| کد مطلب: ۸۵۴۲

پارادوکس‌های طالبان در جریان خالص‌سازی مذهبی

طالبانِ افغانستان پس از یک شورش ۲۰ساله، ایالات‌متحده را مجبور کرد که نیروهایش را از افغانستان خارج کند و در عرض ۹ روز دولت افغانستان که ساخته و پرداخته واشنگتن

طالبانِ افغانستان پس از یک شورش 20ساله، ایالات‌متحده را مجبور کرد که نیروهایش را از افغانستان خارج کند و در عرض 9 روز دولت افغانستان که ساخته و پرداخته واشنگتن بود، از هم فروپاشید و به جای آن دولت امارت اسلامی طالبان روی کار آمد. از همان ابتدا بدیهی بود که گروه‌های شورشی اسلام‌گرای افراطی نظیر طالبان که دهه‌ها از عمر خود را صرف بمب‌گذاری‌های انتحاری کرده‌اند، معمولاً فاقد مهارت‌های سیاسی و اقتصادی برای اداره یک دولت-ملت مدرن هستند. طبیعی بود که طالبان سعی کند یک اقتصاد سیاسی قابل دوام را در افغانستان ایجاد کند و این هدف طالبان با رویه آنها در حکمرانی در تضاد بوده و هست. طالبان سعی کرده یک نظم سیاسی اجتماعی قرون وسطایی را بر افغانستان تحمیل کند و به وضوح زنان افغانستان را به حاشیه و پستو رانده است. اگر حکومت طالبان به تجارت با جهان خارج برای برآورده کردن نیازهای اقتصادی افغانستان نیاز داشته باشد که دارد، باید گفت که این نیاز تنها از مسیر عملگرایی و سازش با جهان خارج، برآورده می‌شود. اما واقعیت این است که عملگرایی و سازش با جهان خارج با اساس جنبش طالبان در تضاد است و طالبان باید میان این دو یکی را انتخاب کند. حالا شکاف‌ها در درون طالبان در حال شکل‌گیری است. برخی در درون ساختار حکمرانی طالبان اصل را بر خالص‌سازی اعتقادی قرار داده‌اند اما برخی دیگر بر این عقیده‌اند که طالبان باید، باید‌ها و نباید‌های حکمرانی بر یک کشور 40 میلیونی در قرن بیست‌ویکم را، هرچند آهسته و به تدریج، بپذیرد. برای مثال، رهبران امارت اسلامی طالبان نگران هستند که برخی از رخدادهای اخیر در ایران نظیر مباحث و اختلاف‌نظر درباره مسئله حجاب به افغانستان سرایت کند. این نگرانی‌ها بر طالبان تأثیر گذاشته و اختلافات درونی این جنبش را به وضوح آشکارتر کرده است. در اوایل سال جاری، سراج‌الدین حقانی، وزیر کشور و معاون رهبر طالبان، از ملاهیبت‌الله رهبر طالبان، انتقاد کرده و گفت: «انحصار قدرت و لطمه زدن به آبروی کل نظام به نفع ما نیست. این شرایط را نمی‌توان تحمل کرد.» حقانی در ادامه تاکید کرد که طالبان باید طوری حکومت کند که باعث نشود مردم از طالبان و دین متنفر شوند. هرچند باید گفت که با هیچ معیاری نمی‌توان حقانی را یک چهره عملگرا دانست چه اینکه او رهبر بدنام گروه تندرو حقانی است که روابط نزدیکی با القاعده دارد. اما صرف بیان این جملات از سوی حقانی نشان می‌دهد که در درون طالبان چه گفتمان و اختلافاتی وجود دارد. وقتی پای میل به آموختن از تعاملات جهانی به میان می‌آید باید گفت که طالبان، حداقل در کوتاه‌مدت و میان‌مدت، نخواهد توانست ویژگی‌ها و شخصیت خود را تغییر دهد. بنابراین تا اطلاع ثانوی، هرگونه تغییر در رفتار طالبان، تنها ظاهری و بسیار ناچیز خواهد بود. کاملا بدیهی است که تکامل ایدئولوژیک به‌زودی و به‌راحتی حاصل نخواهد شد و روندی غیرخطی است که چند نسل به طول خواهد انجامید و در پایان نیز یک اتفاق مهم و تکان‌دهنده ممکن است جرقه این تغییرات را بزند. مشکل اسلام‌گرایانی از نوع طالبان این است که ممکن است بتوانند در دوره‌هایی به قدرت دست یابند اما حکمرانی کاری دیگر است که آنها از پس آن برنمی‌آیند. چه اینکه حکمرانی نیازمند فرآیند مدیریت است که عملگرایی و مصالحه از بنیان‌هایش محسوب می‌شود. اگر حکمرانی چنین ویژگی‌هایی را در عصر مدرن در خود نداشته باشد، تبدیل به ساختاری سیاسی مملو از تضاد‌های گوناگون می‌شود. این تضادها در نهایت به مانند غل و زنجیر به پای ساختار حکمرانی خواهند پیچید تا جایی که دیگر نخواهند نتوانست قدم از قدم بردارند. حتی اگر فرض کنیم که اسلام سیاسی راه‌حل مشکلات طالبان در افغانستان است باید گفت که طالبان اساساً بنیادگرایانی هستند که به هنجارهای اجتماعی بسیار سنتی و قرون وسطایی وسواس دارند و این هنجارها در اساس خود با هرگونه برنامه سیاسی یا اقتصادی در تضاد هستند. به همین دلیل است که وقتی گروه‌هایی نظیر طالبان به قدرت سیاسی دست می‌یابند، به سرعت ساختار قدرت را به نسخه‌هایی خودکامه تبدیل می‌کنند.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار