اصلاحات فقهی امام
شمردن مصادیق گوناگون تحولات فقهی و رویکردی از سوی امام مجال بیشتری از یک سرمقاله میطلبد ولی در یک امر هیچ تردیدی نیست که جز ایشان هیچ فقیه دیگری نمیتوانست این راه را باز کند هرچند برخی از این دستاوردها با ضدحمله تندروها مواجه شده و برخی دیگر از اصلاحات نیز به پای انتظارات مردم و جامعه نمیرسد.
بسیاری از اتفاقات و رفتارها هست که اهمیت آن هنگامی بیشتر دیده و فهمیده میشود که قدری از آن فاصله بگیریم تا متوجه ابعاد آن شویم.
دین و اسلام رکن اصلی فرهنگ جامعه ایران بودند و هنوز هم هستند، هرچند به علت سیاستهایی که به نام دین اجرا شده و نیز تحولات عمومی دیگر که مجال بحث آن نیست این جایگاه بسیار ضعیف شده است و همچنان در مسیر ضعیفتر شدن قرار دارد ولی دین کماکان اصلیترین مؤلفه فرهنگی اکثریت جامعه ایران است.
نکته مهم ماجرا این است که تحولات در اندیشه دینی پیش از انقلاب بهویژه در فاصله سالهای ۴۲ تا ۵۷ بسیار عمیق بود، اکنون و به دلیل هجوم نیروهای تندرو در پوشش دین برای نابود کردن این دستاوردها، بیش از پیش بر اهمیت آن تغییرات رویکردهای دینی واقف شدهایم.
در اینجا و بهطور خلاصه به برخی از مهمترین این دستاوردها اشاره خواهد شد؛ دستاوردهایی که بدون تایید یا پیشگامی امام امکان تحقق آنها نبود و هیچ مرجعی یا مقام دینی دیگری توان و جرأت این اصلاحات بنیادین را نداشت.
اولین و مهمترین تغییر در مفهوم ملیت و جمهوریت و حق مردم در تعیین سرنوشت خود بود. این بزرگترین تحول در فقه شیعی و حتی اسلامی بود که اساس نظامهای جدید یعنی ملت-دولت را پذیرفت. کافی است نگاهی به اندیشههای سلفی در میان اهل سنت و نگاه امثال فدائیان اسلام در میان شیعیان نمود که چیزی به نام شهروندی و جمهوری و ملیت و کشور در آنها دیده نمیشود نگاه غالب اسلاموطنی بود. هنوز هم معدودی تندرو در پی همان افکار هستند و به تصور خود میخواهند با نفی جمهوریت نظام مرحله پیشرفتهتری از جمهوری اسلامی را برقرار کنند در حالی که ماجرا برعکس است.
دومین تغییر مهمی که باز هم علیه نگاه سلفیون و سنتیها است ورود مصلحت در اداره امور کشور است. تمایز میان احکام ثانویه و اولیه و پذیرش مصلحت، خط بطلانی بود بر نگاه سنتی که درک بسیار سادهای از حدیث «حلال محمد همیشه تا روز قیامت حلال است و حرامش همیشه تا روز قیامت حرام است» داشت.
وارد کردن زمان و مکان در امر اجتهاد در این تحول بسیار مهم بود. متأسفانه درون ساختار مذهبی مخالفت با این ایده تشدید شد و تعیین مصلحت که از نظر امام، مرجع تشخیص آن مردم و نمایندگان آنان بودند به حکومت ارجاع شد و مصلحت مردم تبدیل به مصلحت حکومتکنندگان تغییر کرد و این یک تغییر مسیر جدی بود.
سومین مسئله هم که از اهمیت زیادی برخوردار است مسئله زنان است. واقعیت این است که بخش مهمی از نیروهای سنتی و سلفی با حقوق زنان اعم از سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مخالفت جدی داشتند. بسیاری از آنان در بهترین حالت به دختران خود فقط تا سطح ابتدایی اجازه تحصیل میدادند. مخالف جدی حضور زن در عرصه عمومی و سیاست بودند. ولی انقلاب همه این الگوها را کنار زد و زنان چادری حتی بچه بغل وارد سیاست شدند و دیگر کسی نمیتوانست آنان را از این میدان بیرون کند.
زنان مذهبی که پیشتر در خانه محبوس بودند حتی وارد هنر و فرهنگ و سینما شدند و در دانشگاهها ورودیهای دختران از پسران پیشی گرفت و به نام دین از حضور ورزشی زنان حتی در میادین ورزشی بینالمللی نیز دفاع شد و آنان را تکریم کردند.
شمردن مصادیق گوناگون این تحولات فقهی و رویکردی از سوی امام مجال بیشتری از یک سرمقاله میطلبد و همینها را هم باید مفصل شرح داد ولی در یک امر هیچ تردیدی نیست که جز ایشان هیچ فقیه دیگری نمیتوانست این راه را باز کند هرچند برخی از این دستاوردها با ضدحمله تندروها مواجه شده و برخی دیگر از اصلاحات نیز به پای انتظارات مردم و جامعه نمیرسد.