نسلکشی در لباس سیاست/شناختهشدهترین نهادهای حقوق بشری اسرائیلی، اقدامات نتانیاهو در غزه را نسلکشی خواندند
جنایتکاران باید پاسخگو باشند و مجازات شوند. محدودیتهای قوانین بینالمللی مشخص هستند. این واقعیتی سیاسی است که در آن زندگی میکنیم. طبیعی است که این امر زمانبر باشد.

در چهاردهم ماه مه سال 1948، اسرائیل در منشور استقلال خود، اعلامیه جهانی حقوق بشر «فارغ از مذهب، نژاد و جنسیت» را پذیرفت. در سال 1949 پذیرش شأن و منزلت تک تک انسانها در کنوانسیونهای ژنو به رسمیت شناخته شد و سپس به دولتها ابلاغ شد. امروز در غزه، ادعاهای اسرائیل به باور به حقوق بشر و احترام به قوانین جنگی، زیر سوال رفتهاست.
از ابتدا، جهان برای تحقق ایدهآلهای معاهده سال 1948 تلاش کرده است. اسرائیل از زهدان خشونت متولد شد و از آن زمان با تنشهایی در خصوص پایبندی به حقوق همگانی و ساختن خانهای برای یهودیان در سرزمینی اشغالشده، در چالش بوده است. جنگ سرد، بنبست بین دو نظمی بود که هر دو قوانین بشردوستانه را اغلب دستوپاگیر میدانستند. با این اوصاف، دهههای پس از سقوط اتحاد جماهیر شوری به این امید دامن زد که دولتهای قانونشکن را میتوان پاسخگو دانست.
وضعیت غزه نشاندهنده سقوط این دیدگاه و باور است. قوانین جنگ زیرپا گذاشته میشوند و نظامهای پایبندی به این قوانین، بهدرستی عمل نمیکنند. با این حال شکستن این قوانین، اسرائیل را از لزوم پاسخگویی به اقداماتش در غزه از جمله ارتکاب جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت مبرا نمیکند. البته مبانی تاسیس اسرائیل نیز بهعنوان یک لیبرال دموکراسی بر لزوم رعایت این قوانین تاکید دارد.
اما در غزه خطایی بزرگ رخ داده است. جنگی که اسرائیل مدعی است علیه «تروریستهایی» برپا شده که یهودیان را در هفتم اکتبر 2023 سلاخی کردند، حالا به مرگ و ویرانی در مقیاس بسیار گستردهای تبدیل شده است. بیشتر ساختمانهای غزه به تلی از خاک تبدیل شدهاند، میلیونها غیرنظامی آواره و دهها هزار نفر کشته شدهاند. ولی بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل همچنان نمیتواند جلوی خود را بگیرد.
در هفتهای که گذشت ایده تصرف کامل غزه مطرح شد. با وجود اینکه بیش از 600 نفر از مقامات امنیتی بازنشسته اسرائیلی از جمله رؤسای سازمانهای اطلاعاتی در نامهای سرگشاده به دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، اعلام کردهاند که «حماس دیگر تهدیدی استراتژیک برای اسرائیل» محسوب نمیشود، ادامه جنگ در غزه دیگر نه توجیه استراتژیک دارد و نه توجیه لزوم دفاع از خود.
بدتر از آن، کابینه اسرائیل، بهرغم مسئولیتهایی که طبق قوانین بینالمللی بهعنوان قدرت اشغالگر برعهده دارد، از توزیع مواد غذایی به غیرنظامیان غزه، بهعنوان سلاحی علیه حماس استفاده کرده است؛ اقدامی که همانگونه که از قبل پیشبینی میشد، منجر به سوءتغذیه و مرگ غیرنظامیان مستأصلی شده که برای دریافت جیره غذایی خود مجبورند در صفهای طولانی بایستند. نگهداشتن غیرنظامیان در فضاهای بسیار کوچک درحالیکه خانههایشان تخریب میشوند نشان میدهد که اسرائیل بهدنبال پاکسازی قومی در غزه است.
