| کد مطلب: ۵۷۸۱۰

اروپا چطور به آمریکا باخت؟بررسی تلاش ناموفق اتحادیه اروپا برای فرار از تله ترامپ

وقتی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، در ژانویه ۲۰۲۵ به قدرت بازگشت، اروپا با یک انتخاب روبه‌رو شد.

اروپا چطور به آمریکا باخت؟بررسی تلاش ناموفق اتحادیه اروپا برای فرار از تله ترامپ

ماتیاس ماتیس  -  استاد دانشگاه جان هاپکینز​

ناتالی توچی   -  ​ استاد دانشگاه جان هاپکینز

وقتی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، در ژانویه ۲۰۲۵ به قدرت بازگشت، اروپا با یک انتخاب روبه‌رو شد. ترامپ درخواست‌های سختگیرانه‌ای برای افزایش هزینه‌های دفاعی اروپا مطرح می‌کرد، صادرات اروپا را با تعرفه‌های جدید و گسترده تهدید می‌کرد و ارزش‌های دیرینه اروپایی در مورد دموکراسی و حاکمیت قانون را به چالش می‌کشید.

در چنین شرایطی رهبران اروپا دو انتخاب داشتند؛ یا موضعی تهاجمی اتخاذ کنند و به صورت جمعی مقابله‌به‌مثل کنند یا مسیر مقاومت کم را انتخاب کرده و در برابر ترامپ تسلیم شوند. از ورشو تا وست‌مینستر، از ریگا تا رم، همه رهبران اروپایی گزینه دوم را انتخاب کردند.

اتحادیه اروپا و کشورهای عضو آن، و همچنین کشورهای غیرعضو مانند بریتانیا، به جای اصرار بر چانه‌زنی با ایالات متحده به عنوان یک شریک برابر یا تأکید بر استقلال استراتژیک خود، به‌طور مداوم گزینه تسلیم را انتخاب کرده‌اند. برای بسیاری در اروپا، این یک انتخاب منطقی بود. طرفداران میانه‌روی و سیاست مماشات استدلال می‌کنند که گزینه‌های دیگر نظیر مقاومت در برابر خواسته‌های ترامپ در مورد هزینه‌های دفاعی، توسل به تشدید تقابل به سبک چین در مذاکرات تجاری، یا انتقاد از تمایلات استبدادی ترامپ، برای منافع اروپا بد بوده است.

برای مثال، ایالات متحده می‌توانست اوکراین را رها کند. ترامپ می‌توانست پایان حمایت ایالات متحده از ناتو را اعلام کند و خروج تعداد قابل توجهی از نیروهای نظامی ایالات متحده از قاره اروپا را اعلام کند. می‌توانست یک جنگ تجاری تمام‌عیار در سطح فراآتلانتیک به راه بیاندازد. از این دیدگاه، تنها به لطف تلاش‌های محتاطانه اروپا برای سازش بود که هیچ‌یک از این اتفاقات رخ نداد.

البته، این استدلال می‌تواند کاملاً درست باشد. اما این دیدگاه، نقشی را که سیاست داخلی اروپا در وهله اول در تلاش برای سازش ایفا کرد، و همچنین پیامدهای سیاست داخلی که مماشات می‌تواند به همراه داشته باشد را نادیده می‌گیرد. ظهور راست افراطی پوپولیست، به هر حال، فقط یک پدیده سیاسی در آمریکا نیست. در تعداد فزاینده‌ای از کشورهای اتحادیه اروپا، راست افراطی یا در دولت است یا بزرگترین حزب مخالف است، و کسانی که طرفدار مماشات با ترامپ هستند، به‌راحتی اعتراف نمی‌کنند که چقدر توسط این نیروهای ملی‌گرا و پوپولیست فلج شده‌اند.

علاوه بر این، آنها نادیده گرفته می‌‌شوند که چگونه این استراتژی به نوبه خود به تقویت بیشتر راست افراطی کمک می‌کند. اروپا با تسلیم شدن در برابر ترامپ در مورد دفاع، تجارت و ارزش‌های دموکراتیک، عملاً نیروهای راست افراطی را که خواهان اتحادیه اروپای ضعیف‌تر هستند، تقویت کرده است. به عبارت دیگر، استراتژی ترامپ برای اروپا یک تله خودبراندازی است.

