تخت جمشید و لوناپارک
نیوشا طبیبی نویسنده و پادکستر تصاویری که از برگزاری مراسم تحویل سال در حافظیه و بر سر مزار محبوبترین شاعر ایرانی منتشر شد، اولین تلخی سال ۱۴۰۲ بود. بخشی از آ
نیوشا طبیبی
نویسنده و پادکستر
تصاویری که از برگزاری مراسم تحویل سال در حافظیه و بر سر مزار محبوبترین شاعر ایرانی منتشر شد، اولین تلخی سال ۱۴۰۲ بود. بخشی از آن البته به گردن کسانی است که لابد با انگیزه عشق و احترام به حافظ خواستهاند آغاز سال نوشان را با حضور در جوار آرامگاه او متبرک کنند و بخش مهم دیگر آن برعهده دولت است. منظور البته دولت فعلی بهعنوان مقصر قطعی و مسئول اتفاق نیست، مقصود من خطا و غفلت عمیق تمام دولتهای ایران است. از آن زمان که دولت به مفهوم مدرن در کشور ما تاسیس شده، میراث فرهنگی، تاریخی و طبیعی کشور را بهمثابه زائدهای هزینهبر دیدهاند. اهل توسعه، آثار و ابنیه تاریخی، منابع طبیعی، کوه، جنگل، دشت و حیوانات وحشی را موانعی برای توسعه و صنعتیشدن میدیدهاند و در هر فرصتی که توانستهاند داغی بر چهره آنها نشاندهاند. در نقاط مختلف ایران در همه شهرها، روستاها و گوشه و کنار کشور میتوانید آثار غلبه تفکر تخریب، نوسازی و توسعه را بر بهسازی، نگهداری و حفظ آثار ببینید.
نتیجه همین نگاه، بیتوجهی نظام آموزشی کشور برای درونی کردن احساس احترام و ارزش به آثار و ابنیه تاریخی و میراث فرهنگی در کودکان بهعنوان سرمایههای ملّی است. هرگز در دوران مدرسه کسی به ما نگفت که این ساختمانها و آثاری که از گذشتگان برجای مانده، متعلق به خود ماست و ما باید آنها را بهعنوان میراث ملّی و هویتی خود حفظ کنیم. بهراحتی آنچه بهدست آورده بودیم و ثمره دانش بومی، ذوق و سلیقه گذشتگان و حاوی علم و تجربه چندین قرن پدران و مادرانمان بود را در پای توسعهای زشت، بیریشه و بیهدف قربانی کردیم. نتیجهاش البته همین دست اتفاقات کوچک و بزرگ است.
مفهوم ایراندوستی بهشکلی عجیب، کژ و زشت پدیدار گشته. بیشتر از آنکه به مفهوم میهن و آنچه در این ظرف از فرهنگ، تاریخ و دانش میگنجد بپردازیم، به استوانه کورش، عکس قله دماوند، نام خلیجفارس و سرود ایایران بسنده میکنیم. درباره کورش و داریوش سخن میگوییم، بر خود واجب میدانیم که نوروز را به رسم نیاکان باستانی در تخت جمشید و پاسارگاد جشن بگیریم، اما بر گردن همایسنگی تخت جمشید سوار میشویم و عکس میگیریم، روی بدنه ستونهای چند هزار ساله مینویسیم «فلانی از فلان جا»! میهندوستی هزار فریضه واجب دارد که باید بهجا آورد، اما ما به همان گندهگوییها و منشاء و منبع هر چیز را -درست و نادرست- به ایرانی نسبت دادن، کفایت میکنیم.
به ما آموزش ندادهاند که ایران چیست، کجاست و مفهوم میهن و میهندوستی چیست؟ در کدام کتاب تاریخ ایران در دورههای مختلف درباره اهمیت میراث فرهنگی و ملّی، درسهایی بهطور پیوسته گنجانده شده است؟ کجا ما از اهمیت و نقش این ابنیه و آثار در زندگی، حیات تاریخی و هویت جهانی صحبت کردهایم؟ کجا توانستهایم بدون اغراق، بدون گزافهگویی و بدون تفاخر به نسلهای آینده بیاموزیم که شرط ایرانیبودن و ایرانیماندن، حفظ مظاهر هویتی است و آسیب به ثروتهای طبیعی، تاریخی و فرهنگی مانند خیانت در امانت و دزدی، امری غیراخلاقی است؟
شکستن شیشهٔ مزار حافظ، نمادی است از دورهٔ بلند غفلت از تربیت نسلی که نیاموخته موزه و بنای یادبود محل تفریح نیست، محل آموختن و تفکر و تامل است. نمیداند که تخت جمشید با لوناپارک یکی نیست. برای نشستن بر گردهٔ عروسک اسب و سگ باید به پارک تفریحی رفت نه آنکه بر سر اسب سرستون تخت جمشید نشست.
آن شب که شیشه گور حافظ شکسته شد و گل و ریحان باغش لگدمال کژفهمی از سنت ایرانی شد، فقط بخشی از فاجعه سطحینگری و بیمبالاتی بیرون افتاد. گناه تربیت نسلهایی که ارزش و احترامی قلبی و عمیق برای فرهنگ ملیشان قائل نیستند، به گردن هیچکس جز سیاستگذاران، قانوننویسان و مجریان نیست. آنها که سیاستهای فرهنگی کشور را تدوین کرده و برای نظام آموزشی، هدف تعیین و آنها را اجرایی میکنند، مقصران مستقیم چنین رویدادهایی هستند.
وقتی در کنار همین آرامگاه، بافت ارزشمند شهری تاریخی را با اصرار و لجبازی در هم میکوبند، چه انتظاری است که همگان به ارزشهای تاریخی، هویتی و نمادهای ملّی و ایرانی احترام بگذارند؟