دوقطبی ترور/قتل چارلی کرک این پرسش را شکل داد که دوران خشونتورزیهای سیاسی کی به پایان میرسد؟
حدوداً ظهر چهارشنبه هفته گذشته بود که چارلی کرک، فعال محافظهکار و یکی از افراد پرنفوذ رسانهای در ماجرای سفر خود برای ترویج جوانان آمریکایی به آنچه «تور بازگشت آمریکا» میخواند و در دانشگاههای سراسر آمریکا برگزار میکرد، در دانشگاه یوتا، در فاصله ۳۰ دقیقهای در جنوب سالت لیک سیتی روی صحنه رفت. بهگزارش نیویورکتایمز، دستکم ۳هزار نفر در این رویداد شرکت کردند.

در یکی از شبهای آوریل 1968، زمانی که مارتین لوترکینگ جونیور ترور شد، رابرت اف کندی، سناتور وقت که در آن زمان نامزد ریاستجمهوری هم بود، مقابل جمعیتی در شوک فرو رفته و عمدتاً سیاهپوست در شهر ایندیاناپلیس در مرکز ایالت ایندیانا گفت: «شاید بهتر باشد بپرسیم که ما چه ملتی هستیم و میخواهیم به چه سمتی حرکت کنیم؟»
کندی گفت «شماهایی که سیاهپوست هستید» ممکن است تمایل به «انتقام» داشته باشید ولی آمریکا میتواند تلاش کند خشونت را با تلاشی برای درک واقعه جایگزین کند. این یکی از بهترین سخنرانیهای کندی در طول زندگیاش است. پس از مرگ مارتین لوتر کینگ، شورش، غارت و آتشسوزی عمدی در بیش از 100 شهر آمریکا ادامه پیدا کرد و خود کندی هم در ژوئن همان سال در کالیفرنیا ترور شد.
57 سال از این شب میگذرد و آمریکا در یکی از قطبیترین لحظات تاریخی پس از ترور چارلی کرک، کنشگر 31 ساله در محوطه دانشگاه در ایالت یوتا قرار گرفته است. چارلی کرک و مارتین لوترکینگ جونیور هیچ نقطه مشترکی با یکدیگر نداشتند اما هر دو تاثیر زیادی بر مخاطبان خود داشتند و قتلشان در کشوری رخ داد که لفاظیهای سیاسی خشونتآمیز و خشم احزاب از یکدیگر بالا گرفته بود.
حدوداً ظهر چهارشنبه هفته گذشته بود که چارلی کرک، فعال محافظهکار و یکی از افراد پرنفوذ رسانهای در ماجرای سفر خود برای ترویج جوانان آمریکایی به آنچه «تور بازگشت آمریکا» میخواند و در دانشگاههای سراسر آمریکا برگزار میکرد، در دانشگاه یوتا، در فاصله 30 دقیقهای در جنوب سالت لیک سیتی روی صحنه رفت. بهگزارش نیویورکتایمز، دستکم 3هزار نفر در این رویداد شرکت کردند.
کرک پس از اینکه کلاههایی با شعارهای ترامپ را میان جمعیت پرتاب کرد، زیر چادری روی یک صندلی نشست تا در قالب گفتوگو با حضار که کرک آن را «ثابت کنید من اشتباه میکنم» عنوان میکرد، صحبت کند. چند دقیقه بعد در شرایطی که یکی از حضار با کرک یکی به دو میکرد که بگوید در هرکدام از حوادث مربوط به تیراندازیهای جمعی که در آمریکا اتفاق افتاده بهندرت میتوان فردی تراجنسیتی را نام برد، ناگهان صدای تیراندازی شنیده شد. آنچه بعد از آن اتفاق افتاد توسط دوربینهای موبایلها از هر زاویه ممکن به ثبت رسیده است.
گردن چارلی کرک پر از خون میشود و از روی صندلی به زمین میافتد. حدوداً 33 ساعت بعد، قاتل شناسایی و دستگیر میشود؛ تایلر رابینسون، مردی 22 ساله، بدون هیچ سابقه کیفری. با اینکه انگیزه قتل هنوز مشخص نیست، اما نزدیکان رابینسون میگویند که اظهارنظرهای اخیر او بیشتر از همیشه لحن سیاسی به خود گرفته بود و حتی از سخنرانی کرک در دانشگاه یوتا ولی نیز ابراز نارضایتی کرده بود.