تنها یک راه برای خروج از این چرخه وجود دارد. اروپا باید گام‌هایی برای بازگرداندن عاملیت در هر جایی که هنوز می‌تواند، بردارد. به جای اینکه تا ژانویه ۲۰۲۹ منتظر بماند تا ترامپ از قدرت کنار برود، باید همین حالا از تحقیر خود دست بردارد و حاکمیت خود را تقویت کند. تنها در این صورت است که نیروهای سیاسی که در حال تهی کردن اروپا از درون هستند، خنثی می‌شوند.

اختلال کمبود جاه‌طلبی

تن دادن اروپا به خواسته‌های ترامپ در مورد هزینه‌های دفاعی، منطقی‌ترین راه است. جنگ در اوکراین یک جنگ اروپایی است و امنیت اروپا در خطر است. نشست فاجعه‌بار ترامپ و ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، در دفتر بیضی‌شکل در فوریه ۲۰۲۵، که در آن زلنسکی مورد سرزنش و تحقیر قرار گرفت، نشانه شومی بود مبنی بر اینکه ایالات متحده اگر بخواهد، می‌تواند اوکراین را به‌طور کامل رها کند و بلافاصله امنیت جناح شرقی اروپا را تهدید کند.

در نتیجه، در اجلاس ناتو در ژوئن ۲۰۲۵، متحدان اروپایی نگرانی‌های واشنگتن در مورد تقسیم بار مسئولیت در اوکراین را تصدیق کردند و به‌طور کلی قول دادند که هزینه‌های دفاعی خود را به‌طور چشمگیری به پنج درصد از تولید ناخالص داخلی افزایش دهند و در عین حال سلاح‌های ساخت آمریکا را در حمایت از تلاش‌های جنگی کی‌یف خریداری می‌کنند.

سپس، پس از آنکه ترامپ در اواسط ماه اوت فرش قرمز را برای ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، در انکوریج، آلاسکا پهن کرد، گروهی از رهبران اروپایی، از جمله زلنسکی، در تلاشی جمعی برای شیرین‌زبانی با ترامپ رهسپار واشنگتن شدند. آنها با حمایت از میل ترامپ به میانجیگری و با تدوین برنامه‌هایی برای استقرار یک «نیروی اطمینان‌بخش» اروپایی در اوکراین تنها به شرط موفقیت ترامپ در برقراری آتش‌بس، توانستند رئیس‌جمهور ایالات متحده را تحت فشار قرار دهند.

می‌توان استدلال کرد که این تلاش‌های محتاطانه برای جلب رضایت ترامپ مؤثر بوده‌اند: به نظر می‌رسد ترامپ امروز احترام بسیار بیشتری برای رهبران اروپایی قائل است؛ به نظر می‌رسد که او به اروپایی‌ها اجازه داده است تا برای اوکراین سلاح بخرند؛ تحریم‌ها را به شرکت‌های نفتی روسیه، لوک اویل و روسنفت، گسترش داده است؛ و در واقع از ناتو خارج نشده است.

اما این نتیجه بیشتر محصول سرسختی پوتین است تا دیپلماسی اروپا. همچنین این موفقیت تنها در مقایسه با بدترین جایگزین ممکن حاصل می‌شود. تاکنون، اروپایی‌ها در جلب حمایت بیشتر آمریکا از اوکراین شکست خورده‌اند. آنها همچنین در ترغیب رئیس‌جمهور ایالات متحده به تأیید بسته‌ای از تحریم‌های جامع و جدید علیه روسیه، شکست خورده‌اند و با تمرکز بر کسب پیروزی‌های سیاسی با ترامپ، آنها هنوز یک استراتژی اروپایی قوی و منسجم برای دفاع بلندمدت از خود که اساساً به ایالات متحده متکی نباشد، تدوین نکرده‌اند.

