کـودتـای انگلیسی و آمریکایی
نقش دولتهای خارجی در سرنگونی دولت محمد مصدق
نقش دولتهای خارجی در سرنگونی دولت محمد مصدق
درحالیکه این روزها تحت تاثیر جو اعتراضی پس از اعتراضات سال گذشته، برخی به هواداری از محمدرضاشاه پهلوی واقعه 28مرداد 1332 را نه یک کودتا با حمایت خارجی بلکه اقدام قانونی شاه علیه نخستوزیری متمرد قلمداد میکنند، اسناد آمریکایی و انگلیسی بیشتری از دخالت این دو کشور در سرنگونی دولت مردمی محمد مصدق منتشر میشود و موارد بیشتری از اسناد دخالت خارجی در کودتای 28 مرداد 1332 در اختیار افکار عمومی قرار میگیرد. بنابراین، این پرسش که دولتهای خارجی به ویژه بریتانیا و ایالاتمتحده آمریکا چه نقشی در کودتای 28 مرداد داشتند و دولتهای خارجی در تضعیف و سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق چه نقشی ایفا کردند، پرسشی امروزی و بایسته است.
از کودتای 28 مرداد در حکومت پهلوی تحت عنوان خیزش مردمی یاد میشد تا خاطره دخالت خارجی و کودتای خشن عوامل وابسته از یادها زدوده شود اما با گذشت زمان و انتشار بخشی از اسناد دخالت ایالات متحده آمریکا و خاطرات افراد دخیل امروز دیگر انکار چنین دخالتی امری دشوار است. دولت مردمی دکتر محمد مصدق که در ابتدا با پشتیبانی مجلس و نیروهای اجتماعی موفق شد صنعت نفت ایران را از اختیار شرکت نفت ایران-انگلیس که در مالکیت و اختیار دولت بریتانیا بود خارج کند و با ملی کردن صنعت نفت آن را به مالکیت ملت ایران دربیاورد، در 28 مرداد 1332 با کودتایی هماهنگشده توسط سرویسهای جاسوسی بریتانیا و ایالات متحده آمریکا سرنگون شد. این کودتا که در اسناد ایالات متحده تحت عنوان عملیات آژاکس شناخته میشود نزد انگلیسیها با عنوان عملیات چکمه یاد میشود.
فشارهای بینالمللی بر ایران
با تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و اخراج نمایندگان شرکتهای خارجی از کشور در مجلس شورای ملی، بریتانیا، کارزاری برای تحریم جهانی نفت ایران بهمنظور فشار اقتصادی بر دولت محمد مصدق ترتیب داد. این لایحه در میان اکثر ایرانیان محبوبیت زیادی داشت و موج عظیمی از ناسیونالیسم و حمایت ملی را به وجود آورد و بلافاصله ایران را با انگلیس درگیر کرد. ملی شدن نفت مصدق را فوراً در میان میلیونها ایرانی محبوب کرد و او را بهعنوان یک قهرمان ملی تثبیت کرد و او و ایران را در مرکز توجه جهانیان قرار داد. بسیاری از ایرانیان احساس میکردند که برای اولین بار پس از قرنها کنترل امور کشور خود را در دست میگیرند. بسیاری همچنین انتظار داشتند که ملی شدن نفت منجر به افزایش عظیم ثروت برای ایرانیان شود. بریتانیا در مواجهه با دولت ناسیونالیست تازهمنتخب ایران که با حمایت قوی مجلس و مردم ایران، خواستار ترتیبات امتیازی مطلوبتری برای ایران شد به شدت مخالفت میکرد. محمد مصدق تلاش کرد با شرکت نفت ایران-انگلیس مذاکره کند، اما این شرکت مصالحه پیشنهادی او را رد کرد. طرح مصدق، براساس مصالحه 1948 دولت ونزوئلا، سود حاصل از نفت را 50/50 بین ایران و بریتانیا تقسیم میکرد. برخلاف توصیه آمریکا، انگلیس این پیشنهاد را رد کرد و به برنامهریزی برای تضعیف و سرنگونی حکومت ایران پرداخت. در ابتدا بریتانیا درصدد بود از طریق نظامی، کنترل پالایشگاه نفت آبادان را که در آن زمان بزرگترین پالایشگاه جهان بود، در دست بگیرد، اما نخستوزیر کلمنت آتلی بهجای آن تصمیم گرفت تحریمهای اقتصادی را تشدید کند.
