| کد مطلب: ۱۳۹۵۰

پاییزیه

چند وقت قبل، شش‌ماه درواقع، یکی از عزیزانم قصد داشت در یک مسابقه تلویزیونی شرکت کند. یکی از آیتم‌های برنامه این بود که یک متن پاییزیه بنویسیم. تماس گرفتم و گفتم، پاییزیه دیگر چه صیغه‌ای است. بزرگوار فرمود که مثل بهاریه، ابتکار برنامه‌ساز خلاق و جسور به این سوژه جذاب رسیده است. می‌گویم، بهار آغاز تحول طبیعت است. کلی آدم می‌تواند از این تحول صحبت کند که در طول تاریخ هم بسیاری تحولات از همین تغییر فصل‌ها الگو گرفته‌اند. می‌گوید مگر تو کشاورزی که تحول طبیعت برایت مهم باشد و اقتصاد زندگی‌ات به آن وابسته باشد؟ کشاورز، زندگی‌اش به چهارفصل وابسته است و از شکفتن بهاری، هر روز شادمان می‌شود.‌ می‌بینم راست می‌گوید. برای ما، لااقل در این چند سال، هر فصل بهار است. هرماه یک اتفاق بزرگ می‌افتد. حتی می‌توانم بگویم هر هفته به اندازه‌ای تحولات رخ می‌دهد که ناچار می‌شویم برنامه‌ریزی‌های جدید داشته باشیم. همین هفته پیش تخم‌مرغ گران شد، هفته قبلش گوشت، هفته قبلش پراید، هفته قبلش سنگ قبر، هفته قبلترش کفن. همه اینها مصداق «حول حالنا» بوده. یعنی اینطوری نیست که قیمت‌ها را با پارسال مقایسه کنیم. بچه ۵ ساله من هم می‌گوید، یادش بخیر پراید 60 میلیونی. یادم افتاد که یکی از مدیران متشرع و مسلمان همین دعای حول حالنا را اشتباه خوانده بود. اصلاً شاید مشکل همین بود که دعا را اشتباه خواندند. اما به‌هرحال در این چند سال، هر روزمان نوروز بوده است و تصمیم‌های بزرگ گرفته‌ایم. یک روز تصمیم گرفتیم گوشت قرمز نخوریم. روز دیگر بنا بر این شد که از تاناکورا لباس بخریم، روز دیگر برنامه مسافرت شمال را به برنامه گشت‌وگذار در پارک‌های تهران تغییر می‌دهیم. یک‌روز دیگر به‌جای قرار در کافه، تماس تصویری گرفتیم. به‌جای تئاتر رفتیم سینما و به‌جای ترمیم دندان، از ریشه کشیدیمش. به اینجا که می‌رسم، دلم می‌گیرد.‌ دلم می‌خواهد بنویسم که بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم. بگویم که امید بذر هویت ماست. اما واقعیت این است که من هم مثل همه این مردم، شهروند همین کشورم. «غم و رنج مردم، غم و رنج ماست» چون می‌نویسم، بیشتر از همه دروغ اذیتم می‌کند. حالا بیشتر از هر زمانی از تحول می‌ترسم.

اصلاً این تحول خوفناک، جایی برای تبریک باقی می‌گذارد؟

اساساً اگر‌ قرار باشد تبریک هم بگوییم، باید تبریک این باشد که از این همه مصیبت، زنده گذر کردیم. تبریک بگوییم که روزنامه توقیف نشد. تبریک بگوییم که نوروز را در زندان نیستیم و اگر دوستان زندانی داریم، تبریک بگوییم که در انفرادی نیستند. اما درنهایت، همه زندگی 40‌ ساله ما، به‌اندازه نقطه کوچکی از تاریخ چندهزار ساله سرزمین است. این کشور از طوفان‌ها عبور کرده و باز هم عبور خواهد کرد. دندان‌درد را مردم تحمل نمی‌کنند. بین ترمیم و کشیدن، سرانجام راهی را پیدا می‌کنند و از این درد، رهایی خواهند یافت.

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
سرمقاله
آخرین اخبار