به عنوان مثال، هدف جدید افزایش پنج درصدی هزینه‌های نظامی، نه بر اساس ارزیابی اروپا از آنچه امکان‌پذیر است، بلکه بر اساس آنچه ترامپ را خوشحال می‌کند، تعیین شده بود. این ترفند بدبینانه زمانی آشکار شد که مارک روته، دبیرکل ناتو، پیام‌های متنی را برای ترامپ فرستاد و از پیروزی «بزرگ» او در لاهه تمجید کرد؛ پیامک‌هایی که ترامپ بعداً با خوشحالی در رسانه‌های اجتماعی بازنشر کرد. در همین حال، بسیاری از متحدان اروپایی، از جمله کشورهای بزرگی مانند فرانسه، ایتالیا و بریتانیا، با هدف پنج درصد موافقت کردند، درحالی‌که کاملاً می‌دانستند که در موقعیت مالی مناسبی برای رسیدن به آن در آینده نزدیک نیستند. 

ناکامی اروپا در سازماندهی دفاع از خود را می‌توان به بهترین وجه به‌عنوان فقدان جاه‌طلبی در نظر گرفت؛ چیزی که مستقیماً با شور و شوق ملی‌گرایانه‌ای که در پنج سال گذشته این قاره را فرا گرفته است، مرتبط است. با افزایش قدرت احزاب سیاسی راست افراطی، دستور کار آنها پروژه یکپارچگی اروپا را تضعیف کرده است.

در گذشته، این احزاب برای خروج کامل کشورهایشان از اتحادیه اروپا تلاش می‌کردند، اما از زمان خروج بریتانیا در سال 2020 - که اکنون به‌طور گسترده به عنوان یک شکست سیاسی شناخته می‌‌شود - آنها دستور کار متفاوت و خطرناک‌تری را برای تضعیف تدریجی اتحادیه اروپا از درون و خفه کردن هرگونه تلاش فراملی اروپایی انتخاب کرده‌اند.

برای دیدن تأثیر پوپولیسم راست افراطی بر جاه‌طلبی و یکپارچگی اروپا، کافی است واکنش قابل توجه به همه‌گیری کووید-۱۹، زمانی که اتحادیه اروپا به‌طور جمعی بیش از ۹۰۰ میلیارد دلار کمک مالی و وام بسیج کرد را با ابتکارات دفاعی نه‌چندان مؤثر امروزی مقایسه کنیم. برای دفاع جمعی از اروپا در برابر تجاوز خارجی، که مسلماً تهدیدی بسیار بزرگتر است، اتحادیه اروپا تنها حدود ۱۷۰ میلیارد دلار وام جمع‌آوری کرده است.

طنز ماجرا البته این است که دقیقاً به این دلیل که نیروهای راست افراطی یک ابتکار دفاعی قوی اتحادیه اروپا را غیرممکن کردند، رهبران اروپایی احساس کردند چاره‌ای جز تکیه بر یک مرد قدرتمند در آمریکا ندارند. با این حال، بعید است که خود راست افراطی هزینه سیاسی این تسلیم را بپردازد.

برعکس، هدف پنج درصدی هزینه‌های دفاعی و امنیتی ناتو، به‌ویژه در کشورهایی که از مرز روسیه دور هستند، مانند بلژیک، ایتالیا، پرتغال و اسپانیا، خطر تبدیل شدن به منبع درآمد بیشتر برای پوپولیست‌ها را به همراه دارد. رهبران اروپایی ممکن است برای رسیدن به این هدف، مجبور به مصالحه در مورد هزینه‌های عمومی بهداشت، آموزش و بازنشستگی عمومی شوند که این امر به روایت «اسلحه به جای نان» در راست افراطی دامن می‌زند. 