شرکت ملی نفت ایران به دلیل بیتجربگی و دستورات شرکت نفت ایران-انگلیس مبنی بر عدم همکاری تکنسینهای انگلیسی با آنها، دچار کاهش تولید شد و در نتیجه بحران افزایش یافت و تحریمهای بریتانیا برای تحت فشار قرار دادن ایران برای ملینکردن این شرکت تشدید شد. تا سپتامبر 1951، انگلیسیها عملاً تولید میدان نفتی آبادان را متوقف و صادرات کالاهای کلیدی بریتانیا (شامل شکر و فولاد) را به ایران ممنوع و حسابهای ارزی ایران را در بانکهای بریتانیا مسدود کردند. نخستوزیر بریتانیا، کلمنت آتلی، دستور داد هر کشتی حامل نفت ایران به دلیل حمل به اصطلاح «اموال مسروقه» متوقف و مصادره شود. وینستون چرچیل در انتخاب مجدد خود بهعنوان نخستوزیر، موضع سختتری را علیه ایران اتخاذ کرد. مصدق در دیداری که در اکتبر 1951 از ایالاتمتحده داشت برای حلوفصل بحران با فروش پالایشگاه آبادان به غیر انگلیس به شرط شراکت و کنترل ایران بر استخراج نفت خام موافقت کرد. ایالاتمتحده منتظر ماند تا وینستون چرچیل نخستوزیر شود تا این توافق را ارائه کند و معتقد بود که او انعطاف بیشتری خواهد داشت، اما این توافق هم توسط بریتانیا رد شد. بریتانیا علیه ایران در دیوان بینالمللی دادگستری در لاهه شکایت کرد. مصدق با استقبال از این اقدام عنوان کرد که جهان از اقدامات «کشوری ظالم و امپریالیستی» که از «مردم نیازمند و برهنه» دزدی میکند، مطلع خواهد شد. دادگاه حکم داد که صلاحیت رسیدگی به این پرونده را ندارد. با این وجود، انگلیس به اجرای تحریم نفت ایران ادامه داد. در آگوست 1952، مصدق، نخستوزیر ایران، از یکی از مدیران نفتی آمریکایی برای بازدید از ایران دعوت کرد و دولت ترومن از این دعوت استقبال کرد. با این حال، این پیشنهاد باعث ناراحتی چرچیل شد و او اصرار داشت که ایالاتمتحده به دلیل حمایت بریتانیا از آمریکا در جنگ کره، نباید کارزار او برای منزوی کردن مصدق را تضعیف کند.
در اواسط سال 1952، تحریم نفت ایران توسط بریتانیا بهطرز ویرانگری مؤثر بود. دولت مصدق از رئیسجمهور ترومن و سپس بانک جهانی کمک خواست، اما این درخواستها با فشار لندن نتیجهای در برنداشت. «ایرانیها روز به روز فقیرتر و ناخشنودتر میشدند» و ائتلاف سیاسی مصدق در حال فروپاشی بود. بدتر از آن، رئیس مجلس آیتالله کاشانی، حامی اصلی مصدق، بیش از پیش با نخستوزیر مخالفت میکرد، زیرا مصدق تلاش داشت دخالت او را در قدرت کاهش دهد. در سال 1332 او کاملاً از مصدق روی برگرداند و مصدق را از حمایت مذهبی محروم کرد و در عین حال آن را به شاه داد. مصدق در انتخابات مجلس در سال 1331 از رای آزاد نمیترسید، زیرا بهرغم مشکلات کشور، او بهعنوان یک قهرمان بسیار مورد تحسین قرار میگرفت. اما رای آزاد آن چیزی نبود که دیگران از جمله عوامل انگلیس برنامهریزی میکردند. آنها امیدوار بودند که مجلس را با نمایندگانی پر کنند که به عزل مصدق رأی میدادند. درحالیکه جبهه ملی که غالباً از مصدق حمایت میکرد، در شهرهای بزرگ به پیروزی دست یافت، کسی برای نظارت بر رأیگیری در مناطق روستایی وجود نداشت. کابینه مصدق که مجبور بود ایران را به مقصد لاهه ترک کند، جایی که بریتانیا برای کنترل نفت ایران شکایت کرده بود، به تعویق باقیمانده انتخابات تا بازگشت هیئت ایرانی از لاهه که خود مصدق نیز در آن حضور