هرکس بود حالش به هم میخورد
شما امروز در وضعی هستید که حرفهایی میزنید که به آن، نه باور دارید و نه اعتقاد. حرفهایتان با نشستهای خبری یکسال پیش و ششماه پیش، ۱۸۰درجه فرق دارد. حالا شما جای سخنگوی دولت؛ حالتان از خودتان و این وضعیتتان و حرفهایتان به هم نمیخورد؟ از اینهمه تکرار مکررات.

دو روز پیش، نشست خبری سخنگوی دولت برخلاف معمول با یک اتفاق همراه بود. شاید فکر کنید خبر مهمی از سوی خانم سخنگو اعلام شد یا موضع محکمی درباره محدودیتها و فشارها بر دولت گرفته شد یا پاسخ قاطعی داده شد به نمایندگان رادیکال مجلس که دور تازه استیضاحها و حملات خود به کابینه را کلید زدهاند یا هر اتفاق دیگری از این دست.
نه، اشتباه میکنید. از این خبرها نبود. اتفاقی که افتاد، نه در مواضع و گفتارهای خانم سخنگو که در مورد شخص خودشان بود. وسط نشست خبری، ناگهان ایشان از خبرنگاران و حاضران عذر خواست و بعد هم حالش به هم خورد و تا جایی که خبر داریم در جلسه دولت هم، از حال رفت و البته، پس از دقایقی که بهتر شد، برگشت و به ادامه نشست خبری پرداخت.
روشن نیست دلیل از حال رفتن ایشان چه بوده است. طبعاً، علتی پزشکی دارد که نویسنده درباره جزئیات آن، نه خبر دارد و نه تخصص اظهارنظر. به لطف خدا، البته در بین اعضای کابینه پزشک هست و از این نظر، دولت چهاردهم استثنائاً ناترازی ندارد.
شخص رئیسجمهور و وزیر بهداشت پزشک هستند. البته، قبلاً معاونی پارلمانی هم داشتند که فکر میکردیم او هم پزشک است؛ اما بعداً فهمیدیم تخصص اصلی ایشان جهانگردی و شاید جغرافیا با تخصص قطب جنوب بوده است. بااینحال، بههم خوردن حال خانم سخنگو را میتوان از منظری غیرپزشکی هم تحلیل کرد که در آن، نیمچه تخصصی داریم. آن منظر غیرپزشکی، همین تحلیل سیاسی است که آلوده آنیم.
از این منظر، خانم سخنگو کاملاً حق دارد حالش به هم بخورد. نهفقط ایشان، که رئیس و عموم اعضای دولت هم اگر حالشان به هم بخورد، کاملاً حق دارند. فعلاً بقیه کابینه را رها کنیم و برویم بر سر خود خانم سخنگو. یک لحظه فرض کنید شما یا ما یا هرکس دیگر، جای ایشان باشد. هر هفته یکبار و گاهی دوبار روبهروی خبرنگاران میایستید.
از روز اول هم، چند سوال و موضوع اصلی در هر نشست مطرح میشده است. مثلاً، فیلترینگ؛ یا مثلاً، روند مذاکرات برای رفع تحریمها؛ یا مثلاً، بحث وفاق و کاهش تنشهای درونساختاری. شما بهعنوان سخنگو، هر بار باید به این سوالات پاسخ دهید.
یکی دو ماه اول، با امیدواری و شور و شوق، از برنامههای دولت در این زمینهها میگویید. خبر هم میدهید که در فلان کمیته و بهمان کارگروه یا شورا، موضوع در دستور کار قرار گرفته است. متخصصان فرا خوانده شدهاند. نظرات اخذ شده است. جمعبندیها صورت گرفته است. پیگیریها در دست انجام است. تلاشهایی دارد صورت میگیرد و از این قبیل.
بعد از دو سه ماه، دیگر همین حرفها را هم برای پاسخ گفتن ندارید. شروع میکنید به اعلام مواضع دولت. اینکه دولت مخالف فیلترینگ است. اینکه دولت رفع تحریمها را ضروری میداند. اینکه رویکرد دولت، وفاق و انسجام ملی است. اینکه تصمیمات دولت بر مبنای نظرات کارشناسی است و از این قبیل.
متاسفانه، این راهبرد اعلام مواضع هم صرفاً در حد یکی دو نشست خبری کشش دارد. البته، این وسط کمی شانس میآورید و یکی دو اقدام نصفه و نیمه در حد رفع فیلتر واتسآپ و گوگلپلی و آغاز مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا و متوقف شدن اجرای قانون حجاب اتفاق میافتد و به شما فرصت میدهد کمی از دستاوردها بگویید و بهنوعی، برای خودتان وقت بخرید.
وعده میدهید که بقیه اپلیکیشنها هم قرار است رفع فیلتر شود. مذاکرات هم به نتیجه برسد و تحریمها رفع شود. حتی ابراز امیدواری میکنید سایر محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی هم مثل ماجرای حجاب، با وفاق در سطوح بالای نظام برطرف شود. اما مثل اینکه قرار نیست همین امید نصفه و نیمه هم ادامه داشته باشد.
شما سخنگوی دولتی هستید که رئیس آن هیچ شعاری جز «دعوا نکنیم» و «کوتاه بیاییم» سر نمیدهد و برای پیشبرد این شعار خود، حاضر است هر چیزی به طرف مقابل که در ابتدای دولت گوشه رینگ بود، بدهد تا مبادا چهار نفر در یک میدان تجمع کنند یا یکی از سران قوا در جلسه سهنفره، اندکی مکدر شود. برای همین، یکدفعه میبینید دو ژنرال دولت در یک روز مثل آب خوردن برکنار میشوند و یک «آخ» هم از دولت نمیشود و شما میمانید و سوالات جدید خبرنگاران.