به گزارش مجله اکونومیست، این اتفاق فقط به غزه محدود نمیشود. غیرنظامیان در جمهوری دموکراتیک کنگو، میانمار، سودان، اوکراین و تقریباً در هر منطقه جنگی دیگر سلاخی و از خانههایشان آواره میشوند.
حماس اخیراً به رسمیت شناختن کشور فلسطین از سوی بریتانیا، کانادا و فرانسه را «میوه» هفتم اکتبر خوانده است. با این وجود، اقدامات در هفت اکتبر، حماس نمیتواند بهانهای برای اسرائیل باشد تا دست به این جنایات بزند. اسرائیل مدعی است که بر پایه اصول دموکراتیک بنا شده و بنابراین طبق ادعای خودش باید استانداردهای سختگیرانهتری داشته باشد. اما در شرایطی که قوانین جنگ زیر پا گذاشته میشوند، ساختار بینالمللی که به این قوانین ارج مینهد نیز افول کرده است. کنوانسیونهای ژنو به دنبال مصون نگه داشتن غیرنظامیان بودند.
اما با این حال اغلب برای جنگهای بین کشورها اعمال شدند. درگیریهای امروزی اغلب شامل یک گروه شبهنظامی با یک دولت است. این امر تلفات گسترده غیرنظامیان را به دنبال دارد. جالب است که براساس معاهدات ژنو نسبت بالای تلفات غیرنظامیان به نظامیان در غزه مدرکی دال بر وقوع جنایت نیست! اسرائیل قواعد جنگ را برای خودش آسان کرده اما باریکه غزه پرجمعیت است. بنابراین در این نوع از درگیری، و با توجه به استراتژیهای عمدی و بیپروایانه اسرائیل، غیرنظامیان بسیاری کشته میشوند. البته پیشتر نیز آمریکاییها چنین فجایعی را در شهرهای موصل و فلوجه عراق رقم زدند.
دادگاهها فقط ابزارند، قدرت اجرایی ندارند
دیوان بینالمللی کیفری نقشی عملگرا به خود گرفت و حکم بازداشت نتانیاهو و وزیر دفاع وقتش را صادر کرد. دادگاهها در نبردهای حقوقی ادامهدار نقش ابزار را به خود گرفتهاند. آفریقای جنوبی فقط 12 هفته پس از هفتم اکتبر اسرائیل را به نسلکشی متهم کرد. این امر به کنشگران حقوق بشر اجازه داد تا کمپینهای خود مبنی بر درخواست تحریم اسرائیل از سوی غرب را تقویت کنند.
کنشگران حقوق بشر آرزو دارند که دادگاهها جایگاه برتر خود را در جهانی که ارزشهای آن افول کرده، تحمیل کنند. اما قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا و چین، این دادگاهها را به رسمیت نمیشناسند. بنابراین دادگاهها محکوم به شکست هستند. صدور احکام نهایی در قوانین بینالمللی زمان زیادی میبرد و ضمانت اجرایی محدودی دارند. پروندهای که امروز باز میشود ممکن است روزی بازدارنده باشد اما ابزار ضعیفی برای متوقف کردن جنایات جنگی در حال وقوع به شمار میرود.
در گذشته اسرائیل تحقیقاتی در مورد جنگها انجام داد و برخی از رهبران سیاسی و نظامی را مسئول قلمداد کرد. با این حال مسئولیتپذیری در سطوح بالا دیده نمیشود. دیوان عالی و دادستان کل در اسرائیل، در چالش داخلی قدرت با نتانیاهو گیر افتادهاند. زمانی که موضوع به انتقاد از دولت بر سر عملکردش در غزه میرسد، هیچ اثری از انتقاد دیده نمیشود.
اما هنوز دیر نشده است. قدم اول این است که اسرائیل اجازه ورود غذا و داروی مورد نیاز غزه را برای جلوگیری از شیوع گرسنگی بدهد. اسرائیل همچنین باید با توافقی برای آتشبس موافقت کند. قدم دوم اقدامات برای درازمدت است؛ نظیر اینکه آیا پس از پایان جنگ واقعاً کمیسیونی برای تحقیق درباره عملکرد ارتش اسرائیل تشکیل میشود یا خیر.
جهان بهویژه ایالات متحده نقش مهمی در این امر خواهند داشت. در تاریخ معاصر، هیچ رئیسجمهور آمریکایی بهاندازه دونالد ترامپ نیست که تا این حد به قوانین بینالمللی بیاحترامی کرده باشد. اما صلح در غزه به ایجاد ثبات در منطقه کمک میکند و عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان سعودی را ممکن خواهد کرد. آمریکا در گذشته برای متوقف کردن جنگهای اسرائیل بهطور مرتب مداخله کرده است.
مقامات امنیتی پیشین اسرائیل هم میدانند که کابینه نتانیاهو هیچ تمایلی به قانون ندارد. برخی از اسرائیلیها اینطور فکر میکنند که الان هر کاری که دوست دارند میتوانند انجام دهند و کمی بعدتر روابط خود با غرب را بهبود بخشند. اما اروپاییها دیدگاه ناخوشایندی نسبت به اسرائیل دارند. این احساس ناخوشایندی در میان دموکراتهای آمریکایی و برخی از راستگرایان ماگا (حامیان ترامپ) مشترک است. ممکن است اسرائیل بتواند به یک رژیم قومگرا تبدیل شود و کرانه باختری را الحاق کند و مردم آن را از بین ببرد، اما چرخه خشونت متوقف نخواهد شد.
برخی اینطور استدلال میکنند که اسرائیل در هفت اکتبر بدترین حمله در تاریخ خود را تجربه کرده بنابراین طبیعی است که هیچ تمایلی به محاکمه رهبران خود نداشته باشد. با این حال فهم خردمندانه از کنوانسیونهای ژنو اینطور ایجاب میکند که نظامهایی که قوانین جنگ را بدون هیچ ابایی میشکنند، فقط به قربانیان خود آسیب نمیرسانند بلکه به خودشان هم آسیب میزنند.
موجودیت اسرائیل با این بیعدالتی در معرض خطر قرار گرفتهاست. اگر از کسانی که مسئولیت گرسنگیدادن به مردم غزه و پاکسازی قومی در غزه را برعهده دارند، تجلیل کند، سیاستها و جامعهاش به سمت عوامفریبی و اقتدارگرایی پیش خواهد رفت.
نسل کشی به چه معناست؟
در روزهای پس از هفتم اکتبر، جو بایدن، رئیسجمهور پیشین آمریکا برای اینکه آمریکاییها را قانع کند که اسرائیل در چه وحشتی فرور رفته، حمله هفت اکتبر حماس را یازده سپتامبر اسرائیلیها توصیف کرد. با گذشت دو سال، به گفته مقامات بهداشتی غزه، میزان تلفات در غزه به بیش از 61 هزار نفر رسیده است. خیلیها میگویند که این آمار از سوی وزارت تحت کنترل حماس اعلام میشود بنابراین واقعی نیست، اما مجله معتبر پزشکی لنست در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که آمار مرگ و میر واقعی در غزه حتی بیشتر از این تعداد است.
غزه، باریکهای حدوداً به اندازه دیترویت در ایالت میشیگان است. از زمان هفتم اکتبر، اسرائیل بیش از صدها هزار تن مواد منفجره بر این باریکه ریخته است که بیشتر از کل مواد منفجرهای است که در جنگ جهانی دوم مجموعاً بر درسدن، هامبورگ و لندن فرود آمد. تصاویر هوایی ویرانی مطلق را در غزه نشان میدهند. بر اساس تخمینها 70درصد تمام سازهها در غزه، اعم از خانهها، بیمارستانها، مساجد و مدارس بهشدت آسیب دیدهاند یا کاملاً نابود شدهاند. این حجم از بمباران در باریکهای بهشدت پرجمعیت، بدون حجم بزرگی از تلفات انسانی گسترده امکانپذیر نیست.