خانه‌ای از هم پاشیده

تسلیم شدن اروپا در برابر خواسته‌های تجاری ترامپ بسیار خودویرانگر است. حداقل در حوزه دفاعی، روابط فراآتلانتیک هرگز برابر نبوده است. اما اگر اروپایی‌ها از نظر نظامی سبک‌وزن هستند، به این افتخار می‌کنند که غول‌های اقتصادی هستند. وسعت بازار واحد اتحادیه اروپا و تمرکز سیاست تجارت بین‌الملل در کمیسیون اروپا به این معنی بود که وقتی ترامپ جنگ تجاری را علیه جهان آغاز کرد، اتحادیه اروپا تقریباً به اندازه چین در موقعیت خوبی برای پیشبرد یک معامله سخت قرار داشت. به‌عنوان مثال، وقتی بریتانیا به سرعت با نرخ تعرفه ده درصدی جدید ایالات متحده موافقت کرد، فرض کلی در خارج از ایالات متحده این بود که قدرت بازار بسیار بیشتر اتحادیه اروپا، آن را قادر می‌سازد تا به توافق بسیار بهتری دست یابد. 

برای مثال، در پاسخ به اعلام تعرفه‌های ۲۵ درصدی بر فولاد و آلومینیوم توسط رئیس‌جمهور ایالات متحده در فوریه ۲۰۲۵، مقامات کمیسیون اروپا می‌توانستند بلافاصله بسته‌ای آماده‌شده شامل تقریباً ۲۳ میلیارد دلار تعرفه جدید بر کالاهای حساس سیاسی ایالات متحده، مانند سویا از آیووا، موتورسیکلت از ویسکانسین و آب پرتقال از فلوریدا را فعال کنند. سپس، در پاسخ به تعرفه‌های متقابل «روز آزادی» ترامپ در آوریل ۲۰۲۵، می‌توانستند «بازوکا»ی اقتصادی خود را فعال کنند.

از آنجایی که ایالات متحده همچنان مازاد قابل توجهی در تجارت دارد، مقامات اتحادیه اروپا می‌توانستند صادرات خدمات ایالات متحده به اروپا، مانند پلتفرم‌های استریم و محاسبات ابری یا انواع خاصی از کارهای مالی، حقوقی و مشاوره‌ای را هدف قرار دهند. اما رهبران اروپایی به جای انجام این کار و یا حتی تهدید به انجام چنین اقدام جمعی، ماه‌ها را صرف بحث و تضعیف یکدیگر کردند. این نمونه دیگری از چگونگی تضعیف اتحادیه اروپا توسط بازیگران راست افراطی است که به‌طور فزاینده‌ای قوی شده‌اند.

از نظر تاریخی، مذاکرات تجاری توسط کمیسیون اروپا رهبری شده و دولت‌های ملی در اولویت قرار نداشته‌اند. به عنوان مثال، هنگامی که اولین دولت ترامپ به دنبال افزایش فشار تجاری بر اتحادیه اروپا بود، ژان کلود یونکر، که در آن زمان رئیس کمیسیون اروپا بود، با پرواز به واشنگتن و ارائه یک توافق ساده مبتنی بر دستاوردهای مشترک به ترامپ، تنش‌ها را خنثی کرد.

با این حال، در دولت دوم ترامپ، وضعیت متفاوت‌تر از این شد. این بار، موقعیت چانه‌زنی کمیسیون اروپا از همان ابتدا با یک ناهماهنگی تضعیف شد، و کشورهای کلیدی عضو اتحادیه اروپا به‌طور پیشگیرانه مخالفت خود را با مقابله‌به‌مثل ابراز کردند. به‌ویژه، جورجیا ملونی، نخست‌وزیر ایتالیا، که در زمره راست افراطی مورد علاقه ترامپ است، خواستار عمل‌گرایی شد و به اتحادیه اروپا در مورد راه‌اندازی جنگ تعرفه‌ای هشدار داد.

آلمان نیز خواستار احتیاط شد. دولت جدید آلمان، به رهبری فریدریش مرتس از حزب دموکرات مسیحی، نگران رکود اقتصادی بود که می‌توانست حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان (AfD)، حزب اصلی مخالف را جسورتر کند. در مقابل، فرانسه و اسپانیا دولت‌های میانه‌رو یا چپ میانه دارند و طرفدار سیاستی سختگیرانه‌تر و تعرفه‌های تلافی‌جویانه شدیدتر هستند. 

