر، سبب شده است تا مجموعه اصلاح‌طلبان یک طیف رنگین را فراهم آورند که متاسفانه، تفاوت رنگ‌ها و آشفتگی و به‌هم‌ریختگی این طیف چنان است که در هیچ گوشه‌ای از آن نمى‌توان اثرى از یک رنگین‌کمان زیبا و جذاب پیدا کرد.

بااین‌همه، به نظر می‌رسد راه پیش روی اصلاح‌ در این کشور، بازگشت صادقانه به مردم و رویکرد خردمندانه در حکمرانى و سیاست‌ورزى است. بگذارید در فراز آخر به بیتى از مولوى اشاره کنم که گفت:

ضعف قطب از تن بود از روح نى

ضعف در کشتی بود در نوح نى

روح آرمانخواهى و آرزوهای بلند در این ملت که قُطبِ کشور است، همچنان زنده است؛ هرچند جسم و تن او به ضعف گراییده باشد. و نوح اصلاحات، خاتمی، همچنان پرصلابت و پابرجاست؛ هرچند کشتی اصلاحات آسیب دیده باشد و یا حتی به گل نشسته باشد. باید، که روح و جان ملت را و شاید، که نوح و ناخدای کشتی را دریابیم و اظهارنظرهایی از این دست را چندان بهایی ندهیم...

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه تیتر یک
سرمقاله
آخرین اخبار