کمربند بحران در پی جنگ اوکراین
هلال بیثباتی در جنوب اوراسیا
گاهی اوقات برای اینکه روندهای کلی یک منطقه را درک کنیم باید نگاه جزئی را کنار گذاشته و از بالا به منطقه نگاه کنیم. نگاه کلی به درک روندها بیشتر کمک میکند وقتی که از درون بحران به بیرون حرکت میکنید و کمی فاصله میگیرید بهتر میتوانید فضای کلی روندها را درک کنید. از این منظر اگر نگاهی کلی به منطقه اوراسیا بیاندازید میبینید که این منطقه در ۲ تا ۳ سال گذشته به واسطه جنگ روسیه و اوکراین پرتنش بوده است. شاید حالا بازه زمانی مناسبی باشد که نگاهی به جنوب اوراسیا بیاندازیم؛ چراکه اوراسیا همیشه منطقه مهمی بوده و همیشه مورد توجه قدرتهای بزرگ قرار داشته است.
بهطور مثال زبیگنیو برژینسکی، دیپلمات مشهور آمریکایی معتقد بود که اوراسیا قوسی از کشورها را در خودش جا داده که اگر دچار ناامنی شوند، قوسی از بحران را شکل میدهند و این بحران این پتانسیل را دارد که به مناطق دیگر مثل آسیای مرکزی، جنوب شرق آسیا و حتی قفقاز هم سرایت کند و حالا به نظر میرسد که این قوس بحران تا حدودی در حال شکلگیری است.
این وضعیت بحران در جنوب آسیا در دو دهه گذشته سیر شکلگیری خود را طی کرده است. در این منطقه کشورهایی وجود دارند که درگیریهای داخلی در آنها معمولاً با درگیریهای منطقهای دچار تلاقی میشوند و نسبت به گذشته، حالا تعداد بیشتری از کشورهای این منطقه به کمربند بحران نزدیک شده و یا در مرحله بیثباتی هستند و یا در مرحله فروپاشی. این قوس بحران احتمالاً تا اطلاع ثانوی از بین نخواهد رفت و احتمالاً در سالهای آینده شدت بحرانش بیشتر هم خواهد شد.
میانمار
بیایید از قسمت شرقی این قوس شروع کنیم؛ اولین کشور در این قسمت میانمار است. سخنگوی ارتش میانمار روز پنجم آگوست اعلام کرد که خونتای نظامی میانمار ارتباطش را با افسر ارشد یکی از 14 مرکز فرماندهی منطقهای خودش از دست داده است. یعنی این ارتباط قطع شده است. این خبر زمانی اعلام شد که دو روز قبل از آن، یعنی روز سوم آگوست، شورشیهای ارتش اتحاد دموکراتیک اعلام کردند که فرماندهی منطقه شمال شرق میانمار را از دست نیروهای مسلح خارج کردهاند.
چند گروه مبارز قومی که ضد خونتای نظامی و علیه ارتش میانمار فعال هستند در امتداد مرزهای میانمار با چین، تایلند و هند اعلام موجودیت کردهاند. با توجه به اینکه در چند ماه اخیر خونتای نظامی میانمار که قدرت را در این کشور در دست دارد، کنترلش را روی بعضی از مناطق میانمار از دست داده بنابراین این احتمال وجود دارد که در آینده با فروپاشی ساختار قدرت در میانمار روبهرو شویم.
بنگلادش
کشور بعدی بنگلادش است که این روزها وضعیت بیثباتی دارد. اعتراضات مردمی در بنگلادش بالا گرفت و روز پنجم آگوست، شیخ حسینه، نخست وزیر بنگلادش، استعفا داد و به هند فرار کرد. ارتش قدرت را در دست گرفت و بعد هم قرار شد آقای یونس دولت موقت تشکیل دهد. اتفاقاتی که در بنگلادش افتاد از یک نظر به ضرر هند است. دولت حسینه در 15 سال گذشته متحد نزدیک هند بوده و بیثبات شدن بنگلادش میتواند یک بحران امنیتی درازمدت برای هند ایجاد کند. مرز هند با بنگلادش بیشتر از 4 هزار کیلومتر است و بنابراین احتمالاً هند مجبور میشود مرزهای خودش را با بنگلادش امنیتیتر کند و این کار نیرو و هزینه زیادی از هند میگیرد.