سطح تفرقه در اروپا آنقدر بالا بود که در اواخر بهار و اوایل تابستان، شرکت‌ها حتی به این نتیجه رسیدند که شاید بهتر باشد خودشان به تنهایی مذاکره کنند: خودروسازان آلمانی فولکس واگن، مرسدس بنز و بی‌ام‌و مذاکرات موازی خود را با دولت ترامپ در مورد تعرفه‌های خودرو انجام دادند. تا اواخر ژوئیه ۲۰۲۵، پس از ماه‌ها فلج شدن اتحادیه اروپا، بروکسل تعرفه‌های ۱۵ درصدی ایالات متحده بر اکثر صادرات اتحادیه اروپا را پذیرفت؛ پنج درصد بیشتر از آنچه بریتانیا مذاکره کرده بود.

رهبران اروپایی در مواجهه با انتقادات داخلی فزاینده از این توافق، دوباره ادعا کرده‌اند که اتحادیه اروپا چاره دیگری نداشته است: آنها استدلال می‌کنند که از آنجایی که ترامپ مصمم به اعمال تعرفه‌ها بود، تعرفه‌های تلافی‌جویانه فقط به واردکنندگان و مصرف‌کنندگان اروپایی آسیب می‌زد. از این نظر، تلافی‌جویی به معنای شلیک به پای خود بود. بدتر از آن، این می‌توانست خشم ترامپ را برانگیزد و او را به حمله علیه اوکراین یا ترک ناتو وادار کند.

اروپایی که اخاذی اقتصادی فراآتلانتیکی را به عنوان یک واقعیت زندگی بپذیرد، اروپایی است که اجازه می‌دهد قدرت بازارش فرسایش یابد و در عین حال راست افراطی را جسورتر کند. طبق یک نظرسنجی معتبر که اواخر تابستان گذشته در پنج کشور بزرگ اتحادیه اروپا انجام شد، ۷۷ درصد از پاسخ‌دهندگان معتقد بودند که توافق تجاری اتحادیه اروپا و ایالات متحده «عمدتاً به نفع اقتصاد آمریکا است» و ۵۲ درصد موافق بودند که این توافق «تحقیرآمیز» است.

تسلیم اروپا نه‌تنها ترامپ را قوی جلوه می‌دهد و جذابیت تقلید از سیاست‌های ملی‌گرایانه او را افزایش می‌دهد، بلکه منطق اصلی یکپارچگی اروپا را نیز از بین می‌برد: اینکه یک اروپای متحد می‌تواند منافع خود را به طور مؤثرتری نمایندگی کند. اگر بریتانیای پس از برگزیت بتواند از ترامپ توافق تجاری بهتری نسبت به اتحادیه اروپا به دست آورد، بسیاری به درستی از خود خواهند پرسید که چرا باید به اصول اتحادیه اروپا پایبند بمانند.

خشن‌ترین سازش اروپایی‌ها بر سر ارزش‌های دموکراتیک بوده است. در طول سال ۲۰۲۵، ترامپ حملات خود را به مطبوعات آزاد تشدید کرده، علیه نهادهای مستقل دولتی اعلام جنگ کرده و با اعمال فشار سیاسی بر قضات برای جانبداری از خودش، حاکمیت قانون را تضعیف کرده است و او این مبارزه را به اروپا نیز کشانده است: جی. دی.ونس، معاون رئیس‌جمهور ایالات متحده، و کریستی نوئم، وزیر امنیت داخلی، آشکارا در انتخابات آلمان، لهستان و رومانی دخالت کرده یا از یک طرف جانبداری کرده‌اند.

برای مثال، ونس در کنفرانس امنیتی مونیخ در فوریه ۲۰۲۵ با اولاف شولتز، صدراعظم آلمان، ملاقات نکرد، اما با آلیس وایدل، رهبر حزب راست افراطی آلمان دیدار کرد و علناً از سیاست دیوار آتش آلمان که این حزب را از مذاکرات ائتلاف اصلی کنار می‌گذارد، انتقاد کرد. ونس در مونیخ همچنین از ابطال دور اول انتخابات ریاست‌جمهوری در رومانی توسط دادگاه قانون اساسی آن کشور با توجه به شواهد قابل توجه نفوذ روسیه از طریق تیک تاک، انتقاد کرد.

