دور دوم گفتوگوها زیر آتش تندروها؛ دیپلماسی در محاصره عوامفریبی
مذاکرات ایران و آمریکا بار دیگر در مسیری تازه قرار گرفته است؛ مسیری پر از ابهام، اما گشوده بهسوی امکان. در حالی که تنشها در منطقه بالا گرفته و افق اقتصاد ایران نیازمند گشایشهای راهبردیست، گفتوگوها میتوانند نه تنها فرصتی برای کاهش فشارها، بلکه گامی به سوی بازتعریف مناسبات در جهانی متحول باشند.

در حالی که منابع غربی از برگزاری دور دوم گفتوگوهای ایران و آمریکا در رم خبر میدهند، بار دیگر دوگانهی تعامل یا تقابل به یکی از اصلیترین میدانهای منازعه در فضای سیاست داخلی ایران تبدیل شده است. آنچه قرار است شنبه در رم رقم بخورد، فقط یک مذاکره دیپلماتیک نیست؛ این گفتوگوها آینهای تمامقد از برخورد دو جریان سیاسی با مفهوم منافع ملی است.
از یکسو، دولت مسعود پزشکیان با رویکردی واقعگرایانه و بر مبنای تجربههای گذشته، مسیر گفتوگو را تنها راه برای گرهگشایی از بحرانهای اقتصادی و خروج از انزوای ژئوپلیتیک کشور میداند. از سوی دیگر، جریانات تندرو در مجلس و بیرون از آن، با سلاح تخریب و بیاعتمادی، هر تلاشی در جهت کاهش تنش را به چشم خیانت میبینند. جالب آنکه همانهایی که روزگاری در خیابانها پرچم آمریکا را آتش میزدند و بر طبل شکست مذاکره میکوبیدند، حالا یا در برابر گفتوگوهای جاری سکوت پیشه کردهاند یا در یک چرخش کاملاً سیاسی، زبان به حمایت نیمبند گشودهاند. این نوسان مواضع، بیش از هر چیز، نشانهی تقدم منافع جناحی بر منافع ملی است.
عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی ، بهدرستی هشدار داده که: «تندروها دنبال جنگ هستند و به کمتر از آن رضایت نمیدهند. نانشان در تحریم و فقر مردم است.» این تحلیل تلخ، بازتاب واقعیتی است که بخش بزرگی از جامعه آن را لمس کردهاند: ادامهی تحریمها، ابزار قدرت اقتصادی و روانی جریاناتی است که حیات سیاسیشان در تنش مزمن تعریف میشود.
در میانهی این جدال، غلامحسین کرباسچی، کنشگر سیاسی، در اظهارنظری کلیدی، به مقایسهای تاریخی دست زده است که عمق استراتژیک دیپلماسی را بهتر از هر شعاری نشان میدهد. او گفته:«ما تنها کشوری نیستیم که با آمریکا درگیری داشتهایم. ویتنام سالها با آمریکا در جنگی خونین بود. هزاران نفر کشته شدند، اما بالاخره آمریکا و ویتنام به این نتیجه رسیدند که ادامه دشمنی سودی ندارد. حتی در خود آمریکا، هزینههای ادامهی تقابل غیرقابل تحمل شده بود. ویتنامیها هم پذیرفتند که باید برای منافع ملیشان با آمریکا وارد مذاکره شوند.»
این مقایسه از یکسو نقدی روشن به نگاههای تصلبگرایانه و ایدئولوژیک در عرصه سیاست خارجی است، و از سوی دیگر، دعوتی است به بازاندیشی در رفتار دیپلماتیک؛ مسیری که پیشتر نیز ایران آن را تجربه کرده است.
تجربهی برجام، با تمام فراز و نشیبهایش، ثابت کرد که راه گفتوگو و تعامل اگرچه دشوار، اما مؤثر است. در سال ۱۳۹۴، با امضای توافق هستهای، نرخ تورم برای اولینبار پس از سالها به زیر ۱۰ درصد رسید، ارزش ریال تثبیت شد، صادرات نفت افزایش یافت و بسیاری از شرکتهای بزرگ اروپایی آمادهی سرمایهگذاری در ایران شدند. اما تنها چند سال پس از آن، با خروج آمریکا از برجام و بازگشت تحریمها، مسیر توسعه قطع شد و اقتصاد ایران بار دیگر در چنبرهی بحران فرو رفت.
تحریمهای اقتصادی، برخلاف ادعاهای تکراری تندروها، نه فرصتی برای «خودکفایی» که به کابوسی برای معیشت مردم تبدیل شدهاند. بر اساس گزارشهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، رشد اقتصادی ایران در بازهی ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۱ منفی بوده، نرخ فقر افزایش یافته و صنایع مادر به دلیل نبود تجهیزات و مواد اولیه به تعطیلی کشانده شدهاند. بنابر برآوردهای مرکز پژوهشهای مجلس، کاهش درآمدهای ارزی ناشی از تحریم، باعث کاهش ۵۰ درصدی ظرفیت سرمایهگذاری عمومی شده است.
این در حالیست که هرگونه رفع تحریم یا کاهش آن، میتواند فضای اقتصادی کشور را از این انسداد خارج کند.
در چنین شرایطی، گفتوگوهای ایران و آمریکا اگرچه با چالشهای فراوانی همراه است، اما میتواند گام نخست برای خروج از بنبست تحریمی و احیای ظرفیتهای اقتصادی کشور باشد. همانطور که دیپلماسی در مقاطع پیشین موفق شده بود بخشی از فشارها را کاهش دهد، امروز هم تکرار آن مسیر نه فقط ضرورتی اقتصادی، بلکه ضرورتی سیاسی برای تقویت جایگاه منطقهای و بینالمللی ایران است.
در نهایت، مسیر دیپلماسی به جای میدان تخریب، مستلزم شجاعت سیاسی، حمایت عمومی و کنار زدن هیاهوی جناحی است. اگر تجربهی ویتنام، با آن حجم از خصومت و خونریزی، توانست به نقطهای از تفاهم منجر شود، چرا ایرانِ امروز، درگیر در جنگ اقتصادی، نتواند از درِ عقلانیت وارد شود؟ پاسخ این پرسش را نه تندروها، بلکه تاریخ خواهد داد.