از طرف دیگر شورش بنگلادش باعث شده که حزب عوامی لیگ شیخ حسینه که سال 1971 تاسیس شد به شدت تضعیف شود. حتی حزب ملی بنگلادش هم که رقیب حزب عوامی لیگ بوده به شدت تضعیف شده و کاهش قدرت این دو حزب میتواند به شرایطی دامن بزند که طی آن ائتلاف اسلامگراها به رهبری جماعت اسلامی بنگلادش جایگاه بهتری پیدا کند. در هر صورت باید گفت که آینده بنگلادش که 175 میلیون نفر جمیعت دارد که کاملاً نامشخص و بیثبات است.
عراق
در عراق جناحهای سیاسی و گروههای مسلح طرفدار ایران قدرت زیادی دارند و همین مسئله باعث میشود که ایران بتواند از عراق برای تزریق بیشتر قدرت در خاورمیانه استفاده کند. عراق یک نقطه پیوند اصلی در شبکه گروههای مسلح مورد حمایت ایران در منطقه است که از مرزهای غربی ایران تا شرق مدیترانه کشیده شده است.
علاوه بر این، عراق یک گذرگاه مهم برای ایران است و ایران میتواند از طریق عراق توانایی عملیاتی خودش را در منطقه شامات گسترش دهد. شبهنظامیان عراقی مورد حمایت ایران هم میتوانند هر زمان که درگیری بین ایران و اسرائیل و آمریکا شدت پیدا کرد، به عنوان نیرویی که قدرت آتش ایران را چندبرابر میکند، فعال شوند. همه این عوامل دولت عراق را در وضعیت آشفته و بیثبات امنیتی قرار داده و باعث شده که عراق به میدان نبرد و زد و خورد بین ایران با آمریکا و اسرائیل تبدیل شود.
سوریه
هشت سال از زمانی که بشار اسد در نهایت توانست خودش را نجات دهد گذشته و ایران در جنگ داخلی سوریه کمکهای نظامی و عملیاتی زیادی به سوریه کرده و حالا دولت سوریه از جهاتی تحت نفوذ ایران است. از نظر ایران، حفظ سوریه در مدار شبکه مقاومت، نیاز ضروری برای حفظ هلال نفوذی است که ایران توانسته از عراق تا شرق مدیترانه شکل دهد. علاوه بر این سوریه، یک جزء کلیدی در استراتژی ایران برای محاصره اسرائیل است.
نکته بعدی مسئله رقابت ایران و ترکیه در سوریه و عراق است. اگر نگاه درازمدت داشته باشیم باید گفت که ایران و ترکیه رقبای همیشگی بودهاند و ایران در درازمدت برای اینکه بتواند جلوی نفوذ ترکیه در جهان عرب بایستد، به عراق و سوریه نیاز دارد و عراق و سوریه هم هر کدام انگیزههایی برای جلوگیری از گسترش نفوذ ترکیه در منطقه شامات دارند. این نقشآفرینی که ایران از سوریه انتظار دارد باعث شده که سوریه هم مثل عراق به میدان نبرد بین ایران با اسرائیل و آمریکا تبدیل شود.
افغانستان
سه سال از خروج آمریکاییها از افغانستان گذشته و طالبان سه سال است که بر افغانستان مسلط است. طالبان به عنوان یک گروه بدوی و مسلح همچنان درگیر تثبیت قدرت خود است. با اینکه طالبان امروز نسبت به طالبان بیست سال پیش تغییرات زیادی داشته و سعی میکند از یک جنبش شورشی مسلح به یک نهاد حکومتی تبدیل شود اما واقعیت این است که این گروه فرصتهایی در مرزهایش با پاکستان میبیند که وسوسهانگیز است و نمیتواند چشمش را روی آنها ببندد.
پاکستان به واسطه بحرانهایی که دچارش شده خیلی در وضعیت بدی قرار گرفته است و طالبانِ پاکستان فرصت کرده که فعالیتهایش را بیشتر کند. طالبان پاکستان حتی در تلاش است تا در مناطق شمال شرق پاکستان که اکثریت پشتوننشین دارد، امارت اسلامی تاسیس کند و این دقیقاً همان چیزی است که طالبان افغانستان را وسوسه میکند. بنابراین در صورتی که طالبان افغانستان از طالبان پاکستان حمایت جدی کند، چشمانداز درگیری نظامی بین پاکستان و طالبان افغانستان به هیچ وجه دور از ذهن نیست.
