ایران و آیندهای که از راه میرسد
نیمه آبانماه ۱۴۰۴ که از راه برسد، زمان ۲۰ سالهای که برای اجرای سند چشمانداز تعیین شده بود، به پایان خواهد رسید؛ سندی که قرار بود ایران را به توسعه نزدیک کند و به جایگاهی برساند که در منطقه فراتر از سایر کشورها شود.

نیمه آبانماه 1404 که از راه برسد، زمان 20 سالهای که برای اجرای سند چشمانداز تعیین شده بود، به پایان خواهد رسید؛ سندی که قرار بود ایران را به توسعه نزدیک کند و به جایگاهی برساند که در منطقه فراتر از سایر کشورها شود. اما آیا ایران به اهدافی که در سند 20ساله نوشته شده بود، رسید؟ به بیان واضحتر آیا اصلاً به آن اهداف نزدیک شد؟
به نظر نمیرسد منطقی را بتوان پیدا کرد که بگوید ایران به اهداف خود از آن سند رسیده است و یا در مسیر دستیابی به آن گامهای درستی برداشته و در نزدیکی رسیدن به آن اهداف قرار دارد. اینکه اصلاً چرا سند چشمانداز 20 ساله به اهداف خود نرسید و چه عواملی مانع از نزدیک شدن این سند به اهداف خود بوده است و به نوعی آسیبشناسی این موضوع به انحای گوناگون مطرح شده و این نرسیدن تا جایی که در رسانهها ممکن بود، انجام گرفته است؛ اما موضوع مهمتر این است که حالا که آن سند به کمترین میزان هدف خود رسیده، در آینده باید چه کرد و در کدام مسیر قرار گرفت.
حقیقت این است که نه عرصه داخلی و نه عرصه خارجی و بینالملل که ایران در سال 1404 در آن قرار گرفته است، نهتنها کمترین شباهت را با سال 84 ندارد، بلکه تفاوتهای آشکاری در مسیر کاهش ارتباطات و منزوی شدن ایران هم نسبت به آن سالها پیدا کرده است. مثال این ماجرا هم چندان سخت نیست، در همین موضوع سیاست داخلی و بحث اعتمادی که بین سیستم سیاسی و جامعه برقرار است، قابل کتمان نیست که شکاف عمیق بین دولت و ملت ایجاد شده و اعتماد بخش بزرگی از جامعه به سیستم کمتر شده است؛ شکافی که به وضوح و در جریان انتخاباتهای سال 98 به بعد کاملاً مشخص است، چنانچه همین سال گذشته با انواع توجیههای منطقی که وجود داشت، نیمی از واجدین شرایط حاضر به مشارکت سیاسی در انتخابات ریاستجمهوری نشدند.
طول و تفسیر آنچه که رخ داده و پلهایی که خراب شده ماجرایی جداست اما اکنون سوالی که وجود دارد این است که برای آیندهی پیشرو چه باید کرد و اصولاً چه طرح و ایدهای برای آینده کشور وجود دارد؟ اگر سیاستهایی که طی دهههایی اخیر در نظر گرفته شده بود، سیاستهای مطلوبی بوده است که نباید نتایج حاصل آن چیزی باشد که امروز شاهدش هستیم، پس آن سیاستها در نقطهای اصلی ایراد اساسی داشته که نتیجه نداده است؛ نقطهای که هر چه که هست باید کنار گذاشته شود چون جز خسران چیزی برای ایران همراه نداشته است.
به هر ترتیب، فرصت اجرای سند 20 ساله، در آبانماه سال جاری به پایان خواهد رسید و هیچ قوه عاقله نمیتواند بگوید که ایران به اهداف خود از این سند دست یافته است. در آستانه نزدیک شدن به زمان پایان اجرای این سند نیز اتفاق مهمی در کشور رخ داده است و جنگی کوتاهمدت اما سخت طی شده و به صلح موقت انجامیده است. جنگی که میتواند فرصتی ویژه برای اندیشه و بازگشت تلقی شود.
نکته این است که این جنگ 12 روزه بین ایران و اسرائیل، هر چند تلخیهای فراوان داشت، ویرانی به بار آورد و هزاران نفر را داغدار عزیزان خود کرده اما همین جنگ را هم میتوان هدیهای ویژه برای سیستم سیاسی حاکم و البته نخبگان دانست. هدیه از آن جهت که توانست بخشی از مردمی که فاصله بسیار با سیستم گرفته بودند را کمی به مسیری نزدیک کند که اگر قدرش دانسته شود باعث کاهش فاصلهها میشود.
در روزهایی که آتشبس برقرار است؛ شاید جا داشته باشد که سیستم سیاسی کشور و نخبگان آن (چه نخبگان نزدیک به سیستم و چه نخبگان منتقد) به این سوال فکر کنند که چه باید کرد و اساساً چه چشماندازی برای ایران فردا وجود دارد؟ به زبان دیگر، آیا اساساً چشمانداز، طرح و برنامهی منطقی و عقلانی (نه رویایی و توهمی) با توجه به واقعیتهای جامعه وجود دارد؟