احترام به زندگی
باید به زندگی آن گونه که در نگاه مردم جریان دارد، احترام گذاشت؛ آن گونه که مردم میخواهند و میپسندند، پذیرفت و همراهی کرد. مردم را در قالب نگاه یک گروه کوچک تندرو با عقاید خاص که در صدد تحمیل دیدگاهها و روشهای خاص زندگی خود به جامعه متنوع ایران هستند، ندید.

جنگی تحمیلی و دوازدهروزه به پایان رسید. تمام تلاش دشمن و همکاران رسانهای آن بهویژه در بخش فارسیزبان بر نشان دادن پایان خط جمهوری اسلامی و سوار شدن بر موج نارضایتی اجتماعی و شوراندن جامعه ایرانی در شرایط بحران جنگی بود. این تلاش با دیوار بلند ایراندوستی و میهنپرستی و شوق ملی ایرانیان مواجه شد و به شکست انجامید.
این گزارهای درست است که جامعه ایران، جامعهای ناراضی است. این نارضایتی، خاص اقشار و گروههای مشخص و ویژه نیست، بلکه در تمام لایهها و اقشار اجتماعی شکل گرفته و بازتولید شده است، حتی بخشی از این نارضایتی را میتوان در بین طرفداران پر و پا قرص سیاستهای نظام هم مشاهده کرد.
نارضایتی از فضای اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فقدان افق و چشمانداز مثبت برای بهبود این فضاها در میان اقشار گوناگون اجتماعی قابل رصد و پیگیری است. تمام پیمایشهای ملی و نظرسنجیهای مراکز گوناگون پژوهشی کشور و نیز مراکز پژوهشی خارجی در چند دهه اخیر به خوبی نشان میدهند که چنین تصویری از جامعه ایران، عمیق و رو به گسترش بوده است.
تداوم نارضایتی طی چند دهه، آن را به عنوان صفتی برای جامعه ایرانی نمایان کرده است. این ویژگی در حد یک احساس عمومی باقی نماند و رفته رفته به افول سرمایه اجتماعی بهویژه سرمایه پیونددهنده و فاصله گرفتن جامعه از بسیاری از سیاستها و برنامههای نظام سیاسی انجامیده است.
نهفقط مشکلات اقتصادی و تحریمهای سخت و تداوم چنددههای تورم و رکود اقتصادی و کوچک شدن سفره زندگی مردم، بلکه بیش از آن سیاستهای تقابلی و آزاردهنده حیات اجتماعی و مداخلههای گوناگون در زندگی جمعی و خصوصی مردم به شیوههای گوناگون و عدم پذیرش تنوع سبکهای زندگی و پارهفرهنگهای جاری و زاد و ولدشده از درون مناسبات اجتماعی و فرهنگی نوین ایرانیان از سوی نهادهای رسمی بهویژه نهادهای ترویجکننده و انتقالدهنده ارزشها و هنجارهای اجتماعی مانند آموزش و پرورش، صداوسیما، فرهنگ و ارشاد اسلامی، تبلیغات اسلامی و... و فاصله گرفتن آنان از عرفهای اجتماعی و ناتوانی آنها در انطباق خود با تغییرات اجتماعی رخ داده و پذیرفته شده در جامعه ایرانی، و همچنین، تلاش برای نوعی یکدستسازی فرهنگی و تحمیل ارزشها و هنجارهای خاص گروهی و حتی فرقهای با رنگ و بوی رسمی به جامعه، در افول اعتماد نهادی و سرمایه اجتماعی پیونددهنده و گسترش احساس طرد اجتماعی نسبت به نهادهای رسمی نقش مؤثری داشته است.
این افول که نتیجه شکافهای متعدد اجتماعی بهویژه شکاف فرهنگی بین جریان زندگی عمومی و خواستههای ایدئولوژیک سازمانهای رسمی است، خود را در مقاومتهای اجتماعی و گاه اعتراضات عمومی به نمایش گذاشته است. مقاومت در برابر نفی موسیقی و سپس تجویز موسیقی مدنظر نهادهای رسمی و انتشار مردمی موسیقی خلاف انتظار آن نهادها؛ مقاومت در برابر سیاست رسانهای صداوسیما و سبک زندگی ترویجی از سوی آن و فاصله گرفتن جامعه از این سازمان و روی آوری مفرط برای استفاده از برنامههای تلویزیونهای ماهوارهای(نه به این معنا که به آنان اعتماد بیشتری دارند)؛ مقاومت پایدار در برابر تصمیمها و اقدامات تند و افراطی برخی از سازمانهای رسمی در مقابله با استفاده مردم از ماهواره از جمعآوری دیشها در حریم خصوصی مردم تا ارسال پارازیت؛ و نیز مقاومت جامعه در برابر نوع پوشش مورد انتظار نهادهای رسمی، بخشی از تلاش جامعه برای آگاه کردن مسیر نادرست این نهادها در تقابل با زندگی جاری بوده است.