اما موضوع فقط تلفات نیست. اسرائیل ورود مواد غذایی به غزه را ممنوع کرده است. سازمانها و نهادهای بشردوستانه، تمام مدت درباره افزایش گرسنگی و احتمال قحطی در غزه هشدار دادهاند. سپس در ماه مارس، اسرائیل بهمدت 11 هفته ورود کمکهای غذایی را ممنوع کرد و بعد از آن زیرساختهای کمکرسانی که سازمان ملل بنا کرده بود را تعطیل کرد و صدها سایت فعال توزیع مواد غذایی را با 4 سایت تحت مدیریت پیمانکاران بیتجربه جایگزین کرد.
حالا قحطی سراسر غزه را فرا گرفته است. مردم از گرسنگی میمیرند. عکسها و تصاویر ویدئویی، مردم پیر و جوان و کودک در غزه را که کاسه به دست برای دریافت غذا التماس میکنند. صدها نفر هم در همین سایتهای توزیع مواد غذایی کشته شدهاند. بر اساس گزارش دفتر حقوق بشر سازمان ملل، دستکم هزار و 760 فلسطینی در اواخر ماه مه درحالیکه برای دریافت کمکها میدویدند، جان خود را از دست دادهاند.
اسرائیل در واکنش به بدتر شدن بحران گرسنگی به چندین کشور از جمله امارات متحده عربی، اردن، مصر، آلمان، بلژیک و کانادا اجازه داد تا محمولههای مواد غذایی را با هواپیما در منطقه جنگزده پرتاب کنند؛ اقدامی که به خودی خود منجر به کشته شدن فلسطینیهایی میشود که برای دریافت کمکها یا در آبها غرق میشوند یا زیر دست و پا جان خود را از دست میدهند. امدادگران از غزه گزارش میدهند که گرسنگی پدیدهای در حال وقوع است؛ پدیدهای که در عین حال کاملاً قابل پیشگیری است.
برخی از خانوادههایی که در غزه زندگی میکنند در شبکههای اجتماعی خدا را شکر میکنند که فرزندانشان را در بمباران یا حمله زمینی اسرائیل از دست دادهاند! آنها خدا را شکر میکنند که فرزندانشان در این روزها زنده نیستند تا از آنها بخواهند که برایشان غذا پیدا کنند. اسرائیل اما به راحتی میگوید که اوضاع آنقدرها هم بد نیست و اینها همهاش پروپاگانداست. اما در عین حال، اجازه ورود خبرنگاران و بازرسان مستقل را به غزه نمیدهد. دلیلش این است که گرسنگیدادن مردم غزه سیاست اسرائیل است و در واقع یک سلاح جنگی است.
هماکنون غزه در محاصره کامل قرار دارد اما به چه منظور؟ آیا این کار برای از بین بردن باقیمانده حماس انجام میشود؟ از حماس چه باقیمانده است؟ آیا میتوان برای تسلیم کردن حماس هزاران یا دهها هزار نفر از شهروندان غزه را به مرگ تهدید کرد، مواد غذایی کافی به آنها نرساند و نسلی از فرزندان آنها را از بین برد؟ این امر ذیل هر قرائت و برداشتی از قوانین بینالمللی، غیرقانونی است. در نتیجه این یک جنایت جنگی است؛ جنایت علیه بشریت.
این روزها عده بیشتری از عبارت «نسلکشی» برای توصیف اقدامات اسرائیل در غزه استفاده میکنند. در ماه دسامبر سال 2023، زمانی که آفریقای جنوبی اسرائیل را در دیوان بینالمللی کیفری به نسلکشی متهم کرد خیلیها این اقدام را درست نمیدانستند. نیکولاس کریستاف، ستوننویس نیویورکتایمز که بارها اسرائیل را مورد انتقادهای شدید قرار داده سوالهای بسیاری بر این مبنی دریافت میکند که این حماس بود که جنگ را آغاز کرد، آمار مرگ و میر از سوی حماس اعلام میشود، بحث گرسنگی مورد مناقشه قرار گرفته و این غزهایها بودند که اسرائیلیها را سلاخی و شکنجه کردند اما با این حال اسرائیلیها همچنان به غزه مواد غذایی میرسانند.
