اشک من خودتو نگه دار...
اینبار نیز رئیسجمهور خودمانیمان، از جنس مردم کوچه و بازار بود. با این تفاوت که سعی نکرد نقش بازی کند.
پزشکیان رئیسجمهور؛ نه پزشکیان نماینده مجلس و نه پزشکیان طبیب، به یاد همسرش گریست. این گریه بازتابهای فراوانی داشت. گروهی آن را به صواب دانستند و گروهی هم آن را در جایگاه فردی چون ایشان، نادرست. بههرحال بسان هر کردارپزشکیان له و علیه زیاد بود. هریک به رهی رفتند. در این بین عقدههای سیاسی عدهای هم «رساتر» از همه بود! صدای نارسایی که هیچ موقعیتی را برای نیش و کنایه هدر نمیدهد! و هر نوازشی را ثواب میشمارد! ایرادی هم نیست؛ چه که پزشکیان نیک میدانست گام در چه مسیری گذاشت. بهقول ظریفی که بعد از پایان ریاستجمهوری خاتمی بیتکرار، از زبان خانوادهاش شنید که امشب تنها شبی است که او آرام میخوابد! یا پند مادر دکتر مصدق که به پسر گفته بود، در راه سیاست فحشها خواهد شنید و باید صبور باشد.
آری پزشکیان نیازی به این دلسوزیهای حامیانش ندارد و به طریق اولی از ناسپاسی کلامی رقیب هم کینهای به دل نمیگیرد. آنچه او ناخودآگاه انجام داد، بسیار طبیعی بود. در کسری از ثانیه همه سالهای زندگی همسر فقیدش زنده شد. خب هر که را توانی است در مقابله با چنین یادآوریهایی. او نه میخواست نقش بازی کند، نه توان انجام آن داشت. بهراحتی گفت نمیتواند حرف بزند. و رفت و به تعریض گفت همین است! آری بعد رفتناش از تریبون را باید سنجید.
او لحظاتی با خود خلوت کرد. بهحتم این صدواندی روز زمامداریاش هم بیتاثیر نبود در چنین احوالی. او شاید خویشتن را تنها میدید. تنها در میان امواج پریشان سیاستورزی. مأوایی ندید. همدمی که دمی با او بیاساید. دخترش هرچقدر هم تکیهگاه روحی پدر باشد، نمیتواند جایگاه همسرش را پر کند. مرد بینیاز از همدلی با زن نیست.
پزشکیان گریست و سنگینی این چندماه ابتدایی ریاستجمهوری را کمی سبک کرد. او در میان مخاطبانش به گریه افتاد. این گریستن نه از روی بیاقتداری که شاید از روی بیکسی بود. هوادارانش اما نمیتوانند بدانند و آگاه باشند او چهها میداند و نمیگوید. اینجاست که کاری از دست سمپاتهایش هم بر نمیآید. دردِدل، پیشِ که کند که رقیب بهانه نگیرد از گفتنش!
او نیز انسان است با تمام مختصات یک آدم امروزی. دلش میگیرد. نیاز به تخلیه روحی دارد. با عامه مردم که نمیتواند راز دل گوید. مراد از سر درون هم، دلگفتههای زندگیاش نیست. جایگاهش بهشکلی است که نمیتواند خودش باشد. دیدهایم که کمتر تن به پروتکلهای مرسوم بدهد. حال و توان رسمی بودنهای جایگاهش را ندارد. بهحتم سخنرانی از پیش نوشته شدهای هم ندارد و اگر هم داشته باشد بالمآل چیزهایی حین گفتن اضافه میکند! به او فرصت دهند که بیشتر از این، خودش باشد. بیریاتر با مردمش گپ بزند. او باید بیپیرایه سخن گوید. هم خودش آرام میشود، هم مخاطبش. مردم رأیدهنده یا رأیدهنده به رقیب نیز میدانند او آنچه در دل دارد، نمیگوید.
تازه با همه خودمانی بودنش در کلام. پزشکیان نیاز به درددل دارد. باور کنیم چنین است. او ساده و بیتکلف باید گپ بزند. اینگونه نباشد، نگفتنها و در دل ماندنهایش افزون که شود؛ از جایی بیرون میزند و چه مأوایی مناسبتر از یاد همسر مرحومش. اینبار نیز رئیسجمهور خودمانیمان، از جنس مردم کوچه و بازار بود. با این تفاوت که سعی نکرد نقش بازی کند. آنها که چنین کلیپی هم گذاشتند، نیت ناصوابی نداشتند که گروهی بدان خرده میگیرند.