داشت، رای داد. مصدق درحالیکه با چالش سیاسی روبهرو بود با چالش دیگری هم روبهرو شد. محاصره بنادر دریایی ایران توسط بریتانیا به این معنی بود که ایران به بازارهایی که بتواند نفت خود را در آنجا بفروشد، بیدسترسی میماند. این تحریم باعث ورشکستگی ایران شد. دهها هزار نفر در پالایشگاه آبادان شغل خود را از دست داده بودند و اگرچه اکثر آنها ایده ملی شدن را درک میکردند و مشتاقانه از آن حمایت میکردند، اما طبیعتاً امیدوار بودند که مصدق راهی برای بازگرداندن آنها به کار بیابد. تنها راهی که میتوانست این کار را بکند فروش نفت بود. اسناد آمریکایی نشان میدهد که دولت ترومن هرگز با ایده سرنگونی مصدق موافقت نکرد. ترومن تا پایان دوره ریاستجمهوری خود در ژانویه 1953 معتقد بود که بهترین امید غرب برای خروج از بحران، همکاری با نخستوزیر ایران است اما از اواخر سال 1952، انگلیسیها روش خود را با عباراتی که برای آمریکاییها جذابتر بود تغییر دادند. آنها دیگر از آمریکاییها برای بازپسگیری کنترل نفت ایران درخواست کمک نکردند بلکه ضرورت کمک آمریکا برای «مبارزه» با کمونیسم در ایران را مطرح کردند. در همین مقطع بود که جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه آمریکا متقاعد شد که ایران در حال سقوط به دامان شوروی است. در اوج جنگ سرد از آنجایی که رئیسجمهور هری ترومن مشغول جنگ در کره بود، با سرنگونی دولت نخستوزیر محمد مصدق موافقت نکرد. با این حال، در سال 1332، زمانی که آیزنهاور رئیسجمهور شد، بریتانیا ایالاتمتحده را متقاعد کرد که یک کودتای مشترک انجام دهند.
آغاز برنامهریزی برای کودتا
براساس اسناد وزارت امور خارجه آمریکا که در سال 2017 از طبقهبندی خارج شده است، وزارت امور خارجه بریتانیا در اواخر سال 1952 دستکم دو بار به دولت ترومن مراجعه کرد تا پیشنهاد کودتا برای سرنگونی محمد مصدق، نخستوزیر ایران را بدهد. در این اسناد برای اولینبار، در سال 2017 دو یادداشت فوقسری از مقامات ارشد دولتی آمریکا منتشر شد که به مجموعهای از ارتباطات و جلساتی که در اکتبر 1952 آغاز شد، اشاره میکند که در آن مقامات انگلیسی تلاش کردند تا موافقت ایالاتمتحده را برای برکناری مصدق جلب کنند. اسناد آمریکایی منتشرشده توسط وزارت خارجه ایالاتمتحده نشان میدهد که بریتانیا از مدتها پیش برای انجام کودتا به واشنگتن فشار آورده اما دولت ترومن با آن مخالفت کرده است چراکه دولت ایالات متحده در اواخر سال 1952 همزمان با سفر دکتر مصدق به آمریکا در حال بررسی کمک به دولت او بود. در نهایت درخواستهای مکرر دولت بریتانیا از ایالات متحده و ترس از روی کارآمدن نیروهای نزدیک به کمونیستها در نتیجهگیری مقامات آمریکایی و آغاز و برنامهریزی کودتا مؤثر واقع شد.
در آگوست 2013، دولت ایالاتمتحده رسماً نقش آمریکا در کودتا را با انتشار بخش عمدهای از اسناد دولتی که قبلاً طبقهبندی شده بود، افشا کرد که نشان میداد هم مسئول برنامهریزی و هم اجرای کودتا، از جمله رشوه دادن به سیاستمداران ایرانی و مقامات عالیرتبه ارتش و همچنین تبلیغات طرفدار کودتا توسط سیا برنامهریزی شده بود. سیا اذعان میکند که کودتا «تحت هدایت سیا» و «بهعنوان یک عمل سیاست خارجی ایالات متحده، طراحی و تأیید شده در بالاترین سطوح دولت» انجام شده است.