او در پاسخ به این انتقادها میگوید که به باور من حماس محکوم است چه اینکه دادگاه کیفری بینالمللی نیز حماس را محکوم کرده و حکم بازداشت رهبرانش را صادر کرده اما اگر یک طرف مرتکب اقدامی شود توجیهی بر این نیست که طرف دیگر دهبرابر بدتر از آن را مرتکب شود. به گفته کریستاف، اسرائیل در سال جاری تلاش کرد تا سازمانهای امدادرسانی را دور بزند و مواد غذایی را از طریق بنیاد تازهتاسیس بشردوستانه غزه که خودش آن را بنا کرده، فراهم کند. نتیجه این بوده که صدها نفر که برای دریافت کمکها تقلا میکردند، کشته شدند.
پزشکان بدون مرز این رخداد را اینگونه توصیف میکنند: «این کمکرسانی نیست. این یک کشتار سازماندهی شده است.» به گفته عذرا کلاین، روزنامهنگار و ستوننویس نیویورکتایمز و مجری پادکست برنامه عذرا کلاین حق دفاع اسرائیل از خود زمانی که به آن حمله شد، مشروع بود. اما در طول سال گذشته مجموعهای از سازمانها و پژوهشگران اعلام کردهاند که دیگر مهم نیست که آغاز جنگ تقصیر چه کسی بوده است.
حالا مهم این است که این جنگ توسط اسرائیل به یک نسلکشی تبدیل شده است. سازمان عفو بینالملل، سازمان بشردوستانه بتسیلم؛ سازمان مردمنهاد دیدهبان حقوق بشر در اراضی اشغالی، ملونی اوبراین، رئیس انجمن بینالمللی پژوهشگران نسلکشی، آموس گولدبرگ، استاد تاریخ هولوکاست در دانشگاه عبری اورشلیم، همه این استدلال را اعلام و تائید کردهاند.
کلاین در مورد نسلکشی توضیح میدهد که زمانی که این عبارت بهکار گرفته میشود، اکثر مردم تصوری مانند هولوکاست را دارند که تلاشی برای از بین بردن یک جمعیت بود. اما حالا اسرائیل بهطور گستردهای نهتنها بهعنوان کشوری که با نسلکشی پدیدار شده بلکه به عنوان کشوری که مرتکب آن شده شناخته میشود، و این مسئله تا ابد معنی کشور یهود را تغییر میدهد.
ریشه «نسلکشی» از کجاست؟
فیلیپ سندز وکیلی است که کارشناس پروندههای مرتبط با نسلکشی است. او در دانشکده حقوق هاروارد و کالج لندن در همین زمینه تدریس میکند و یکی از کتابهای او به نام «خیابان شرق غرب» درباره توضیح نسلکشی و تبدیل آن به قوانین بینالمللی است. سندز در گفتوگویی با کلاین از رافائل لمکین صحبت میکند؛ فردی که «نسلکشی» و مفهوم قانونی آن را ایجاد کرد.
رافائل لمکین در اوایل قرن بیستم در دهکده کوچکی که امروزه «بلاروس» نام دارد، بهدنیا آمد. او عاشق مادرش و ترانههایی بود که درباره کشتار جمعی در گذشته میخواند؛ درباره رومیانی که مسیحیان را میکشتند. لمکین به شهر لویو که امروز در اوکراین قرار دارد میرود و نزد یک استاد لهستانی در زمینه حقوق کیفری آموزش میبیند.
