| کد مطلب: ۵۹۴۲۷

امید انقلاب/گزارشی از نمایشگاه چاپ مریم تخت‏‌کشیان

لابه‌لای دست‌فروش‌ها و جلوی ویترین کتابفروشی‌ها و کافه‌ها، انبوه رهگذران از هر سن و سالی (اکثراً جوان) دیده می‌‌شود که تک و تنها یا دو نفری و گروهی، در حال قدم‌زدن یا رفت‌وآمد هستند، شتابان یا خوش‌خوشان. البته در کارهای تخت‌کشیان، کمتر نشانی از جمعیت و مهم‌تر از آن دستفروش‌ها هست؛ جای آن‌ها را یک جعبه برق یا مخابرات گرفته.

امید انقلاب/گزارشی از نمایشگاه چاپ مریم تخت‏‌کشیان

جمعه 28 آذرماه میز پژوهش موسسه خوانش به کارهایی از مریم تخت‌کشیان اختصاص داشت. خانم تخت‌کشیان برای کارش دو نام برگزیده بود، به فارسی «تن-دیس» و به انگلیسی «PANDORA». خودش در کاتالوگ در توضیح عنوان «تن-دیس» چنین نوشته: «تن به‌معنای «پیکر» است و «دیس» به‌معنای «مانند». تن-دیس اغلب به هدف یادآوری یا به نمایش گذاشتن وجود یک انسان، شیء یا یک واقعه ساخته می‌شود».

در توضیح «PANDORA» چند جمله انگلیسی نوشته که ترجمه‌اش چنین است: «در اساطیر یونان، پاندورا اولین زن انسانی بود که خلق شد. پاندورا جعبه‌ای را که به او گفته شده بود هرگز باز نخواهد شد، باز کرد و مصیبت‌ها در سراسر زمین گسترش یافت. تنها امید در جعبه باقی ماند تا تسلی‌بخش بشر باشد.» در رویداد مذکور، فقط عکس نبود.

روی میز پژوهش غیر از عکس‌هایی که به‌صورت خاکستری روی کاغذهای سفید چاپ شده بودند، چیزهای دیگری هم بود مثل چند نگاتیو، یک جعبه خالی شیرینی فرانسه و یک تبلت که در آن فرآیند درست‌شدن عکس‌ها و نگاتیوها را نمایش می‌داد و... در عکس‌های چاپ‌شده و نگاتیوهای تخت‌کشیان، صحنه‌هایی واقعی یا ساخته‌شده از پرحادثه‌ترین پیاده‌روی مهم‌ترین خیابان ایران در عصر جدید دیده می‌شد‌؛ یعنی از پیاده‌روی روبه‌روی دانشگاه در خیابان انقلاب، مخصوصاً حد فاصل شانزده آذر تا شیرینی فرانسه. آشنایان با تاریخ 70-60 ساله اخیر ایران می‌دانند که این خیابان و این پیاده‌رو چقدر مهم و حیاتی هستند و چه رویدادهای تلخ و شیرینی در آن‌ها رخ داده است. 

هنوز هم این پیاده‌رو بسیار مهم و حیاتی است، اگرچه تعداد کتابفروشی‌ها کم شده و جای آن‌ها را کافه‌ها و غذاخوری‌ها گرفته. تا چندسال پیش پیاده‌رو فقط پیاده‌رو بود، حالا از چهارراه ولیعصر تا میدان انقلاب، دو طرف را دستفروش‌ها تسخیر کرده‌اند. قبلاً فقط جمعه‌ها عصر بساط کتابفروش‌های دسته‌دومی زیاد بود، حالا هر روز در کنار فروشندگان عکس، صنایع‌دستی و خنزر و پنزر، حضور سنگین دست‌دوم‌‌فروشی‌ها هم دیده می‌شود. عصرها و غروب‌ها این پیاده‌رو جای سوزن انداختن نیست.

لابه‌لای دست‌فروش‌ها و جلوی ویترین کتابفروشی‌ها و کافه‌ها، انبوه رهگذران از هر سن و سالی (اکثراً جوان) دیده می‌‌شود که تک و تنها یا دو نفری و گروهی، در حال قدم‌زدن یا رفت‌وآمد هستند، شتابان یا خوش‌خوشان.  البته در کارهای تخت‌کشیان، کمتر نشانی از جمعیت و مهم‌تر از آن دستفروش‌ها هست؛ جای آن‌ها را یک جعبه برق یا مخابرات گرفته. از همان جعبه‌های آهنی مکعبی که در سال‌های اخیر به ضرورت و برای جلوگیری از تغییر کاربری، برایشان یک شیروانی ساخته‌اند تا چیزی رویش قرار نگیرد! کاری به دلالت‌های سیاسی و اجتماعی این جعبه‌ها و تغییر و تحولات آنها ندارم. فکر می‌کنم همه‌چیز به حد کافی گویاست.

مثل منتقدان هنری هم بلد نیستم اصطلاحاً نشانه‌ها را «واسازی» کنم و به‌قول علما، به پس‌پشت آنها بروم. به‌نظر من جذابیت کار مریم تخت‌کشیان در خود تصاویر است. نمایش خیابان انقلاب به شیوه‌ای که او دیده، به میانجی جعبه‌هایی که حالا یا واقعاً در جاهایی که او عکسبرداری کرده، هستند یا او آنها را وسط تصویر کاشته. فرقی هم نمی‌کند.

برای من این جعبه‌ها همان پاندوراهایی هستند که مثل سایر اشیای ماندگار و قدیمی این پیاده‌رو، خواسته یا ناخواسته شاهد هزاران هزار اتفاق و حادثه بوده‌اند، از یک کنش اعتراضی پرسروصدا، تا رهگذری ساکت و آرام که می‌کوشد در هیاهوی پیاده‌رو کسی متوجه اشک‌هایش نشود، یا عاشق و معشوقی که دست‌های همدیگر را گرفته‌اند و سرخوشانه قدم می‌زنند، یا جماعتی دانشجوی جدیدالورود که از شهر و روستاهای دور به تهران آمده‌اند و با غرور و بی‌خیال، خنده‌کنان و پرسروصدا پیاده‌رو را گز می‌کنند. مهم نیست که جعبه دهان بگشاید و حرف بزند. مهم آن امیدی است که در آن باقی‌ مانده تا تسلابخش انسان باشد. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

مطالب ویژه
دیدگاه

ویژه فرهنگ
آخرین اخبار