دولت بریتانیا قاطعانه از انتشار هرگونه مطالبی که مستقیماً به نقش لندن در عملیات اشاره میکند، امتناع ورزیده و پیوسته ایالاتمتحده را تحت فشار قرار داده که هیچ مدرکی را از پروندههای آمریکایی فاش نکند. در واقع، سالهاست که شواهدی وجود دارد که نشان میدهد انگلیسیها از نزدیک در ترویج و سپس برنامهریزی سرنگونی مصدق مشارکت داشتهاند. قانعکنندهترین منابع شامل گزارش فاششده سیا که در سال 1954 نوشته شده و خاطرات شرکتکنندگان مختلف کودتا است. در یکی از این خاطرات که مربوط به کرمیت روزلت فرزند رئیسجمهور روزولت و مسئول اداره خاورمیانه سیا است، او به دیدار خود پس از موفقیت کودتا در لندن اشاره میکند که چگونه چرچیل در پاسخ به تبریک کرمیت روزلت مبنی بر پیروزی عملیات مشترک، حضور لندن در این عملیات را انکار کرده و به روزلت گوشزد میکند که دیگر هرگز از نقش لندن در این واقعه یاد نکند. براساس اسناد و سوابق سیا، برخی از بدنامترین اوباش تهران توسط سیا برای برپایی شورشهای طرفدار شاه استخدام شدند. گروههای دیگری که توسط سیا پول میگرفتند با اتوبوس و کامیون به تهران آورده شدند و خیابانهای شهر را تصرف کردند. بین 200 تا 300 نفر به دلیل درگیری کشته شدند. افسر سیا، کرمیت روزولت جونیور، نوه رئیسجمهور سابق تئودور روزولت، عملیاتی را که توسط مامور سیا، دونالد ویلبر برنامهریزی شده بود، انجام داد. در جریان کودتا، روزولت و ویلبر، نمایندگان دولت آیزنهاور، به مقامات، خبرنگاران و بازرگانان دولت ایران رشوه دادند. همچنین برای حمایت از شاه و مخالفت با مصدق به اراذل خیابانی رشوه میدادند. رهبر رسمی عملیات آژاکس افسر ارشد سیا کرمیت روزولت جونیور بود، درحالیکه مامور حرفهای دونالد ویلبر رهبر عملیات، برنامهریز و مجری خلع ید مصدق بود. کودتا به این بستگی داشت که شاه ناتوان، نخستوزیر محبوب و مقتدر را برکنار کند و سپهبد فضلالله زاهدی را جایگزین او کند. سیا سرلشکر نورمن شوارتسکف پدر را فرستاد تا شاه تبعیدی را متقاعد کند که برای حکومت ایران بازگردد. شوارتسکف نیروهای امنیتی را که به ساواک معروف شدند آموزش داد تا قدرت شاه را تضمین کنند. این کودتا توسط دولت ایالات متحده دوایت دی. آیزنهاور در اقدامی پنهانی توسط جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه حمایت میشد و تحت نظارت برادرش آلن دالس، مدیر اطلاعات مرکزی آمریکا انجام شد. کودتا توسط سیا ایالاتمتحده وMI6 انگلستان، دو سازمان جاسوسی که به عناصر سلطنتطلب ارتش ایران کمک میکردند، سازماندهی شد. براساس یک سند بهشدت ویرایششده سیا که در پاسخ به درخواست آزادی اطلاعات به آرشیو امنیت ملی منتشر شد، «اسناد موجود نشان نمیدهد که چه کسی به سیا اجازه داده تا برنامهریزی عملیات را آغاز کند، اما تقریباً بهطور قطع شخص رئیسجمهور آیزنهاور بوده است.»
سند سیا نقل میکند: «قبل از شروع عملیات آژاکس، باید تایید رئیسجمهور گرفته میشد.» اما آیزنهاور در هیچ یک از جلساتی که آژاکس را تایید کرد، شرکت نکرد. او فقط گزارشهای شفاهی در مورد طرح دریافت کرد و او در مورد آن با کابینه خود یا شورای امنیت ملی صحبت نکرد. او با ایجاد الگویی که در طول دوره ریاستجمهوری خود به آن پایبند بود، فاصله خود را حفظ کرد و هیچ سندی را پشت سر نگذاشت که بتواند رئیسجمهور را در هر کودتای پیشبینیشده دخیل کند. اما در خلوت دفتر بیضیشکل، فاستر دالس او را در جریان قرار داد و کنترل شدیدی بر فعالیتهای سیا داشت.