او در سخنرانی خود گفت که بزرگترین تهدید برای اروپا از «درون» ناشی می‌‌شود و دولت‌های اتحادیه اروپا از رای مردم می‌ترسند. در همین حال، نوئم گام خارق‌العاده‌ای برداشت و آشکارا از حضار در جاسیونکا، لهستان، خواست تا به کارول ناروکی، نامزد راست افراطی رأی دهند و رقیب میانه‌رو او را «یک رهبر کاملاً شکست‌خورده» خواند.

با این حال، رهبری اتحادیه اروپا به جای رد چنین دخالت خصمانه‌ای در انتخابات، تا حد زیادی در این مورد سکوت کرده است، احتمالاً به این امید که همکاری در جاهای دیگر ادامه یابد. این رویکرد معامله‌گرایانه به وضوح در تحقیقات کمیسیون اروپا در مورد انتشار اطلاعات نادرست در پلتفرم رسانه اجتماعی X، که متعلق به ایلان ماسک، متحد سابق ترامپ است، دیده می‌شود. در ابتدا، بروکسل اتهامات شدیدی علیه X داشت، از جمله اینکه این پلتفرم روایت‌های طرفدار کرملین را تقویت می‌کند. اما از آن زمان تحقیقات کُند شده و کم‌اهمیت جلوه داده شده است.

این استراتژی نه‌تنها در ایجاد توافق‌هایی به نفع اروپا شکست خورده است، بلکه هزینه سیاسی نیز دارد: این استراتژی اقدامات غیرلیبرال در ایالات متحده را عادی‌سازی می‌کند و در عین حال فضای خود اروپا را برای دفاع از استانداردهای لیبرال در داخل و خارج از اتحادیه محدود می‌کند. رهبران راست‌گرا پیش از این پیام‌های سیاسی واشنگتن را پذیرفته‌اند.

به‌عنوان مثال، پس از اظهارات ونس در مونیخ، مقامات مجارستانی از «واقع‌گرایی» معاون رئیس‌جمهور تمجید کردند و پس از قتل چارلی کرک، شخصیت راست‌گرای آمریکایی، ویکتور اوربان، نخست‌وزیر مجارستان، «چپ نفرت‌پراکن» در ایالات متحده را محکوم کرد و هشدار داد که «اروپا نباید در همان دام بیفتد».

در سراسر قاره سبز، احزاب راست افراطی از چنین رخدادهایی برای به تصویر کشیدن خود به عنوان بخشی از یک جریان ضدنخبه غربی استفاده کرده‌اند، درحالی‌که رهبران جریان اصلی اروپا، با احتیاط از تشدید تنش‌ها با ایالات متحده، از محکوم کردن این لفاظی‌ها خودداری کرده‌اند.

مانند هزینه‌های دفاعی و تجارت، بسیاری در اروپا استدلال کردند که ارزش ندارد به عقب‌نشینی دموکراتیک ایالات متحده حمله شود. به هر حال، بعید است که واکنش منفی اروپا بر سیاست داخلی آمریکا تأثیر بگذارد. برخی از طرفداران واکنش منفعلانه‌تر اروپا این نظریه را مطرح می‌کنند که حمایت شدید پیروان ترامپ از راست افراطی در اروپا می‌تواند بذر نابودی خودش را بکارد.

در استرالیا و کانادا، نامزدهای پیشتاز طرفدار ترامپ در انتخابات بهار 2025 شکست خوردند. برخی نتایج اولیه نشان داد که این استراتژی می‌تواند در اروپا نیز مؤثر باشد. برای مثال، ونس و ماسک، حمایت کامل خود را از حزب راست افراطی آلمان اعلام کردند، اما این حمایت هیچ تأثیر قابل توجهی بر نتیجه انتخابات آلمان نداشت. در رومانی، نامزد پیشتاز طرفدار روسیه و طرفدار ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری شکست خورد، و در هلند، لیبرال‌ها بازگشت چشمگیری داشتند.