در اوایل دهه 1930، لمکین بهعنوان دادستان عمومی، به این فکر میافتد که چگونه قوانین بینالمللی میتوانند از انسان در برابر جنایت گسترده محافظت کنند. تمرکز لمکین بر گروهها بود. او میخواست به شیوهای برای تغییر قوانین بینالمللی برسد و مفهومی را خلق کند که به مردم اجازه میداد بگویند: با انسانها نمیتوانید اینگونه رفتار کنید. فاکتور مهمی که بر تفکر لمکین تاثیر گذاشت رویدادی بود که در برلین در سال 1921 رخ داد؛ کشتن یک نظامی ترک که متهم بود در کشتار جمعیت ارمنیها مشارکت داشته است. یک ارمنی اقدام به قتل این نظامی ترک کرده بود.
لمکین به استاد حقوق خود گفت چرا این ارمنی باید برای کشتن فردی که خانواده و صدها هزار شهروند ارمنی را به خاک و خون کشیده، محاکمه شود؟ استادش به او میگوید: تحت قوانین بینالمللی، به عنوان یک شهروند، شما فرقی با یک مرغ ندارید. شما دارایی کشورتان هستید، دارایی حاکمتان. اگر آنها بخواهند شما را بکشند، کاملاً آزادند. اینجا بود که لمکین به فکر محافظت از حقوق انسانها در برابر دولتها افتاد.
به گفته سندز اگر به سالهای 1910 و 1920 برگردیم به دوره و زمانه کاملاً متفاوتی میرسیم. در آن زمان کسی حتی پاسپورت هم نداشت. مردم میتوانستند به راحتی بین کشورها سفر کنند. ایده ملیت اغلب با مذهب یا نژاد افراد توصیف میشد. جهان آن زمان، کاملاً متفاوت از امروز بود.
اما آن زمانه تفاوت دیگری نیز داشت: تا سال 1945، هر کشوری اساساً آزاد بود هر طور که میخواهد بر اساس صلاحدید خود رفتار کند. هیچ محدودیتی وجود نداشت. چیزی به نام قوانین حقوق بشر وجود نداشت. تحت قوانین بینالمللی تنها جنایات بینالمللی به جنایتهای جنگی مربوط میشدند. مفهومی به نام جنایت علیه بشریت یا نسلکشی وجود نداشت. این عبارات در سال 1945 در محاکمه معروف نورمبرگ ابداع شدند؛ لحظهای که سندز آن را یک انقلاب توصیف میکند. از آنجا بود که همه پذیرفتند آزادی یک کشور مطلق نیست. امپراتور قدرت مطلق را ندارد. پادشاه قدرت مطلق را ندارد.
عذرا کلاین معتقد است که ما امروزه به نسلکشی نگاهی غیررسمی داریم، اقدامی که لزوماً قانون نیستی بلکه سلاخی صنعتی به شمار میرود. سندز میگوید لمکین در کارهای اولیه خود نگاهی روشمند به نسلکشی داشت؛ او ابتدا به محدودیتها در آموزش، محدودیتها در استفاده از زبان، محدودیتها در اسکان توجه کرد. بعد از آن به این توجه کرد که گروههای انسانی در مکانی مشخص مجبور به زندگی میشوند. سپس آنها از داشتن برخی مشاغل محروم میشوند. سپس آنها را در مکانهای مشخصی جمع کرده و بعد به اردوگاههایی فرستاده میشوند. سپس به مکان دیگری فرستاده میشوند و در نهایت کشته میشوند. از نظر لمکین کل این روند، یک فرآیند نسلکشی است. بنابراین نباید تا گام نهم صبر کرد. گام نهم اقدام واقعی کشتار است. انسانها حق دارند از حمایت برخوردار باشند.
اساساً دو ایده وجود دارد که دقیقاً همزمان ظهور میکند. رافائل لمکین مفهوم نسلکشی را اختراع میکند. سپس همتای او، که هیچوقت با لمکین دیدار نکرده، به نام هرش لوترپاخت، که در همان دانشکده حقوق لمکین درس خوانده، مفهوم متفاوتی را خلق کرد با نام «جنایت علیه بشریت» که بر ایده محافظت از تک تک انسانها متمرکز است. این همفکری در محافظت از افراد و محافظت از گروهها از سال 1945 در جریان بوده است.
به گفته سندز، جالب است که لوترپاخت همیشه با مفهوم نسلکشی مخالف بود. او نگران بود که مفهوم نسلکشی، تمرکزش بر محافظت از گروههای انسانی بهدلیل دارا بودن قومیت، مذهب، نژاد، ملیت است و این نوع نگاه ممکن است عملکرد استبدادی کشورها را نادیده بگیرد.
لمکین این استدلال را رد میکند و میگوید: مردم به دلیل مشخصههای فردی یا آنچه که بهعنوان یک فرد انجام دادهاند کشته یا مورد حمله یا مورد هدف قرار نمیگیرند. آنها بهاین دلیل که در لحظهای بخصوص در زمان و مکان مشخص، به عنوان عضوی از یک گروه که مورد تنفر است، هدف قرار میگیرند. بنابراین، اگر میخواهید از انسان محافظت کنید بر گروهها تمرکز کنید نه بر افراد.
سندز در پاسخ به این سوال که چرا اثبات نسلکشی کار دشواری است میگوید، نسلکشی را بهسختی میتوان در دیوان بینالمللی ثابت کرد چون هدف ویژهای است. باید ثابت کنید که «اقدامات صورت گرفته به منظور نابودی یک کل و جزء است».
از زمان حکمرانی نازیها بر آلمان، رهبرانی که میخواهند گروههای انسانی را نابود کنند یاد گرفتهاند که هدف خود را روی کاغذ نیاورند. آنها جزئیات هدف خود برای نابودی یک گروه انسانی، چه در کل و در چه جزء را اعلام نمیکنند. بنابراین دادگاهها و قضات باید از یک الگوی رفتاری نتیجهگیری کنند تا بفهمند که عنصر روانی این اقدامات چیست؟ انگیزه این اقدامات چیست؟ چه نیتی پشت کشتار، نابودی و آسیبرساندن وجود دارد؟
حال مسئله این است که چه جنایت علیه بشریت باشد یا اتهام نسلکشی، جنگ متوقف نمیشود. یافتههای مقدماتی و حکم دیوان بینالمللی کیفری بهطور قابل توجهی نتوانسته جلوی اقدامات اسرائیل را بگیرد. انگار که ائتلاف بینالمللی که خواستار جدی آتشبس باشد شکل نگرفته است. آمریکا هم از اسرائیل در برابر محکومیتهای بینالمللی محافظت میکند.عذرا کلاین از سندز میپرسد اگر 15 یا 20 سال دیگر برگردیم و به امروز بهعنوانی جهانی نگاه کنیم، آیا به این نتیجه خواهیم رسید که قوانین بینالمللی بالاخره اثر داشته است؟ سندز معتقد است که بالاخر اثر خواهد کرد.
او میگوید: «1945 یک دوران انقلابی بود». تفاوت دنیای امروز با دنیای سال 1939 و 1941 این است که امروز معاهداتی برای شکنجه و نسلکشی داریم. امروز استانداردهایی داریم که به لطف زحمات لوترپاخت و لمکین بهوجود آمدهاند و دولتها متعاقباً از آن پیروی کردهاند. امروز دیگر مشخص است که این رفتار با انسان، با کودکان، با افراد مسن و افرادی که هیچ ارتباطی با آغاز جنگ ندارند، کاملاً غیرقابل قبول است.
جنایتکاران باید پاسخگو باشند و مجازات شوند. محدودیتهای قوانین بینالمللی مشخص هستند. این واقعیتی سیاسی است که در آن زندگی میکنیم. طبیعی است که این امر زمانبر باشد. در طی این روند شاهد رخدادهای وحشتناک متعددی خواهیم بود. اما سندز میگوید که شاید این وحشت مجبورمان کند که تعهد خود را به ایده حاکمیت قانون در سطح بینالمللی تقویت کنیم تا قضات بینالمللی تبعات قانونشکنی در سطح شخصی و حکومتی را بیشتر برجسته کنند. اما این موضوع زمانبر خواهد بود. این روند، پروژهای چنددههای یا چند قرنی است اما به گفته سندز ارزشش را دارد که به آن متعهد باشیم.