شوروی و حزب توده
حزب توده که تحت کنترل اتحاد جماهیر شوروی بود و متهم بود که تنها چهار سال قبل اقدام به ترور شاه کرده، ضمن حمایت ضمنی از ملی شدن صنعت نفت و بهرهبرداری از موج مردمی حمایت از این جنبش، شروع به نفوذ در ارتش و تظاهرات خیابانی برای حمایت از مصدق کرد. این در حالی بود که پیشتر حزب توده با طرح موضوع نفت شمال و ضرورت اعطای امتیاز آن به شوروی، هواداری از سیاست موازنه منفی مقابل مصدق را موضعگیری کرده بود. مصدق در مقابل ایده موازنه مثبت حزب توده که براساس واگذاری امتیاز نفت جنوب به بریتانیا از واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی دفاع میکرد، سیاست موازنه منفی را مطرح کرده و مدافع ملی بودن ثروتهای ایران بود. حمایت حزب توده از مصدق در عمل باعث خدشه به شهرت مصدق شد، بهرغم اینکه مصدق هرگز رسماً آنها را تأیید نکرد اما متهم به گرایش به کمونیستها و شوروی شد و این موضوع در کاهش حمایت گروههای مذهبی تاثیر گذاشت و سوءظن امکان قدرتگیری کمونیستها را افزایش داد. بریتانیا در تقویت این سوءظن در میان ایرانیان محافظهکار و همچنین دولت ایالاتمتحده آمریکا تاثیر عمده داشت. لوی هندرسون، سفیر ایالاتمتحده در تهران، معتقد بود «مصدق صادقانه ضد کمونیست است». او در پاسخ به این نتیجهگیری بریتانیا مبنی بر اینکه نخستوزیر «ذاتاً آنقدر متزلزل بود که نمیتوانست موضع محکمی علیه حزب توده اتخاذ کند» معتقد بود اگر مصدق فقط میتوانست به یک توافق نفتی دست یابد یا «در غیر این صورت موقعیت مالی دولت خود را تقویت کند»، نسبت به حزب توده سختگیرتر خواهد بود. والتر اسمیت، معاون وزیر امور خارجه آمریکا در 17 اوت اظهار داشت: «مصدق هر چقدر هم که اشتباه میکرد، عشقی به روسها نداشت و کمکهای بهموقع ممکن بود او را قادر به کنترل کمونیسم کند». بریتانیا از طریق واسطههای خود و با خرج هزینههای هنگفت تحت عنوان وجوه شرعی به روحانیون نزدیک شد و آنان را از احتمال نزدیکی مصدق به کمونیستها و سرنگونی شاه و برقراری یک حکومت جمهوری ضددینی ترساند. اتحاد غیررسمی حزب توده و جبهه ملی به زیان مصدق تمام شد. حزب توده پیادهنظام دولت مصدق بود و عملاً جایگزین فدائیان اسلام و گروههای مذهبی در هواداری خیابانی از دولت مصدق شد. آمریکا و بریتانیا که نگران دیگر منافعشان در ایران بودند به لطف حزب توده اقناع شدند که ناسیونالیسم ایران واقعاً یک توطئه مورد حمایت شوروی است. با این حال حزب توده و شوروی نیز سیاست مزورانهای را در قبال مصدق پیش گرفتند و حمایت کامل و صادقانهای از دولت مصدق نداشتند.
میخائیل ماکسیموف، یکی از مدیران ارشد وزارت امور خارجه روسیه، در سال 1949میلادی در مورد مصدق میگوید: مصدق سیاستمداری ملیگرا است که در میان جوانان و دانشجویان هواداران بسیاری دارد. وی همچنین اضافه میکند که محمد مصدق دشمن روابط مستحکم مسکو ـ تهران است و رهبران روس نمیتوانند حساب ویژهای روی او باز کنند. او دلیل این برداشت از مصدق را ناشی از مخالفت وی با واگذاری امتیاز نفت به روسها و تهیه پیشنویس قانونی علیه روسها در مجلس ایران بیان میکند. او همچنین به این نکته اشاره میکند که حضور افرادی همچون حسین صدر و کریم سنجابی در اطراف مصدق نشان میدهد که دولت مصدق نگاه مثبتی به روسها و حضور آنها در ایران ندارد. آنها همچنین بر این باور بودند که نهضت ملی شدن صنعت نفت در ایران در نهایت به دست آمریکاییها از میان خواهد رفت و بر همین اساس نمیخواستند با نزدیکی به مصدق و حمایت از دولت او سوءظن دولتهای غربی و در رأس آنها آمریکا و انگلستان را موجب شوند؛ نگاهی که بهشدت تحت تأثیر فضای جنگ سرد و نظام دوقطبی در عرصه سیاست بینالملل بود. شواهد تاریخی نیز بهخوبی شاهدی بر این ادعاست؛ هنگامی که ایوان سادچیکف، سفیر روسیه در ایران، در سال 1951میلادی به رهبران اتحاد جماهیر شوروی گفت، مذاکرات با دولت مصدق بر سر طلا و نفت به جایی نمیرسد. اتحاد جماهیر شوروی در تحریم بینالمللی علیه مصدق همراهی کرد و حتی فراتر از آن با امتناع از تحویل ۱۰ تن طلای ایران که نزد اتحاد شوروی بود، در فشار اقتصادی دولت مصدق نقش ایفا کرد. دولت شوروی پس از پیروزی کودتا با پرداخت ده تن طلای ایران بیش از ۱۱ میلیون لیره به دولت زاهدی کمک کرد.