اما در لهستان، نامزد مورد حمایت نوئم در نهایت در انتخابات ریاست‌جمهوری پیروز شد. در جمهوری چک، میلیاردر پوپولیست طرفدار ترامپ پیروز شد. درحالی‌که شواهد هنوز قطعی نیست، اما آنچه واضح است این است که مماشات، محافظت کمی در برابر گرایش غیرلیبرال اروپا به همراه داشته است. اتحادیه اروپا با تضعیف دفاع از ارزش‌های دموکراتیک در خارج از اتحادیه، کاهش فرسایش آنها در داخل را دشوارتر کرده است.

یکی برای همه، همه برای یکی؟

اروپایی‌ها می‌دانند که برای متوقف کردن این چرخه معیوب چه کاری باید انجام دهند. نقشه راه برای یک اتحادیه اروپای قوی‌تر در سال ۲۰۲۴ با دو گزارش جامع توسط دو نخست‌وزیر سابق ایتالیا ترسیم شد که هدف آن تکیه بر موفقیت‌های صندوق بهبود وضعیت پس از همه‌گیری کووید بود. انریکو لتا و ماریو دراگی پیشنهاد تعمیق بازار واحد اتحادیه اروپا در زمینه‌هایی مانند امور مالی، انرژی و فناوری و ایجاد یک ابتکار سرمایه‌گذاری بزرگ جدید از طریق وام‌گیری مشترک را دادند.

اما به‌رغم توجه مثبتی که در ابتدا به این پیشنهادها شد، اکثر آنها تنها یک سال بعد همچنان بی‌نتیجه باقی مانده‌اند. رهبران اروپایی با رأی‌دهندگانی روبه‌رو هستند که نگران هزینه‌های زندگی، تردید در مورد یکپارچگی بیشتر و حساسیت به هرگونه ابتکار بدهی مشترک هستند.

بنابراین، آنچه مورد نیاز است، یک طرح حداکثری دیگر نیست، بلکه تلاشی متمرکز است برای رسیدن به آنچه هنوز از نظر سیاسی قابل دستیابی است. اگرچه هیچ راه‌حل واحدی وجود ندارد، اما اتحادیه می‌تواند گام‌های کوچک‌تری در زمینه دفاع و تجارت بردارد که وابستگی‌اش به ایالات متحده را کاهش دهد و می‌تواند در روابط خود با چین و سیاست انرژی خود تغییراتی ایجاد کند که باعث بازگرداندن اقتدار و تقویت استقلال اتحادیه شود.

اتحادیه اروپا در سال‌های اخیر تلاش کرده است تا به مشکل معماری امنیتی خود رسیدگی کند. به عنوان مثال، صندوق دفاع اروپا را راه‌اندازی کرده، چارچوبی برای هماهنگی پروژه‌های مشترک ایجاد کرده و مرکز صلح اروپا را تأسیس کرده است که برای تأمین مالی تحویل سلاح به اوکراین استفاده می‌شد.

همچنین یک سیاست صنعتی دفاعی تدوین کرده و یک طرح آمادگی دفاعی 2030 را پیشنهاد داده است که شامل ابتکاراتی در زمینه پهپادها، دفاع سرزمینی، دفاع در فضا و دفاع هوایی و موشکی است. اما این ابزارها هنوز عمدتاً آرمانی هستند و وقتی هم که به نتیجه می‌رسند، نتایج محدود و کندی دارند و عمدتاً بر هماهنگی دفاعی-صنعتی و مأموریت‌های کوچک متمرکز هستند.

آنها همچنین پاشنه آشیل اتحادیه اروپا را آشکار کرده‌اند: الزام اتحادیه اروپا به اتفاق آرا در مورد سیاست خارجی و امنیتی. سازمانی که در آن هر 27 عضو حق رأی برابر دارند، به راحتی می‌تواند ناکارآمد شود. به عنوان مثال، اوربان از مجارستان، مذاکرات کمک و الحاق اوکراین به اتحادیه و تحریم‌های روسیه را حداقل ده بار وتو کرده است.

فراتر از وتو، الیور وارهلی، عضو مجارستانی کمیسیون اروپا، اخیراً به عضویت در یک شبکه جاسوسی  در بروکسل متهم شد. اگرچه این تاکنون فقط یک ادعا است، اما این سوال گسترده‌تر را مطرح می‌کند که آیا هنوز اعتماد سیاسی کافی برای بحث در مورد مسائل حیاتی امنیتی وجود دارد یا خیر.

