| کد مطلب: ۵۸۳۶۱

پرچم صلح برادران دالتون/ درباره عکسی از مردان گرفتار مهریه با لباس نمادین زندانی

حقیقت این است که هر چهار مرد داخل عکس که به شکل نمادین لباس زندان پوشیده‌اند قابل ترحم‌اند. این دلسوزی نه از این بابت که در زندگی‌ خانوادگی‌شان تقصیر نداشته‌اند بلکه به این خاطر که هرگز چنین روزی که گرفتارش آمده‌اند را تصور نمی‌کردند.

پرچم صلح برادران دالتون/ درباره عکسی از مردان گرفتار مهریه با لباس نمادین زندانی

کاری به قالتاق‌ها و کلاه‌بردارها و آنها که با نقشه سر سفره عقد می‌نشینند نداریم. فرض‌مان این است که برادران دالتون ایستاده در عکس از سر ناچاری به این روز افتاده‌اند. گاهی اما ابر و باد و مه و خورشید و فلک طوری دست به دست هم می‌دهند که عکس‌ها لبخند روی لب آدمیزاد می‌آورد.

شاید شما هم در مواجهه اول با این عکس همین اتفاق برایتان افتاده باشد. قصه این روزهای مرد‌ان و زنان گرفتار مهریه اما تلخ‌تر از آن است که کسی را به خنده وا دارد. حقیقت این است که هر چهار مرد داخل عکس که به شکل نمادین لباس زندان پوشیده‌اند قابل ترحم‌اند. این دلسوزی نه از این بابت که در زندگی‌ خانوادگی‌شان تقصیر نداشته‌اند بلکه به این خاطر که هرگز چنین روزی که گرفتارش آمده‌اند را تصور نمی‌کردند.

این مردها همان‌هایی بودند که یک روز سر سفره عقد، سر به زیر انداخته بودند و منتظر بودند که محبوب‌شان دست از گل چیدن بکشد و با اجازه بزرگتر‌هایش فقط یک «بله» بگوید. این مردها دل توی دلشان نبود که « النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی...» زودتر خوانده شود تا از دست محبوبشان عسل بخورند.

این‌ها همان‌هایی بودند که ثانیه‌شماری می‌کردند که با عروس‌شان عهد ببندند که تا مویشان هم چون قند بالای سرشان سفید نشده، دست از دوست داشتن همدیگر بر ندارند. آن‌ها هرگز در مخیله‌شان نمی‌گنجید که روزی که به آقای عاقد مهربان، وکالت می‌دهند که یک جام آینه و کلام‌الله را ضمیمه فلان تعداد سکه بهار آزادی کند قرار است چه بر سرشان بیاید.

از آن طرف آن زنی که با دلی پر شور قدم به این زندگی می‌گذاشت هم، هرگز فکر بالا و پایین دویدن در دادگاه را نمی‌کرد. قصه اما از جایی تلخ می‌‌شود که تلخی‌ها، سوءتفاهم‌ها، ندانم‌کاری‌ها، سختی‌ها و... پایشان به زندگی آدمیزاد باز می‌شود. روزهای خوش کم کم جایشان را به روزهای تلخ‌تر از زهر می‌دهند و آنچه نباید اتفاق می‌افتد.

در یک وضعیت نرمال احتمالاً مرد و زن با تلخی از هم جدا می‌شوند. مدتی و بلکه تا آخر عمر خطی روی قلب‌شان می‌افتد و کمی بالا و پایین به زندگی‌شان ادامه می‌دهند. در یک وضعیت نرمال نه مرد می‌خواهد که زنی که روزی عاشقش بوده آینده تلخ و تاریکی داشته باشد و نه زن می‌خواهد که مردش از زندگی ساقط شود.

نکته اما اینجاست که اساساً در طلاق‌ وضعیت از حالت نرمال در می‌آید. حریف مجلس ما خود همیشه دل می‌برد/ علی‌الخصوص که پیرایه‌ای بر او بستند... وضعیت اقتصادی این روزهای ایران دقیقاً مصداق همان پیرایه‌ است.

حقیقت این است که قصه این روزهای مهریه به این سادگی‌ها قابل حل نیست. همه می‌دانند مردی که ۱۵ میلیون حقوق می‌گیرد اگر جد و آبائش هم به کمکش بیایند نمی‌تواند ۱۱۰ سکه ۱۴۰ میلیونی که روزی عهد کرده را بدهد. از آن طرف زنی که روزی همه هستی‌اش را به خانه بخت‌اش آورده هم در این روزگار وانفسا باید یک جوری از پس زندگی‌اش بربیاید.

خلاصه آنکه وضعیت طوری به هم پیچیده می‌‌شود که مسلمان نشنود کافر مبیناد. عقل منِ روزنامه‌نویس تا اینجا قد می‌دهد که تنها راه نجات از این نکبت خود طرفین دعوا هستند. یعنی بعید است از پس این لایحه‌ و قانون کاری راه بیفتد که اگر بیفتد هم حالا حالا‌ها کار دارد.

آقایان و خانم‌ها بیایید فارغ از همه بالا و پایین‌ها، فارغ از همه تلخی‌ها و زشتی‌ها برای دمی آرامش پرچم صلح به دست بگیرید، اگر قرار است از هم جدا شوید، مردانه و زنانه با هم به توافق برسید و از هم جدا شوید. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

مطالب ویژه
دیدگاه

ویژه تیتر یک
پربازدیدترین
آخرین اخبار