از سوی دیگر کاربران شبکههای اجتماعی بهویژه افرادی که بهدنبال جذب دنبالکنندگان بیشتر بودند بر تئوریهای توطئه دامن زدند. عدهای ادعا کردند که موساد، سازمان اطلاعاتی اسرائیل کرک را بهقتل رسانده؛ ادعایی که با نگاهی به روند ترورهای موساد میتوان آن را رد کرد. علاوه بر اینکه کرک یکی از حامیان پر و پا قرص اسرائیل به شمار میرفت، موساد معمولاً دست به ترورهایی میزند که برای دیگر رهبران جهان پیامی داشته باشد.
برخی میگویند زمانی که کرک، میزان نفوذ اسرائیل در واشنگتن را زیر سوال برد و انتقادهایی را در این باره مطرح کرد، بنیامین نتانیاهو درصدد انتقال مبلغی به سازمان Turning Point USA بوده تا از طرح انتقادهای بیشتر در داخل آمریکا جلوگیری کند اما با این حال هنوز هیچ استدلال محکمی برای تایید این تئوریها وجود ندارد.
زمانی که مرگ چارلی کرک رسماً اعلام میشود، شناختهشدهترین چهرههای محافظهکار آمریکا غم و انزجار خود را از این حادثه دلخراش ابراز میکنند. مگان کلی، مجری سابق فاکسنیوز، روزنامهنگار و مفسر سیاسی که هماکنون پادکست خود را دارد بغض کرد؛ گلن بک، تحلیلگر سیاسی محافظهکار و مجری رادیویی و تهیهکننده تلویزیونی هم همینطور. مجریهای شبکه خبری فاکسنیوز در میانه برنامه تلویزیونی خود یک دقیقه سکوت کردند.
چارلی کرک که بود و چگونه توانست با جذب میلیونها رایدهنده جوان آمریکایی به حزب جمهوریخواه برای خود امپراتوری بسازد؟ به گزارش بیبیسی، جیدیونس، معاون رئیسجمهور آمریکا هنگام تصمیمگیری برای ورود به سیاست با یکی از اولین نفراتی که برای مشورت تماس گرفت، چارلی کرک بود. ونس پس از مرگ کرک در پیامی نوشت، کرک کسی بود که افرادی را برای هدایت کمپیناش برای مجلس سنا و همچنین دونالد ترامپ جونیور (پسر ترامپ) معرفی کرد. سه سال پس از پیروزی ونس در انتخابات سنا، کرک کسی بود که ونس را به دونالد ترامپ بهعنوان گزینهای برای معاون ریاستجمهوری معرفی کرد.
در آن زمان کرک یکی از افراد ثابت حلقه اطرافیان ترامپ را تشکیل میداد، حامیان مالی را جذب میکرد، در اقامتگاه مارالاگوی ترامپ درباره استراتژیهای مورد نیاز صحبت میکرد و میزبانی نشستهای Turning Point USA را که از سوی جمهوریخواهان محلی برگزار میشد، برعهده داشت؛ سازمانی که کرک بهعنوان همبنیانگذار در سال 2012 در اواسط ریاستجمهوری باراک اوباما با تمرکز بر کنشگری محافظهکاران در دانشکدهها تاسیس کرد.
کرک هیچوقت هیچ شغل دولتی نداشت اما از یک کنشگر ناشناخته از حومه شیکاگو به پرچمدار جنبش ماگای دونالد ترامپ تبدیل شد. او پلی میان ترامپ به جوانان جمهوریخواه بود و ترامپ پیروزی خود در انتخابات 2024 را مدیون کرک و سازمانش دانست. داستان زندگی کرک حول رهبری قابل توجه، ترور غیرمنتظره و میراث بحثبرانگیز میچرخد. پس از پیروزی ترامپ در انتخابات کرک همچنان برای جذب جوانان تلاش میکرد.