اعضای اتحادیه اروپا همچنین حساسیت‌های متفاوتی نسبت به ایالات متحده دارند: کشورهای شرقی و شمال اروپا همچنان واشنگتن را به عنوان ضامن نهایی امنیت خود می‌بینند، درحالی‌که فرانسه، آلمان و بخش‌هایی از جنوب اروپا طرفدار خودمختاری بیشتر هستند. در همین حال، آن دسته از اعضای اتحادیه اروپا که عضو ناتو نیستند، مانند اتریش، ایرلند و مالت، با قوانین بی‌طرفی قانون اساسی که مشارکت در دفاع جمعی را محدود می‌کند، مواجه هستند و چندین عضو، مناقشات دوجانبه حل‌نشده‌ای دارند. مانند اختلاف ترکیه و یونان بر سر قبرس و شرق مدیترانه.

به جای تدوین راه‌حلی از سوی اتحادیه اروپا برای مشکل دفاعی اروپا، مسیر واقع‌بینانه‌تر در یک «ائتلاف کشورهای داوطلب» اروپایی نهفته است. گروهی که پیرامون حمایت نظامی از اوکراین گرد هم آمده‌اند، پایه و اساس خوبی برای چنین اتحادی فراهم می‌کنند. اگرچه هنوز غیررسمی است، اما این گروه - به رهبری فرانسه و بریتانیا و شامل آلمان، لهستان و کشورهای شمال اروپا و بالتیک - از طریق جلسات هماهنگی منظم بین وزرای دفاع و پیمان‌های امنیتی دوجانبه، به‌ویژه توافق‌نامه‌های امنیتی به رهبری اروپا با کی‌یف که سال گذشته در برلین، لندن، پاریس و ورشو امضا شد، شروع به شکل‌گیری کرده است. این ائتلاف، صرف نظر از تغییرات سیاسی در ایالات متحده یا در داخل اتحادیه، تعهد خود را به کی‌یف نشان داده است. این کشورها درک می‌کنند که امنیت اروپا در نهایت به دفاع نظامی و بقای ملی اوکراین بستگی دارد.

البته این ائتلاف بی‌نقص نبوده است. تمرکز آن تاکنون بیش از حد انتزاعی و متمرکز بر نیروی تامین‌کننده ثبات بوده است و اخیراً توجه خود را به حفظ توانایی دفاعی اوکراین بدون حمایت ایالات متحده تغییر داده است. در ادامه، با تکامل آن، باید بر تقویت، هماهنگی و ادغام نیروهای متعارف تمرکز کند. 

بازدارندگی هسته‌ای تقریباً یک موضوع تابو در اروپا است، زیرا هیچ جایگزین خوبی برای چتر هسته‌ای آمریکا وجود ندارد: نیروهای بازدارنده هسته‌ای فرانسه و بریتانیا برای مقابله با زرادخانه هسته‌ای گسترده روسیه مجهز نیستند. اما اروپایی کردن چنین عامل بازدارنده‌ای، معضلات بی‌شماری را ایجاد می‌کند؛ مانند تأمین مالی توسعه‌ی توانایی هسته‌ای فرانسه و بریتانیا، تعیین چگونگی تصمیم‌گیری در مورد استفاده از آن، و تأمین پشتیبانی نظامی متعارف مورد نیاز برای فعال کردن یک نیروی بازدارنده و تهاجمی هسته‌ای.

با این حال، مسئله چگونگی تضمین بازدارندگی هسته‌ای در اروپا آنقدر حیاتی است که اروپایی‌ها نمی‌توانند به نادیده گرفتن آن ادامه دهند. لهستان و فرانسه با امضای یک پیمان دفاعی دوجانبه در ماه مه، گام اول را برداشتند و رهبران لهستان از ایده امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، برای گسترش چتر هسته‌ای فرانسه به متحدان اروپایی استقبال کرده‌اند. این یک شروع امیدوارکننده است، اما این گفت‌وگوها نباید به صورت دوجانبه انجام شود.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بین‌الملل
پربازدیدترین
آخرین اخبار