افشای مشارکت در کودتا
سرنگونی مصدق که حکومت شاه را برای 26 سال آینده تا انقلاب اسلامی، تثبیت کرد، هنوز دلیلی بر بیاعتمادی ایرانیان به سیاستمداران انگلیسی و آمریکایی است.
در شصتمین سالگرد رویدادی که اغلب ایرانیان از آن بهعنوان مدرکی بر مداخله غرب استفاده میکنند، آرشیو امنیت ملی آمریکا در دانشگاه جورج واشنگتن مجموعهای از اسناد طبقهبندیشده سیا را منتشر کرد .اسناد رسمی در بریتانیا همچنان محرمانه هستند، اگرچه گزارشهای گستردهای درباره نقش بریتانیا در کودتا وجود دارد. در سال 2009، جک استراو، وزیر خارجه سابق، علناً به بسیاری از «دخالتهای» بریتانیا در امور ایران در قرن بیستم اشاره کرد. البته وزارت خارجه انگلیس بلافاصله پس از آن اعلام کرد که نمیتواند دخالت بریتانیا در کودتا را تایید یا تکذیب کند.
وزیر سابق امور خارجه بریتانیا در بخشی از کتاب خاطرات خود نوشت: «وزیران خارجه بریتانیا طبق قانون حق ندارند اسناد و بایگانی وزیران پیشین را ببینند و من هم ندیدم، اما پیشتر از آنکه من در سال 2001 وزیر بشوم، حجم قابل توجهی از اسناد مربوط به کودتا منتشر شده بودند. از جمله خاطراتی که وردهاوس در مقام فرمانده عملیات" sis "در ایران نوشت و در سال1982 منتشر کرد و «کرمیت روزولت» هم که در سال 1979 خاطرات خود را از این دوره گفت و البته که این فهرست با همین دو نام بسته نمیشود و بهتازگی هم که سازمان سیا بایگانی اسناد خود را گشود در این اسناد ردپا و نقش "sis "را به روشنی میتوان دید. هرچند مقامات بریتانیا همچنان رویه نه تکذیب و نه تایید را در دستور کار دارند. کاری که همیشه به نظر من مضحک میآمد، آن هم وقتی که همه میدانستند سرویس جاسوسی ما به گواه اسناد منتشرشده در این ماجرا نقش داشته و به همین خاطر بود که در فوریه 2006 همین مدارک را به کمیته روابط خارجی مجلس خودمان ارائه دادم و گفتم عناصر اطلاعاتی بریتانیا و سیا، مصدق، نخستوزیر کاملاً دموکراتیک ایران را برکنار کردند.» استراو همچنین با اشاره به سند مهمی که «دانالد ویلبر» از مهرههای اصلی کودتای ایران در سال1954 ارائه داده و نقشه جامع لندن برای کودتا را هم ضمیمه پرونده کرده اشاره میکند و در مورد هزینههای کودتای28مرداد مینویسد: «نقشه ساده و سرراستی بود که خشونت و خونسردی شگفتآوری را کنار هم نشانده بود. در آغاز برآورد کرده بود که این کودتا حدود285هزار دلار خرج بر میدارد که 147هزارو 500دلار را آمریکا میپرداخت و 137هزار دلار را "sis " سوای این، بودجهای یک میلیون دلاری برای حمایت پشت پرده از دولت جایگزین تدارک دیده بودند که قرار بود به فضلالله زاهدی سپرده شود. ضمنا هفتگی مبلغ یک میلیون ریال، حدود 11هزاردلار آن روز به دست عواملی برسد که با آن حمایت مجلسیان را بخرند و آنها را با خود همراه کنند. یک مبلغ پنج میلیون دلار نیز برای اینکه به محض پیروزی کودتا به نخستوزیر تازه پرداخت شود و او را در اداره کشور کمک کند (در نظر گرفته شده بود).» مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه دولت بیلکلینتون