| کد مطلب: ۳۹۸۵۷

خبرنگار یا پیامبر؟

خبرنگار شدم تا سره را از ناسره جدا کنم، خبرنگار شدم تا صدای بی‌صدایان شوم. خبرنگار شدم تا چشم نابینایان شوم. خبرنگار شدم تا به حقیقت برسم. اصلاً خبرنگار شدم که وقتی به درخت گل رسیدم، دامنم را پر از خبر کنم و برای مخاطبانم هدیه بیاورم.

خبرنگار یا پیامبر؟

یکی از صاحبدلان سر به جَیبِ مراقبت فرو برده بود و در بحرِ مکاشفت مستغرَق شده. حالی که از این معامله باز آمد، یکی از دوستان گفت: از این بُستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟ گفت: به‌ خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کنم هدیه‌ی اصحاب را، چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.

اول نوشته را با ذکر جمیل سعدی شروع کردم. چراکه به یک اعتبار همه ما که حرفه‌مان کلنجار با کلمات است، جیره‌خوار سفره پر برکت شیخ اجلیم. اما چرا این فراز از دیباچه؟

نمی‌دانم در زمانه سعدی هم شغل خبرنگاری بوده یا نه؟ یعنی مثلاً کسی بوده که صبح به صبح به دربار «ابوبکر بن سعد بن زنگی» آفیش شود و منتظر بماند که جلسه هیئت‌حاکم تمام شود و بعد در حیاط کاخ جلوی یک‌یک وزرا و وکلا بایستد و سوال و جواب‌شان کند. آیا آن‌وقت‌ها حاکمان طاقت سوال و پاسخگویی داشته‌اند؟ اصلاً کسی این ویژگی را در خود می‌دیده که بر سر خوان کرم وزیر و وکیل بنشیند و مو از ماست‌شان بیرون بکشد. اگر بیرون کشید و جار زد و اخبار به بیرون درز کرد، چه؟ راستش همیشه به این فکر کرده‌ام که سعدی هم روزنامه‌نگار بوده. این‌که «با قدرت» بوده یا «بر قدرت» نمی‌دانم. اینقدر شیفته هوش و قلم‌اش می‌شوم که نمی‌توانم «با قدرت‌اش» ببینم.

حتی خیلی‌وقت‌ها خودم را گول می‌زنم و می‌گویم شاید ظرف زمان باعث این‌گونه رفتار بزرگان ادب ما شده است. اما راستش وقتی می‌بینم که چون به درخت گل می‌رسد دامن از دست می‌دهد و هدیه‌ی اصحاب فراموش می‌کند، دلم می‌گیرد. می‌دانم که سعدی در ساحت دیگری سخن می‌گوید و من دم‌دستی و زمینی‌اش کرده‌ام. اما وقتی حرفه خبرنگاری را به‌عنوان شغل انتخاب کردم در نظر داشتم مثل صاحبدل دیباچه بحر مکاشفت مستغرق شوم. پیش خودتان نگویید که یارو دچار توهم است. خود نوعی‌ام را عرض می‌کنم.

حتی یک پله بالاتر می‌خواهم پایم را از گلیمم درازتر کنم و بگویم «خبرنگار» نه‌تنها صاحبدل که پیامبر حقیقت روی زمین‌ است. حواسم به شأن قدسی، الهی و خطاناپذیر بودن پیامبری هست. اما اگر از ساحت دیگری به ماجرا ورود کنیم متوجه شباهت‌های شگفت‌انگیزی میان این‌دو می‌شویم. پیامبر و خبرنگار هر دو حامل پیام‌اند؛ یکی الهی و دیگری زمینی. وظیفه هر دو این است که پیام را بی‌کم‌وکاست و بدون تسلیم در برابر قدرت، بی‌تعلل و بی‌هوا‌وهوس به خلق‌الله برسانند.

هر دو نقش روشنگری دارند و لازمه کارشان شجاعت، صداقت و مسئولیت‌پذیری است. همه این‌ها را گفتم که آخرش به این برسم که خبرنگار شدم تا سره را از ناسره جدا کنم، خبرنگار شدم تا صدای بی‌صدایان شوم. خبرنگار شدم تا چشم نابینایان شوم. خبرنگار شدم تا به حقیقت برسم. اصلاً خبرنگار شدم که وقتی به درخت گل رسیدم، دامنم را پر از خبر کنم و برای مخاطبانم هدیه بیاورم.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه جامعه
پربازدیدترین
آخرین اخبار