| کد مطلب: ۵۷۸۳۰

تیم‌داری یا مملکت‌داری/عرصه سیاست جای گفت‌وگو و حل‌مسئله است، نه کری‌خوانی

سال‌هاست سیاستمداران ما دارند کشور ۹۰ میلیونی ایران را با آن‌همه تنوع ـ در قوم، دین، مسلک و مرام، آبی و قرمز، بادین و بی‌دین، پیر و جوان، زن و‌ مرد، چپ و راست را ـ درست مثل یک لیگ‌فوتبال اداره می‌کنند؛ آن‌هم لیگی‌که در آن فقط یک‌تیم، یعنی تیم خودشان می‌توانند، هم رئیس فدراسیون، هم تمام مربی‌ها و داورها و حتی بازیگران همه تیم‌ها ـ حتی تیم‌های رقیب ـ را انتخاب کنند آن‌هم درحالی‌که فقط هواداران دوآتشه آن یک‌تیم حق دارند بوق و بوقچی با خودشان به ورزشگاه بیاورند.

تیم‌داری یا مملکت‌داری/عرصه سیاست جای گفت‌وگو و حل‌مسئله است، نه کری‌خوانی

روزی یکی از بیمارانم بی‌مقدمه ازمن پرسید که طرفدار کدام تیم هستم. من هم از دهانم پرید و خودم را لو دادم و حالا سال‌هاست مجبورم با اینکه از هواداری فوتبال استعفا داده‌ام، کری‌خوانی‌های او را در هر ویزیت تحمل کنم.

اگر فوتبالی باشید لابد برای شما هم پیش آمده که وسط یک بحث بی‌ربط به فوتبال مثلاً بحثی سیاسی، ناگهان کسی که کم آورده، داد می‌زند اصلاً شما آبی‌ها یا قرمز‌ها همه فلان‌طورید و همین کافی است که ناگهان قرمزها و آبی‌هایی که تا پیش‌ازاین یک گوشه ساکت نشسته بودند و ماست‌شان را می‌خوردند، به وسط بحث شما لشکرکشی کنند و پشت هم‌تیمی‌شان درآیند.

حالا فکر کنید اگر قرار بود این کری‌خوانی‌ها و هواداری‌ها مثلاً به رابطه پزشک و بیمار یا هرجای دیگری سرایت می‌کرد، چه‌ها که نمی‌شد؛ لابد قرمزها مجبور بودند فقط پیش دکترهای قرمز بروند یا در دانشگاه‌ها، استادهای آبی فقط به آبی‌ها نمره می‌دادند یا مکانیک‌های قرمز فقط ماشین‌های قرمزها را تعمیر می‌کردند.

حالا اگر به شما بگویم این تیم‌بازی و هواداری، خیلی غلیظ‌تر از اینها، سال‌هاست در موضوعی بسیار مهمتر از طبابت، دانشگاه و تعمیر ماشین در کشور ما در جریان است، لابد تعجب خواهید کرد! بله. سال‌هاست سیاستمداران ما  دارند کشور ۹۰ میلیونی ایران را با آن‌همه تنوع ـ در قوم، دین، مسلک و مرام، آبی و قرمز، بادین و بی‌دین، پیر و جوان، زن و‌ مرد، چپ و راست را ـ درست مثل یک لیگ‌فوتبال اداره می‌کنند؛ آن‌هم لیگی‌که در آن فقط یک‌تیم، یعنی تیم خودشان می‌توانند، هم رئیس فدراسیون، هم تمام مربی‌ها و داورها و حتی بازیگران همه تیم‌ها ـ حتی تیم‌های رقیب ـ را انتخاب کنند آن‌هم درحالی‌که فقط هواداران دوآتشه آن یک‌تیم حق دارند بوق و بوقچی با خودشان به ورزشگاه بیاورند.