پاکستان
در پاکستان، که همسایه غربی و رقیب تاریخی هند است، مشکلات سیاسی و اقتصادی چند دهه است که نهتنها حل نشدهاند بلکه مدام در حال بدتر شدن هستند. پاکستان 245 میلیون نفر جمعیت دارد و پنجمین کشور پرجمعیت جهان است. پاکستان بدهی خارجی زیادی دارد و سررسید پرداخت این بدهیها گذشته و برای اینکه از پرداخت سود بدهیها فرار کند به شدت نیاز به کمک مالی خارجی دارد. اما کشورهایی که معمولاً از پاکستان حمایت مالی میکردند حالا چندان تمایلی به این کار نشان نمیدهند.
ساختار نظامی پاکستان هم که بهطور سنتی کنترل سیاسی را دست خودش داشت، حالا با چالشهای بیسابقهای روبهرو شده است. این چالشها از یک طرف از سمت حزب محبوب عمرانخان و از سمت دیگر از طریق قوه قضائیه پاکستان است. در ساختار پاکستان قوه قضاییه بسیار قدرت دارد و جمعیت حقوقدانها و وکلای پاکستان اثرات سیاسی زیادی برتحولات کشور دارند و خیلی قدرتمند هستند.
مشکل دیگر ارتش پاکستان این است که مجبور است همزمان با شورش و نارضایتی اجتماعی که حالا سراسر پاکستان را درگیر کرده مواجه شود. بحرانهای پاکستان آنقدر زیاد و متنوع هستند که باعث شدهاند این کشور مسلح به سلاح هستهای به سمت یک فروپاشی سیستماتیک حرکت کند و در نتیجه امنیت در پرجمعیتترین منطقه جهان به خطر بیفتد.
لبنان
لبنان بهعنوان زادگاه حزبالله، بزرگترین نیروی مسلح مورد حمایت ایران در منطقه، اهمیت زیادی برای ایران دارد. حزبالله لبنان پایگاه اصلی و نقطه محوری برنامههای استراتژیک ایران برای منطقه است. نزدیکی لبنان به اسرائیل، باعث افزایش توانایی ایران برای تهدید اسرائیل میشود و حزبالله لبنان نقشی کلیدی در برنامه ایران برای ضربه زدن به اسرائیل ایفا میکند.
البته باید گفت که اسرائیل این توانایی نظامی را دارد که نهتنها به حزبالله، بلکه به لبنان که درست وسط یک بحران سیاسی-اقتصادی جدی قرار گرفته، آسیب وارد کند و همین مسئله باعث شده تا لبنان هم به لحاظ ثبات سیاسی، اقتصادی، امنیتی و اجتماعی در وضعیت نامشخصی قرار بگیرد.
یمن
از سال 2105 و شروع جنگ ائتلاف عربی به رهبری عربستان علیه یمن، حوثیها موفق شدهاند بهعنوان یک گروه غالب و قدرتمند در یمن ظهور کنند. البته حوثیها در دوران بهار عربی هم قدرتی از خودشان نشان داده بودند. جنگ عربستان با یمن باعث شد که ایران ارتباطش را با حوثیها تقویت کند و جای پای محکمی در آن منطقه از جهان عرب برای خودش دست و پا کند.
ایران از قبل یک هلال نفوذ در حاشیه شمالی خاورمیانه داشت و بعد از آن، یمن که در قسمت شمالی خودش با عربستان هممرز است و درست در محل تلاقی دریای سرخ و دریای عرب قرار گرفته، باعث شد که حلقه نفوذ ایران در جهان عرب گستردهتر شود. تصمیم حوثیها برای ایجاد اختلال در روند کشتیرانی تجاری در دریای سرخ و حملاتشان به اسرائیل، این احتمال را تقویت میکند که احتمالاً در آینده یمن یکی از میدانهای نبرد در خاورمیانه باشد.
نتیجه
به طور کلی هلال بیثباتی جنوب اوراسیا از خاورمیانه و جنوب آسیا میگذرد اما این پتانسیل را دارد که قفقاز جنوبی، آسیای مرکزی و آسیای جنوب شرقی را هم بیثبات کند. این هلال بیثباتی صرفاً برای آمریکا تهدید محسوب نمیشود. اگر روند بیثباتی ادامه پیدا کند منافع چین و روسیه هم با خطر مواجه میشود.
بنابراین این امکان وجود دارد که در آینده قابل پیشبینی منافع آمریکا، روسیه و چین در خصوص کنترل بیثباتی در این منطقه با هم منطبق شود. چراکه تهدیدهای این بیثباتی گسترده میتواند به هر سه کشور آسیب بزند.