نفوذ کرک در کاخ سفید در دور دوم ریاستجمهوری ترامپ بهطور بحثبرانگیزی بیشتر شد. دو روز قبل از آنکه ترامپ روی کار بیاید، این دو نفر در مارالاگو با یکدیگر گلف بازی کردند.
کرک فرزند پدر و مادری محافظهکار بود که در یکی از حومههای اعیاننشین شیکاگو بزرگ شده بود. او هنگام مرگ 31 سال داشت. کرک فعالیت خود در حمایت از سیاستهای محافظهکاران را از سن کم آغاز کرد. با اینکه نوجوانی خود را در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما گذرانده بود اما از کودکی خود را محافظهکار میدانست و متوجه بود که چرا همکلاسیهایش به اوباما علاقه دارند، چرا اوباما میتواند مردم را به خود جلب کند و چرا حزب جمهوریخواه مسیر بسیار سختی در پیش دارد.
کرک در دبیرستان عضو تیم بسکتبال مدرسه بود اما دلباخته راش لیمبا بود؛ تحلیلگر سیاسی محافظهکار که تا زمان مرگش در سال 2021 مجری برنامه رادیویی بود. بهگفته رابرت دریپر، خبرنگار نیویورکتایمز، کرک نهتنها مجذوب استدلالهای لیمبا بلکه جذب فرقهای از سلبریتیها شده بود که لیمبا آن را ایجاد کرده بود؛ صدایی عجیب و غریب که در هر فرصتی چپها را مسخره میکرد.
آمریکاییها حالا با قتل خشونتبار رهبر جوانی روبهرو شدهاند که از دریچههای کاملاً متفاوتی به او نگاه میشد. از طرف راستگرایان، کرک الهامبخش نسل جدید جمهوریخواهان بود. از طرف چپ، کرک یکی از تندروهایی بود که به حقوق شهروندی، حقوق تراجنسیتیها، فمینیسم و اسلام حمله میکرد.
چنانچه آمریکاییها بر سر میراث کرک با یکدیگر درگیر شدهاند، مورخان و پژوهشگران میگویند آمریکاییها خودشان باید تصمیم بگیرند که از اتفاقات امروز چه درسی میگیرند؛ در واقع مرگ چارلی کرک آزمایشی دیگر برای آمریکاییها خواهد بود.
به گزارش اندیشکده کتو، ترور چارلی کرک، کنشگر محافظهکار در دهم سپتامبر هم شوکهکننده بود، هم نبود. ماهیت بیشرمانه این کشتار (که مقابل چشمان جمعیت بزرگی در محوطهای باز، با جزئیات دقیق ثبتشده توسط تصاویر ویدئویی و قاتلی که در ابتدا از دست مقامات فرار کرده بود) آن را شوکهکننده کرد. اما شخصیت غیرقابلانعطافپذیر و لفاظیهای کرک و ظهور خشونت سیاسی در ایالات متحده آن را به حادثهای تبدیل کرد که کاملاً قابل انتظار بود. از زمان مرگ کرک، افراد بسیاری درباره مجموعه مداومی از حملات در سراسر طیفهای ایدئولوژیک نوشتهاند. اما خیلیها یک سوال ساده در ذهنشان دارند: خشونتهای سیاسی کی و چگونه تمام میشوند؟
پس از قتل چارلی کرک، دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا چپها را عامل مرگ کرک دانست. در ساعات اولیه پس از قتل کرک، هیچ اطلاعاتی از اینکه چه کسی با چه انگیزهای کرک را کشته است، وجود نداشت. اما در واشنگتن عدهای معتقد بودند که نیازی به کشف حقایق نیست. ننسی میس، نماینده جمهوریخواه از ایالت کارولینای جنوبی مقابل ساختمان کنگره به خبرنگاران گفت: «مسئول اتفاق امروز دموکراتها هستند.» رابینسون عضو هیچکدام از احزاب نبود اما پدر و مادرش عضو حزب جمهوریخواه بودند.
