وقتی خبرگزاریها «فیکنیوز» شدند
سانحه سقوط هلیکوپتر حاملِ رئیس دولت، وزیر امور خارجه و چند مقامِ بلندپایه استانی، در کنارِ تاثیراتی که بر سپهرِ سیاسیِ «قدرت» در ایران گذاشت، جریانِ «فیکنیوز» را همچون یک نقطهی عطف، به پیش و پس از خود تقسیم کرد.
اگر تا پیش از این سانحه، شبکههای اجتماعی و کانالهای بینام و نشانِ مجازی سردمدارِ «فیکنیوز» بودند، پس از این حادثه، این خبرگزاریهای رسمی و بهظاهر حرفهای هستند که متهمِ اصلیِ ترویج و تثبیتِ جایگاهِ «فیکنیوز» در سپهرِ رسانهای ایران شدهاند.
البته که این دومی، هم تاثیر و هم تبعاتِ مهمتر، جدیتر و ویرانگرتری بر اعتمادِ مردم به رسانههای داخلی دارد و بهدرستی خواهد توانست مُهرِ تاییدی باشد بر چراییِ بیاعتمادیِ مخاطب به رسانههای داخلی. بیایید به ماجرای سانحهی هلیکوپتر از سمتوسوی دیگری نگاه کنیم، با طرحِ این پرسشِ مهم که چگونه این حادثه باعث شد مردم باقیماندهی اعتمادِ خود را هم به رسانههای داخلی از دست بدهند و دیگر حتی اگر بخواهند، نتوانند به منابعِ خبری داخلی اعتماد کنند.
هلیکوپتری از صفحهی رادار محو شده، هلیکوپتری که رئیسِ دولت، وزیر خارجه و چند مقامِ بلندپایهی دیگر سرنشینان آن بودهاند. طبعاً در چنین شرایطی، رسانههای مستقل یا حتی نیمهمستقل که اجازهی دسترسی به اطلاعاتِ دقیق دراینباره را نداشتهاند؛ میماند رسانههای دولتی و حاکمیتی.
از همان ساعاتِ نخست، که طبعاً همه میدانستند ابعاد حادثه آنقدر بزرگ است که نه کسی زنگی میزند، نه تلفنِ ماهوارهای کار میکند و نه حتی سیگنالی از منطقهی حادثه میآید، این رسانهها در عدمِ تطابقی مطلق با آنچه بهواقع روی داده، با قدرتی هرچه تمامتر، در تلاش برای انتشارِ «دروغ» یا همان بلای خانمانسوزِ «فیکنیوز» بودند.
خبرگزاری فارس بهعنوانِ سردمدار، در همان دقایق اولیهی سانحه، مثلِ آبِ خوردن دروغ گفت و نوشت: «هلیکوپترِ حاملِ رئیسی بهدلیل مهآلود بودنِ هوای منطقه، بر زمین نشست و کاروان رئیسجمهور بهصورت زمینی راهی تبریز شد». دروغی که خبرگزاری مهر و بُرنا هم بر آن مُهرِ تایید زدند و منتشرش کردند.
انتشارِ چنین خبری، اساساً هیچچیز جز دروغ و اصرار بر گمراهکردنِ مخاطب نبود. فرض را بر این میگیریم که این هلیکوپتر، پس از مخاطراتِ جوی یا هرچیز دیگر، بر زمین نشسته و اصل بر سلامتِ سرنشینان است. این خبرگزاریها بر چه اساسی نوشتند که کاروان رئیسدولت، زمینی راهی تبریز شده؟ منبع آنها چه کسی بود؟ خندهدار نیست؟
اگر میخواستند دروغ هم بگویند، میتوانستند بگویند هلیکوپتر فلانجا بر زمین نشسته و اخبار تکمیلی متعاقباً اعلام میشود، ولی اینکه گفتهاند سرنشینان بهصورت زمینی راهی تبریز شدهاند، یعنی نهتنها دروغ میگویند که دروغِ شاخدار هم میگویند.
برای یک رسانه و خبرنگارانِ آن مهمترین اصل، «صحت» و «دقت» است؛ دو اصلی که به تمامی در این ماجرا به کناری نهاده شد و «سرعت» جای آن را گرفت: اینکه یک چیزی بگوییم فعلاً ماجرا جمع شود تا ببینیم بعد چه میشود.
درست است که تنها چند ساعت زمان کافی بود تا «دروغ» رسانههایی چون فارس و مهر بر همگان آشکار شود، اما این ماجرا چیزی نیست که بتوان آسان از کنارش گذشت؛ ما هم اگر از کنارش بگذریم، مخاطب از کنارش نمیگذرد.
پرسشِ اصلی به نظر میرسد این است؛ آیا ما نباید نگرانِ این باشیم که «بیتعهدی»ها و «بیمبالاتی»ها، شرفِ حرفه و اعتبار کاریمان را هر روز بیش از پیش دارد زیر سوال میبرد؟ آن هم بهدلیلِ عملکرد رسانههای دولتی که نهتنها عرصهای را برای روزنامهنگاران و رسانههای مستقل باقی نگذاشتهاند، که خودشان هم دچار کژکارکردیاند و بر طبلِ بیاعتمادی میکوبند.
آیا ما نباید به این بیاندیشیم که با وجود چرخش سریع و حیرتانگیز اطلاعات در شبکههای اجتماعیِ مجازی، مرجعیتِ ما کمکم زیر سوال میرود و روزی میرسد که دیگر ما مرجعِ اصلی جریان آزاد اطلاعرسانی در کشور نباشیم؟ اینها و سوالاتی از این دست، دغدغهی این روزهای روزنامهنگاران ایرانی است؛ حداقل آنهایی که دغدغه کارِ حرفهای دارند و دل در گرو اعتبار روزنامهنگاری.
این داستان یک وجه مهم دیگر هم دارد؛ وجهی که بهنظر میرسد تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته و در آنالیزها و بررسیها آنچنان که باید به آن توجه نشده است.
روزنامهنگاران یک اصل اساسی در کار حرفهای خود دارند؛ دقت، اصلی که با هیچ اصل دیگری در روزنامهنگاری قابل مقایسه نیست و هیچ روزنامهنگاری بدون لحاظ کردنِ این اصل نمیتواند بر خود عنوانِ روزنامهنگار گذارد.
اینگونه است که (عموماً) خبرها و گزارشهایی که روزنامهنگاران روی کاغذ میآورند و آن را بهعنوان «اطلاعات» و «آگاهی» به دست مخاطبان میرسانند، براساس اصل دقت تنظیم شدهاند و عموماً «درست» و «دقیق»اند.