از قیاسش خنده آمد خلق را/درباره مقایسه عجیب ایران با بعضی کشورها توسط یک تئوریسن
این صحبتهای اخیر درباره میراثبردن اقتصاد جمهوری اسلامی از اقتصاد پهلوی، البته سخنی جدید نیست و بعضیهای دیگر نیز گفتهاند که مناسبات دولت رانتیر و اقتصاد نفتی مدتهای مدیدی است که اقتصاد ایران را گرفتار کرده، اما این قیاس میان ایران با مصر، نپال و پرو را بار اول بود که میشنیدم و در وهله نخست، فقط به ذهنم رسید که زیر لب بگویم: «از قیاسش خنده آمد خلق را».

بهتازگی در اینستاگرام فیلمی دیدم که در آن گوینده از ما مخاطبان میپرسید که اگر جریانِ بهزعم او واداده و غربزده میگویند دلیل عمده مشکلات اقتصادی مملکت ما، تحریمها و در اصل، مبارزهمان با نظام سلطه جهانی به رهبری آمریکاست، پس چرا کشورهایی مثل نپال، بنگلادش، هائیتی، مکزیک، مصر و پرو که از نظر او در برابر آمریکا جز بلهقربانگویی کاری نمیتوانند بکنند و نتیجه سرسپردگیشان به آن کشور نیز شده است حضور شرکتهای چندملیتی و سرمایههای خارجی، چنان وضع رقتبار اقتصادیای دارند که نگو و نپرس؟ در ادامه نیز گوینده میگفت، تحریمها البته بر اقتصاد ما تاثیر دارند اما علت اصلی وضعیت اقتصادی ما مناسبات «دفرمه شبهسرمایهداری»ای است که از دوران پهلوی و تحتتاثیر نظام سلطه بر ما تحمیل شده و همچنان یکهتازی میکند.
این صحبتهای اخیر درباره میراثبردن اقتصاد جمهوری اسلامی از اقتصاد پهلوی، البته سخنی جدید نیست و بعضیهای دیگر نیز گفتهاند که مناسبات دولت رانتیر و اقتصاد نفتی مدتهای مدیدی است که اقتصاد ایران را گرفتار کرده، اما این قیاس میان ایران با مصر، نپال و پرو را بار اول بود که میشنیدم و در وهله نخست، فقط به ذهنم رسید که زیر لب بگویم: «از قیاسش خنده آمد خلق را». اما الان که اینجا میخواهم بنویسم، ناچارم استدلال کنم که چرا چنین سخنی چندان بنیاد درستی ندارد. اول از همه، یک جستوجوی ساده نشان میدهد برای نمونه نرخ تورم در تابستان ۲۰۲۵، در مکزیک و نپال سهونیم درصد، در پرو یکونیم درصد، در بنگلادش هشتونیم درصد و در مصر هم حدود ۱۳ درصد است. در ایران عزیزتر از جان ما، اما همین نرخ ۴۵ درصد است و دیگر بر کسی پوشیده نیست که امانِ مردم را بریده.
اینجا البته قصد ندارم در آمار بپیچم. اصلاً فرض را بر این میگذارم که حق با اوست و وضع این کشورها دهمرتبه هم از ما بدتر است. بحث اصلی من اما از بیخ چیزِ دیگری است و البته خیلی هم پیچیدگی ندارد. ساده و خلاصهاش میشود اینکه؛ تحریمنبودن، با جهان در ارتباط بودن، با قدرتهای بزرگ رابطه مسالمتآمیز داشتن یا حداقل وارد تخاصم نشدن با آنها، شرط لازم برای توسعه اقتصادی است، نه شرط کافی. بنابراین بله ممکن است کشوری تحریم نباشد، منابع غنی داشته باشد، شرکتهای آمریکایی و اروپایی هم در آن حضور پیدا کنند، در مناسبات بینالمللی نیز با آمریکا و اروپا سرشاخ نشود، اما باز بهدلیل ضعف زیرساختهای داخلی، راهبردهای نادرست اقتصادی، وجود فساد در ساختارهای سیاسی، جبر جغرافیایی و هزارویک علت دیگر نتواند توفیقی در توسعه بیابد و به ورشکستگی دچار شود.
مثال سادهاش، کاسبی است که حساب بانکی دارد، ارث قلمبهای هم به او رسیده، مغازهاش هم برِ خیابان اصلی شهر است، اما خب یا دکانش را سیل میبرد یا کاسبی بلد نیست و یکسال بعد با کلی بدهی و طلبکار، چکهایش برگشت میخورد و دست از پا درازتر میرود زندان. در همین مثال اما اگر متغیر تحریم را وارد بحث کنیم مثل این میماند که جناب کاسب ما، اصلاً حساب بانکی نداشته باشد و اداره اصناف نیز به او اجازه فروش کالایش را ندهد و او مجبور باشد شبها کالایش را قاچاقی بگذارد دمخانه خریدار و در عوضِ پول هم ناچار شود برای نمونه، گردو از خریدار بگیرد.
این از اصلِ حرف و استدلال بنده، اما یکنکته دیگر هم بنویسم و رفع زحمت کنم. خوشبختانه در آغاز این صحبتهای اشتباه، یکحرف درست هم گفته شده و آنهم اینکه در نهایت این امر پذیرفته شد که تحریم، بیتاثیر و کمتاثیر نیست. یادمان که نرفته، متاسفانه گاه حتی از زبان مقامات بلندپایه این حرف شنیده میشد که تحریمها ورقپارهاند و مردم آنها را اصلاً حس نمیکنند.
بالاتر از آن، گاه این ایده پرورانده میشد که تحریم نعمت است. امروز اما دیگر عیانشده که این تحریمها را باید بههرنحوی که راه داد، از میان برداشت وگرنه بعید است کشوری بتواند با تحریم به توسعه برسد. تحریمها که کم شود یا برداشته شود، اما تازه اول ماجراست و بدون اصلاحات اساسی در حکمرانی، دیر یا زود مشکلات از راهی دیگر رخ نشان میدهند. همین خطا را در دوره برجام نیز داشتیم و برخی خوشباورانه تصور میکردند با لغو تحریمها، میتوان با همان دستفرمان اشتباه مدیریت کشور، به پیش رفت.