موج فعلی خشونت بااینکه دلسردکننده است اما منحصربهفرد نیست. همانند بسیاری از کشورهای غربی، آمریکا هم دورههای مشابهی را طی کرده است. تاریخ میتواند نوری بر بخشی از مسیرهایی که به کاهش تنش منجر شد، بتاباند. متاسفانه بهجز شوک ناگهانی و غیرمنتظره، بسیاری از فاکتورهایی که پیشتر باعث مهار دوران خشونت میشدند یا دیگر وجود ندارند یا بههمان اندازه میتوانند مثل بنزینی در آتش خطر تشدید درگیری را رقم بزنند. این دوران در نهایت میگذرد، اما دوران گذار متلاطم خواهد بود که هم به چشمانداز امنیتی در سراسر ایالات متحده آسیب میزند و هم به سیاستهای داخلی و تعاملات جهانی.
خشونت در گذشته و آینده
ایالت متحده از زمان پیداش خود چندین دوره از اوج خشونت سیاسی را پشتسر گذاشته است. قرن نوزدهم سه دوره متفاوت از خشونت را گذراند: خشونت پیش از جنگ داخلی، جنگ داخلی به خودی خود و دوران بازسازی پس از آن. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، خشونت آنارشیستی سندیکاهای کارگری به سرخط خبرها تبدیل شد. در اواخر قرن بیستم، آمریکا سیلی از رخدادهای خشونتآمیز را تجربه کرد که بهطور جداگانه به «جنبش حقوق مدنی» (در دهه 1960)، جنگ ویتنام (بین سالهای 1955 تا 1975) و جنگ سرد گسترده برمیگشت.
نسل آینده تاریخنگاران دیدگاه بهتری از نقطه آغاز و چگونگی پیش آمدن دوران کنونی خواهند داشت. اما چندین ترند اخیر ظاهراً نقشی را بازی خواهند کرد. ظهور شبکههای اجتماعی بر انتشار اطلاعات نادرست و تئوریهای توطئه دامن زده است، در حالی که به موازات آن، اعتماد به دولت و رسانهها بهشدت کاهش پیدا کرده است.
قطبیسازی سیاسی بدتر شده، نرمهای دموکراتیک تضعیف شدهاند و رویکردهای رفتاری برد-باخت «ما در برابر آنها» جدیتر شدهاند. تمام این موارد با اثرات اجتماعی و مشکلات روانی ماندگار ناشی از دوران همهگیری کووید 19 تشدید شدهاند. در برخی از نظرسنجیها، اقلیت قابلتوجهی از آمریکاییها در ظاهر از خشونت سیاسی ابراز حمایت کردهاند. حتی اگر آنچه مردم میگویند لزوماً نشاندهنده آن نباشد که میخواهند بر اساس چنین باورهایی دست به عمل بزنند، حمایتهایشان از اقدامات دیگران فضایی را بهوجود آورده که در آن افراد جنگطلب بیشتری دستکم میزانی از حمایت را از اقدامات خشونتآمیز افراد احساس میکنند و در کشوری 340 میلیون نفری فقط نیاز است تعداد کمی دست به خشونت بزنند تا اثر بسیار بزرگی داشته باشد.
ترور کرک پردهبرداری از تابستانی بود که در طول آن خشونت برای بار دیگر به یکی از مؤلفههای تعیینکننده زندگی سیاسی آمریکایی تبدیل شد. درست یک ماه قبل از اینکه کرک کشته شود، مرد مسلحی که ظاهراً به تئوریهای توطئه درباره واکسن کووید-19 باور داشت صدها گلوله را به سمت مقر «مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری» در آتلانتا در ایالت جورجیا شلیک کرد که جان یک افسر پلیس را گرفت. در ماه جولای، موجی از حملات خشونتآمیز از سوی چپگرایان افراطی افسران مهاجرتی فدرال را هدف قرار داد که چندین زخمی در پی داشت و آسیبهایی را به برخی از ساختمانهای فدرال وارد کرد.