با وجود همه اینها آن‌تیم از تماشاگران تیم‌های حریف انتظار دارد که خیلی مرتب روی صندلی بنشینند و هیچ حرفی از سماور و داور نزنند. سال‌هاست از یقه لباس گرفته تا زبری صورت تا مدل مو تا کری‌های سیاسی همه وزرا و وکلای کشور ما، حتی از یک‌ تیم‌فوتبال هم یکدست‌تر و تیمی‌تر است. سال‌هاست فقط بازی‌ها، چهره و داستان‌های طرفداران این یک‌تیم از صفحه تلویزیون ملی نشان داده می‌‌شود و در چنین اوضاعی هنوز سیاسیون ما از مردم می‌پرسند، چرا زمین بازی سیاست در ایران عرصه فحاشی همه‌به‌همه شده است؟

در ایران چه مسئول باشید، چه مورد غضب مسئولان، چه موافق باشید و چه مخالف، چه راست باشید و چه چپ و حتی اگر وسط‌وسط هم ایستاده باشید فقط کافی‌است اسم سیاست را بیاورید تا فحش بخورید؛ چون به‌جای حزب فقط تیم داریم، به‌جای شهروند فقط هوادار و به‌جای فعال سیاسی فقط بوقچی و فدایی.  در ایران سال‌هاست ما مردم عادی حتی یک‌نفر مثل خودمان را در بین سیاستمدارانمان ندیده‌ایم تا جایی‌که وقتی عکس تولد دختربچه فلان‌وزیر یا عروسی دختر فلان‌وکیل را می‌بینیم، از تعجب شاخ درمی‌آوریم که مگر در تیم اینها هم کسی تولد و عروسی می‌گیرد.

ازآن‌طرف، سیاسیون ما هم‌چنان با مردم عادی، غریبه‌اند که وقتی زن‌ها و دختران معمولی‌مان را در ماراتن کیش می‌بینند، مات‌شان می‌برد که از کی تابه‌حال مردم عادی این‌شکلی شده‌اند؟ وقتی کسی سکته می‌کند، تنها چیزی که برای پزشک اهمیت ندارد، آبی یا قرمزبودن اوست، چون طبابت با هواداری جور درنمی‌آید؛ همانطورکه اداره‌کردن و سامان‌دادن به آب، برق و گاز یک‌مملکت با مشتی هوادار ممکن نیست.

سال‌ها پیش،‌ دوستی که از کری‌خوانی‌های فوتبالی در جمع ما کلافه شده بود وسط بحث داغ آبی و قرمز با دلخوری گفت، شما فوتبال را دوست ندارید، کری را دوست دارید و شرط می‌بندم اگر تیم آبی‌ها منحل شود، قرمزها دیگر حتی یک بازی تیم‌شان را هم نگاه نخواهند کرد.

شاید در ایران هم تنها راه خلاص‌شدن از این چندقطبی بی‌حاصلی که عرصه سیاست ما در آن گیر افتاده،  منحل‌شدن تیم‌داری در مملکت‌داری است به‌خصوص آن تیمی‌که نه‌تنها سال‌هاست داور، ورزشگاه و تماشاچی‌ها را دربست مال خود کرده، بلکه رقیبانش را هم مجبور می‌کند که تاوان باخت‌هایش را بپردازند.

شاید با تعطیل‌کردن تیم و تیم‌داری سیاسی، عرصه سیاست به‌جای فحاشی و کری‌خوانی، روزی به عرصه گفت‌وگو و حل‌مسئله بدل شود. بیایید آرزو کنیم روزی ماراتن کیش، پر از سیاستمدارانی شود که با یک شلوارک معمولی، مثل بقیه مردم در حال دویدن هستند و هیئت‌وزیران پر از ایرانی‌های معمولی با یقه‌ها و صورت‌های معمولی شود و صورت وزیر برق‌مان، برق بزند.

چنین آرزویی

به این کوچکی را 

توانی برآورد آیا؟

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
پربازدیدترین
آخرین اخبار