در آمریکا نیز در ۲۷ اسفند ۱۳۷۸ (۱۷ مارس ۲۰۰۰) در سخنرانی خود در انجمن ایران و آمریکا وابسته به انستیتو خاورمیانه دانشگاه جورج تاون گفت: «در سال ۱۹۵۳، آمریکا نقش بارزی در سرنگونی نخستوزیر مردمی ایران، یعنی دکتر محمد مصدق داشت. دولت آیزنهاور در آن زمان چنین میپنداشت که اعمالش به دلایل استراتژیک موجه است. اما این کودتا، برای توسعه سیاسی در ایران، به روشنی یک عقبگرد بود و اکنون میتوان به سادگی دریافت که چرا بسیاری از ایرانیان از این دخالت آمریکا در امور داخلیشان خشمگین هستند. علاوه بر این در ربع قرن بعد نیز غرب و ایالاتمتحده به حمایت خود از رژیم شاه ادامه دادند. البته این حمایتها به رشد اقتصادی کشور کمک زیادی کرد، اما حکومت شاه با خشونت، هرگونه نارضایتی سیاسی را سرکوب میکرد. همانگونه که پرزیدنت کلینتون گفته است، ایالاتمتحده آمریکا باید سهم منصفانه از مسئولیت مربوط به مشکلاتی که در روابط ایران و آمریکا پدید آمده است، به عهده گیرد. حتی اکنون معلوم شده است که برخی از سیاستهای ایالاتمتحده در قبال عراق در خلال مناقشه این کشور با ایران بهطرز تاسفباری کوتهبینانه بوده است. بهویژه با تجربههای دیگری که ما از صدامحسین به دست آوردیم.» این سخنان آلبرایت بخشی از تلاش آمریکا برای جلب اعتماد ایران در دوران ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی بود که البته با موفقیت همراه نبود. «اشاره» آلبرایت به «نقش بارز آمریکا در سرنگونی نخستوزیر مردمی ایران، دکتر محمد مصدق»، با استقبال مسئولان ایرانی روبهرو نشد. یک روز پس از این سخنرانی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بیانیهای (۲۸ اسفند ۷۸) اعلام کرد: «اعتراف مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه آمریکا مبنی بر دخالت این کشور در کودتای ۲۸مرداد و نیز دخالت آمریکاییها در جنگ تحمیلی هشتساله علیه ایران چیزی نیست که ملت سرفراز ایران بتواند بهراحتی از آن بگذرد. اگرچه اسناد و مدارک و شواهد اینگونه دخالتها از قبل وجود داشته و بارها از سوی جمهوری اسلامی ایران عنوان شده است، هماکنون که آمریکا دخالت خود در اینگونه جنایات را اعلام داشته است، میبایست رژیم آن کشور تاوان آن همه ظلم را که بر این مردم رفته است، جبران کند... اعتراف به انجام کودتای ۲۸ مرداد و جنگ تحمیلی خود مصداق بارز تروریسم و جنایتآفرینی دولتی است.» مقام رهبری، روز ششم فروردین ۷۹ در سخنانی در مشهد گفتههای آلبرایت را اعترافی تلقی کردند که نشانی از عذرخواهی در آن نیست: «در همین چند روز قبل از این، یک وزیر آمریکایی سخنرانی کرد. آمریکاییها بعد از گذشت نزدیک به نیم قرن، حالا اعتراف کردهاند که کودتای ۲۸ مرداد را آنها راه انداختهاند... حالا اعتراف کردهاند که ما صدامحسین را در جنگ با ایران حمایت کردهایم... اما خودشان منکر بودند و میگفتند ما بیطرفیم!... اینها، ببخشید هم نمیگویند! الان نمیگویند ما معذرت میخواهیم، فقط اعتراف میکنند!... این اعتراف شما نسبت به آن روز، به درد امروز ما چه میخورد؟...»