در ماه ژوئن مردی مسلح با انگیزه باورهای ضدسقط جنین به دو نفر از نمایندگان ایالتی مینهسوتا و همسرانشان حمله کرد که یک زوج را به قتل رساند. در همان ماه، مردی به تظاهرات صلحآمیز عدهای در بولدر، ایالت کلورادو، که در حمایت از گروگانهای اسرائیلی در اختیار حماس تجمع کرده بودند، حمله کرد، یک نفر را کشت و چندین نفر دیگر را زخمی کرد. در ماه می، مردی مسلح زوجی را که در سفارت اسرائیل در واشنگتن کار میکردند، کشت. در ماه آوریل، مردی با انگیزههای ضدیهودی به بخشی از محل سکونت فرماندار پنسیلوانیا که در آن زمان به همراه خانوادهاش در خواب بودند، حمله کرد اما آنها توانستند بدون هیچ آسیبی فرار کنند.
این رخدادهای پرسروصدا در چند ماه گذشته شامل اتفاقات دیگر در سالهای اخیر نمیشود، مثل دو بار تلاش برای ترور دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، زمانی که در سال 2024 برای کمپین نامزدی ریاستجمهوری خود سفر میکرد و ششم ژانویه 2021، حمله به ساختمان کنگره آمریکا. در حقیقت، طبق تحقیقات رویترز، بین حمله ششم ژانویه و انتخابات ریاستجمهوری 2024 بیش از 300 مورد از خشونت سیاسی اتفاق افتاده که این رسانه آن را «نشاندهنده جهشی پایدار و قابل توجه در این دست از خشونتها از سالهای 1970» توصیف کرد.
همانطور که پیشبینی امری بسیار سخت در میانه دوران خشونت سیاسی شدید است، تاریخ نشان داده که این جهشها در نهایت فروکش میکنند. بهطور گسترده، پیش از این 4 مسیر اصلی برای تنشزدایی وجود داشته است. درحالیکه هر کدام از روشها، مسیرهای متمایزی را نشان میدهند، اما از یکدیگر جدا نیستند. اغلب ترکیب برخی از این گزینهها باعث کاهش تدریجی خشونت شده است.
در برخی موارد، سرکوب دولت، خشونت را به پایان میرساند. در چنین سناریویی، ترکیبی از اعمال قانون، فشار نظامی و اطلاعاتی به عوامل بازدارنده مقابل حملهکنندگان احتمالی تبدیل میشوند، منجر به دستگیری دیگران میشود، در داخل جنبشهای تندروها شکافهای داخلی را اعمال میکند و منجر به آرمانزدایی حامیان خشونت میشود. مثلاً، گروه چپ افراطی «Weather Underground» که مسئول موجی از بمبگذاریهای سالهای 1970 است، در پایان این دهه زیر وزن سرکوب دولتی که به شکافهای داخلی دامن زد، بهطول کامل از هم فروپاشید.
در موارد دیگر، امتیازات دولتی به نارضایتیها رسیدگی میکند در نتیجه خشونت را غیرضروری و نامطلوب میسازد. از بسیاری جهات، این سناریو در تضاد با سناریوی قبلی است که در آن مقامات اصطلاحاً با هویج پاسخ میدهند نه با چماق، و عملاً تغییراتی را ایجاد میکنند که انتظارات افرادی را که در ترویج خشونت دست دارند، برآورده میشود. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم برای رفع موجی از خشونت سازمانیافته کارگران مقامات محلی، ایالتی و فدرال تصمیم گرفتند اصلاحاتی را در زمینه شرایط اشتغال، پرداخت دستمزد و دیگر درخواستهایی انجام دهند که زمانی که ابزارهای صلحآمیز نتیجهبخش بودند تمایل یا حتی نیاز به خشونت نیز از بین رفت.