این آخری(یعنی پوشش) اعتراضات سال 1401 را شکل داد. اما در همان اعتراضات که جامعه در پی احقاق خواستهای مشخص بود، به محض ورود جریانهای برانداز و تلاش برای تغییر فاز خواست عمومی، جامعه به یکباره عقب نشست و خردورزانه اجازه نداد از اعتراض به انتخاب پوشش، بهرهبرداری دیگری شود و ایران با بحران مواجه گردد و نیروهای برانداز دست از پا درازتر عقب رانده شدند.
هرچند این خردورزی و وقتشناسی جامعه قدرشناسی نشد و بخشهایی از قدرت سیاسی فشار برای پوشش مبتنی بر خواست رسمی را ادامه داد و ضمن تصویب لایحه حجاب و عفاف در مجلس شورای اسلامی، حتی تا واپسین روزهای منتهی به حمله رژیم صهیونیستی به کشورمان، آزار مردم از طریق ارسال پیامک و توقیف خودروها برای بیحجابی همسرانشان در خودرو شخصی ادامه داشت و به نوعی از فشار به جریان عادی زندگی و احترام به خواست جامعه دست برداشته نشد.
جامعه ایران، جامعهای مذهبی در قالب نگاه فرقهای به مذهب نیست؛ هرچند در نگاهی عام و فراگیر جامعهای مذهبی و موحد است. این جامعه به خاطر نادیده گرفتن زندگی و تقابلهای مداوم برخی نهادهای رسمی و گروههای افراطی با جریان زندگی، جامعهای خسته، تحت فشار، ناراضی و شکننده و بدون افق مثبت نسبت به آینده است.
مقاومت جامعه در برابر تهاجم خارجی بههیچوجه به معنای فقدان این ویژگیهای برشمرده نیست. جامعه، در عین خستگی و نارضایتی از بخشی از سیاستهای محدودکننده و آزاردهنده جریان زندگی، به جهت احساس خطر در برابر تهدیدهای سرزمینی و برای «ایران» همراهی و همدلی خود را با نیروهای مسلح و مدافعان کشور(که بر اساس پیمایشها اعتماد به آنان در میان مجموعه سازمانهای دولتی و حکومتی، بیشتر است) به شیوههای گوناگون به نمایش گذاشت. اما غفلت نکنیم که این همراهی و همدلی مقطعی و ناشی از تجاوز دشمن به کشور عزیزمان بوده است. بازگشت به روال عادی و مصادره به مطلوب این همراهی و تداوم سیاستها و اقدامات آزاردهنده و تجاوز به حریم زندگی مردم، چیزی جز ناسپاسی از آنان و دامن زدن به شکاف دولت - ملت نیست.
باید به زندگی آن گونه که در نگاه مردم جریان دارد، احترام گذاشت؛ آن گونه که مردم میخواهند و میپسندند، پذیرفت و همراهی کرد. مردم را در قالب نگاه یک گروه کوچک تندرو با عقاید خاص که در صدد تحمیل دیدگاهها و روشهای خاص زندگی خود به جامعه متنوع ایران هستند، ندید. چشم بر تکثر و تنوع پارهفرهنگهای موجود در ایران گشود و به آنان احترام گذاشت.
از تقابلهای آزاردهنده با عرفهای عمومی و پذیرفتهشده جامعه، دوری گزید و عقبماندگی قوانین در نسبت با هنجارها و ارزشهای عمومی و غیررسمی مورد قبول مردم را جبران کرد و با جامعه همراه شد و فرصت پیشآمده برای انسجام اجتماعی و ملی را غنیمت شمرد و با دوریگزینی از تندروی در هر نوع تصمیم و اقدامی که زندگی روزمره را تهدید میکند و نیز از افراطیگری در مواجهه با تنوع زیست جمعی و سبکهای گوناگون زندگی بهویژه در رسانه ملی و تغییر در رویکرد و سیاستهای آن(که متاسفانه آن نگاه خشک و بسته در جنگ 12 روزه نیز همچنان ادامه داشت)، و احترام به حقوق شهروندی آنگونه که فهم عمومی با آن همراه است، بذر قوت گرفته برای انسجام ملی در این روزها را آبیاری کرد.