به راه بادیه رفتن/درباره عکسی از کاروان صمود
به عکسهای کشتیها نگاه میکردم و اسم یکی از همکلاسیهایم را رویشان میگذاشتم. آنها حتماً میدانستند که به ساحل غزه نمیرسند. میدانستند که جهان کثافتتر از آن است چشمش را باز کند و حقیقت را ببیند.

معلم پرورشی مدرسه یکیمان را به باد کتک گرفته بود. از آن طرف دو سه تا از تهکلاسیها چهار چرخ ماشین آقا معلم را پاره کردند. فردای آن روز همان که صف بچهها از حیاط به کلاس میرفت ناظم و مدیر و معلم قبل از ما به کلاس رفته بودند. انگار کن که با خودشان قول و قرار کرده بودند گربه را دم حجله بکشند و دمار از روزگار چهل بچه کچلقد و نیمقد دربیاورند.
از همان لحظه اول تهدید به پرونده زیر بغل، اخراج از کلاس، باز کردن چهارراه وسطکله و... روی سرمان آوار شد. امروز مدرسهها را نبینید. آن روزها مدرسهها دست کمی از گشتاپو نداشت. کافی بود معلم اخم کند، نفس کلاس بند بیاید.
این تازه معلم کلاس بود و میشد جلویش چهار کلام حرف زد. مدیر و ناظم در ردیف برونکا بودند و ما چوبینهای سرتق. موقعیت آنروز کلاس چیزی شبیه دادگاههای صحرایی بود و ما چهل بچه سرباز شروری بودیم که سر به زیر انداخته و به کارهای بدمان فکر میکردیم.
آن روز اولیای مدرسه به هر طناب پوسیدهای که تصور کنید توسل جستند. خودشان را کشتند بلکه یکی از آن چهل بچه، خرابکار را لو بدهد. گوشمان را کشیدند. لای انگشتانمان خودکار گذاشتند. با خطکش آهنی کف دستهایمان را قرمز کردند. با چک افسری لپهایمان را گل انداختند. صدا از دیوار درآمد از بچهها نه.
حالا که به یاد آن روز میافتم که اگر آقای فرشادیان معلم ورزشمان ریشش را گرو نمیگذاشت حکما ظهر یکی دو جنازه روی دست مدیر میماند. به این فکر میکنم که گاهی وقتها مفاهیم خودشان پا به زندگی آدمیزاد میگذارند. آن بچهها حتماً آن روز معنی حمیت گروهی را نمیدانستند. نمیدانستند احساس غیرت، دفاع از هویت جمعی و ایستادگی در برابر تحقیر یا ظلم حتماً مهم است.
ما چهل تا بچه بودیم که دلمان بر ظلمی که بر سر رفیقمان آوار شده بود میسوخت. ما چهل تا بچه زباننفهم بیسواد بودیم که میتوانستیم حمیت گروهی را به شکل عملی در دانشگاهها تدریس کنیم.
از روزی که کاروان صمود تصمیم به حرکت به سوی غزه گرفت یاد آن کلاس عزیز در ذهنم روشن شد. به عکسهای کشتیها نگاه میکردم و اسم یکی از همکلاسیهایم را رویشان میگذاشتم.
آنها حتماً میدانستند که به ساحل غزه نمیرسند. میدانستند که جهان کثافتتر از آن است چشمش را باز کند و حقیقت را ببیند. فرق آنها اما با باقی جماعت خاموش این بود که زیر لب خواندند به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل.
فرق آنها با باقی آزادگان عالم این بود که فارغ از ملیت و مذهب با احساسی پاک و مشترک به وظیفه انسانی و اخلاقیشان در برابر رنج مردم غزه ساکت ننشستند.
واقعیت این است که جهان در همه ابعادش چنین بچههایی میخواهد؛ بچههایی که حاضرند شکنجه شوند، سختی بکشند، تحقیر ببینند اما نسبت به ظلمی که بر جماعتی میرود ساکت ننشینند.
عکس: Reuters