در سناریوی سوم، زمانی که شرکتکنندگان جذب جنبش گستردهتری شوند، خشونت میتواند کاهش یابد یا دستکم تغییر شکل دهد. بهرغم دو سناریوی اول که در آنها سرکوب یک جنبش را در هم میکوبد یا اصلاح که به نارضایتیها رسیدگی میکند، در این سناریو، خشونت به نقاط دیگری تغییر مسیر میدهد. بهعنوان مثال در دوران بازسازی پس از جنگ داخلی، تودههایی از چریکهای حامی ایالتهای جنوبی (در جنگ داخلی آمریکا) سیاهپوستان تازهآزادشده را هدف قرار میدادند. پس از پایان دوران بازسازی و ظهور «جیم کرو»، سیستمی از قوانین ایالتی که برای حل مسائل تفکیک نژادی بود، این شورشها جذب ساختارهای ایالتی شدند. خشونت سیاسی تمام نشد، بلکه شکل بسیار متفاوتی گرفت که بهجای اینکه موجی از خشونت شورشیان که دوران پساجنگ داخلی را رقم بزند به کمپین سرکوب مورد تایید دولت تبدیل شد.
در آخر، شوکهای عظیم میتوانند توجهها را منحرف کنند یا خشم اجتماعی به اندازه کافی بزرگی را رقم بزنند تا خشونت کاهش پیدا کند. اینها بحرانهای غیرمنتظرهای مانند جنگها، ترورهای مقامات ارشد و حوادثی با تلفات جمعی گسترده هستند که منجر به تغییر عظیم اجتماعی میشوند و در برخی موارد موج خشونت را دو برابر میکند. امروزه مورخان ترور ویلیام مککینلی، رئیسجمهور آمریکا در سال 1901 را نقطه عطفی در موجی از خشونت آنارشیستی میدانند که سراسر آمریکا را فرا گرفته بود.
در حالی که پس از ترور حملاتی صورت گرفت، کشتار رئیسجمهور محبوب واکنشهای اجتماعی گستردهای را علیه مسئله آنارشیستها در پی داشت و باعث شد دولت برای مهار این جنبش دست به اقدام بزند که در نهایت منجر به فروپاشی آن شد.
توفان در راه است
هیچکدام از این 4 گزینه نه در دسترس است نه حتی امکانپذیر. امروزه موج خشونت عمدتاً فاقد ساختار و برپایه فناوریهای ارتباطی گسترده با پژواکهای تاریخی است اما هیچ نمونه واضحی از آن در تاریخ وجود ندارد. رهبران بانفود و شناختهشده در هر دو طیف تندروهای سیاسی ادعا میکنند که از طرف حامیان خود صحبت میکنند و بهطور مرتب آتش خشونت را شعلهورتر میکنند.
به استثنای چندین مورد، مثل شورش ششم ژانویه، افرادی که دست به اقدام خشونتآمیز زدهاند کاملاً بهتنهایی عمل کردهاند و عضو هیچ گروه سازمانیافتهای نبودند. در بسیاری از موارد، آنها حتی بهندرت عضوی از جنبش بزرگتری بودهاند. بنابراین این 4 مسیر برای تنشزدایی تاثیر کمتری خواهند داشت چون نه سرکوب، نه اصلاح نه جذب افراد بهراحتی قابل دستیابی است. احتمال وقوع بحران که کل سیستم را به شوک فرو برد، همچنان باقی خواهد ماند.
سپس به چالش رهبری سیاسی میرسیم. لحنی که افراد عالیرتبه تعیین میکنند نقش بسیار مهمی در کاهش خشونت یا تشدید آن خواهد داشت. لحن ترامپ تاکنون بیشتر به سمت تشدید آن بوده است. ترامپ پس از قتل چارلی کرک در بیانیه خود «چپهای رادیکال» را مقصر دانست و سرکوب شدید را وعده داد. در میان محافظهکاران، بهویژه راستهای افراطی، افراد رسانهای و شخصیتهای بانفوذ درخواست انتقام، تلافی و جنگ دارند. اینها هنوز در حد حرف است اما حرفی که خشونت را تایید کند، چه برسد به اینکه آن را تشویق کند، اهمیت پیدا میکند. همانطور که قتل کرک از سوی متهمی با انگیزههای چپگرایانه رخ داد، خشونت دیگر موضوعی حزبی نیست.
فراتر از آن، تمام عواملی که پیشتر به مهار خشونت در دوران مختلف کمک میکردند، مثل اعطای امتیاز از سوی دولت، بعید است ظهور کنند. اقدامات دیگر مثل سرکوب یا جذب در دولت، بههمان اندازه خطر تشدید خشونت را افزایش میدهد.