یعنی، نهفقط آن سوالات قبلی بیجواب میماند؛ بلکه میبینید سخنگوی دولتی هستید که انگار خانه از پوشال بر مسیل ساخته است. اینجاست که دیگر خودتان هم امیدوار نیستید. صرفاً مثل یک کارمند اداره هر روز به محل کارتان میروید، کارت میزنید و هفتهای یکی دو بار هم خبرنگاران میآیند و دور هم مینشینید و گپ میزنید و حرفهای تکراری و تکراری و تکراری.
همچون کارمندانی که ساعتی را در میانه کار یا وقت ناهار در آبدارخانه یا غذاخوری دور هم مینشینند و از عالم و آدم حرف میزنند و البته، چیزی هم در آخر از همنشینی و دورهمیشان درنمیآید. البته، فرق شما با آن کارمندان این است که قرار بوده سخنگوی دولت باشید و هر جلسه خبری جدید و موضعی جدی بگیرید. اما با وجود همه تلاشی که میکنید، انبانتان از خبر جدید خالی است و موضع گرفتن و بیان واقعیتها و محدودیتها درباره اسب لنگ بهارث رسیده دولت هم، مغایر خطمشی «دعوا نکنیم» و «کوتاه بیاییم» رئیسجمهور است.
کار به جایی میرسد که خبر خالی بودن مخازن و سدها در ابتدای کار دولت را نه شما بهعنوان سخنگو که در نهایت، وزیر نیرویی میدهد که خودش از بازماندگان دولت قبل است. چنین است که چرخ روزگار میچرخد و میگردد و شما کارمندوار روزها را میگذرانید و باز هم مثل کارمندانی که هرچه از عمر کاریشان میگذرد و ارتقایی در موقعیت و حتی معیشت خود نمیبینند، فرسودهتر، عصبیتر و نهایتاً بیمار میشوند؛ شما هم بهتدریج با چنین وضعی مواجه میشوید.
اما صبر کنید. قرار است وضع از این هم بدتر شود. درحالیکه شما سخنگوی دولتی هستید که شعار و برنامه و ماهیت وجودی آن متکی و مبتنی بر مذاکره و رفع تحریمها بوده است؛ ناگهان خود را در شرایطی میبینید که ابتدا در میانه مذاکرات، مورد حمله خارجی قرار میگیرید. سپس، مذاکرات و حتی بازرسیهای معمول که بیش از دو دهه ادامه داشت، متوقف میشود.
مدتی بعد، هم از سطح عالی در داخل و هم طرف مقابل در خارج، با امتناع مذاکره مواجه میشوید. حتی مذاکرات دستوپا شکسته با اروپا هم بینتیجه میماند و برجامی که با تکیه به مذاکرهکننده ارشد آن، دولتتان تشکیل شده؛ کلا بر باد میرود. اینجاست که وضع شما بهعنوان سخنگوی دولت، حتی از کارمندان ساعتزن ادارات هم بدتر میشود.
احساس بیهویتی میکنید. مجبورید برای حفظ وجهه و روحیه دولت و کشور، حرفهایی بزنید که انگار سخنگوی رقیب رئیسجمهور مستقر هستید و نه سخنگوی این دولت. یا مثل سخنگوی جوان دولت قبل میشوید که مدام از امید و مقاومت میگفت و فشارهای خارجی و ناترازیهای داخلی را منکر میشد. با این تفاوت که رقیب اصلی انتخابات پارسال یا سخنگوی دولت قبل، هر حرفی میزدند؛ دستکم ظاهراً به آن اعتقاد داشتند و حرف خودشان بود.
اما شما امروز در وضعی هستید که حرفهایی میزنید که به آن، نه باور دارید و نه اعتقاد. حرفهایتان با نشستهای خبری یکسال پیش و ششماه پیش، ۱۸۰درجه فرق دارد. حالا شما جای سخنگوی دولت؛ حالتان از خودتان و این وضعیتتان و حرفهایتان به هم نمیخورد؟ از اینهمه تکرار مکررات. هیاهو ساختن از هیچ. و بدتر از همه، وارونهسازی آنچه هست.
شمایی که قرار بود با آمریکا مذاکره کنید و حتی رؤسایجمهور دو طرف با هم ملاقات کنند و چندهزار میلیارد دلار سرمایه به کشور بیاورید، امروز به جایی رسیدهاید که نهایت امیدواریتان این است که با بازگشت تحریمها، بتوانید با چند کشور همسایه کار کنید؛ همانطور که همین دیروز، سخنگو گفت: «تلاش میکنیم بعد از تحریمها، تجارت و روابط با همسایگان مختل نشود» یا این جمله تکراری که از فرط تکرار، قبل از بیان آن از سوی سخنگو در هر نشست خبری میتوان آن را منتشر کرد: «موضوع آمادهسازی زیرساختها برای رفع فیلترینگ برخی پلتفرمها در حال پیگیری توسط وزارت ارتباطات است.»
واقعاً، حق دارید اگر حالتان به هم بخورد. من اگر بودم که خیلی زودتر حالم به هم میخورد و این وسط، چه وضعی دارند خبرنگاران نشستهای سخنگوی دولت که یک سال است میروند و میآیند برای هیچ. همچون سعی بین صفا و مروه؛ با این تفاوت که جوینده در آنجا به آب رسید، اما اینجا خبرنگاران بعد یک سال به جواب که هیچ، به سراب هم نرسیدهاند. بیخود نیست که خبرنگاری، شغل سخت و زیانآور است. همین یک حوزهاش، کافی است.