امشب، شبِ تکراره/چرا خوانندگان ایرانی تا این اندازه به بازخوانی آثار گذشته علاقه دارند؟
همین چندروزِ قبل بود که «مهران مدیری» در دوبی کنسرت داد و «سوغاتی»، ترانه معروف هایده را براساس ترانهای از اردلان سرفراز و آهنگسازی و تنظیم محمد حیدری و ناصر چشمآذر اجرا کرد.
همین چندروزِ قبل بود که «مهران مدیری» در دوبی کنسرت داد و «سوغاتی»، ترانه معروف هایده را براساس ترانهای از اردلان سرفراز و آهنگسازی و تنظیم محمد حیدری و ناصر چشمآذر اجرا کرد. اجرایی که اگرچه با ذوقِ مخاطبان حاضر در کنسرت همراه بود، ولی با واکنشِ منفی صاحبانِ اثر روبهرو شد و بنیاد فرهنگی ـ هنری محمد حیدری در بیانیهای اعلام کرد: «این اقدام نهتنها از منظر اخلاقی و هنری مردود است، بلکه از نظر حقوقی نیز مصداق تعدی آشکار به حقوق معنوی و مادی خالقاثر و خانواده ایشان محسوب میشود.»
در بخشِ دیگر این بیانیه خطاب به مدیری آمده است که شما بدون کسب کوچکترین اجازه از خانوادهی گرامی زندهیاد استاد محمد حیدری، اثری را که بخشی از حافظه جمعی مردم ایران است، با کیفیتی ضعیف، آشفته و در تضاد با شأن موسیقایی این اثر، منتشر کردهاید. این نخستینبار نیست و تکرار این رفتار تأسفبار نشان میدهد که فقر هنری، بیاعتنایی به حقوق مؤلف و نادیدهگرفتن اصول اخلاق حرفهای، شما را به چنین تخلفی واداشته است.
این بنیاد از واژهی «دزدی هنری» برای این کارِ مدیری استفاده و او را تهدید کرده است در صورت تکرار بازخوانی آهنگ «سوغاتی» یا هر اثری از استاد حیدری، در دادگاه فدرال آمریکا علیه او شکایت میکند.
با همهی اینها نمیتوان آقای مدیری را دراینزمینه چندان مقصر دانست، شما اگر توانِ برگزاری کنسرت در یک سالنِ مجلل در دوبی را داشته باشید و بتوانید بلیتهایتان را با قیمتهای گزاف بفروشید و همه هم آمده باشند که گلِ رویِ خودتان را ببینند و خیلی هم به این کار نداشته باشند که ارکستر کارِ خودش را درست انجام میدهد یا خواننده فالش میخواند یا نه، ازآنطرف در مملکتی زندگی کرده باشید که «کپیرایت» کیلویی چند باشد، این کار را نمیکنید؟
بهاحتمال زیاد میکنید؛ حتی اگر حالا در ذهنتان بگویید که نه. تازه این نکته را نیز در نظر بگیرید که همین آقای کارگردان و بازیگر که سالهاست میانِ اجراها و سریالهایش، میخواند؛ لااقل صدایی بهتر از خیلِ عظیمِ خوانندگانی دارد که این روزها فروشِ بلیتِ کنسرتهایشان سر به فلک میزند. مگر نهاینکه همهچیزمان باید به همهچیزمان بیاید؟ از همهی اینها گذشته وقتی کپیرایت در این کشور نیست، مگر اینبار آخر است که اتفاقاتی ازایندست رخ میدهد؟
نبود کپیرایت و صاحبانِ بیچارهی اثر
ترانهسرا و آهنگساز بهمثابهی آفرینندگانِ جان و روان اثرِ باکلام شناخته میشوند و حقوق ایشان باید پاس داشته شود. در جهانِ بیرون از این سرزمین که کپیرایت بهعنوان یک اصل پذیرفته شده، هرگاه حقی از مؤلفان به ناروا پایمال شود، آنان از پشتوانهی قانون برخوردارند تا برای احقاق حق خویش، شکایت کنند.
در پارهای موارد، حتی خوانندهی نخستین اثر نیز بر پایهی پیمان و قراردادی که با خالقان بسته، خود صاحب حقی مستقل میشود و بازخوانیِ اثر، منوط به موافقتِ او نیز خواهد بود. در ایران اما در سالیان اخیر، بسیاری از آثار، بدون کوچکترین اطلاع و رضایت صاحبان اصلیشان، به تصرف خوانندگان دیگر درآمده و حقوق مادی و معنوی خالقانشان زیر پا نهاده شده است. این رویه ناروا، گاه به جنجالهای حقوقی پرهیاهو و کشمکشهای طولانی انجامیده که خود، زخمی دیگر بر پیکر هنر است.
گسترش پلتفرمهای اشتراکگذاری موسیقی مانند Spotify، Apple Music، بهویژه شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام، بستری فراهم کرده که افراد گمنام یا حتی شناختهشده، آثار کلاسیک یا محبوب خوانندگان دیگر را بدون کسب مجوز و پرداخت حقالزحمه، بازخوانی کنند و این اثر، میلیونها بار شنیده شود. در کنارِ آن، موارد متعددی وجود دارد که ملودی یا حتی خوانش کامل یک ترانهی مشهور، بدون اجازه در یک تبلیغات تلویزیونی، رادیوئی یا اینترنتی استفاده شده است.
این عمل نهتنها حق مادی صاحب اثر (خواننده، ترانهسرا و آهنگساز) را ضایع میکند، بلکه ممکن است با ارزشهای هنرمند یا محتوای اثر در تضاد باشد و به حیثیت هنری او لطمه وارد کند. از آن گذشته در بسیاری از برنامههای استیج، مراسم و حتی آلبومهای رسمی، خوانندگان جوان یا کمتر شناختهشده، آثار پیشکسوتان را اجرا میکنند بدون آنکه در معرفی اثر، به صاحبان اصلی آن ادایدین شایستهای بکنند. این کار ضمن کمرنگ کردن نقش خالقان اصلی، این ذهنیت اشتباه را ایجاد میکند که گویی همهچیز از آنِ اجراکنندهی جدید است.
بازخوانی در موسیقی سنتی ایران
در موسیقی سنتی و ایرانی، بازخوانی آگاهانه نهتنها یک شیوهی اجرایی، بلکه عاملی حیاتی در حفظ، انتقال و احیای گنجینهی صوتی فرهنگی تلقی میشود. این بازخوانی، وقتی در قامت یک فرآیند متفکرانه و پژوهشمبنا قرار میگیرد، میتواند ضمن تداوم حافظهی موسیقایی یک جامعه، به فهم دوباره و بازاندیشی نسبت به اصالتهای موسیقایی بیانجامد.
واضح است که موسیقی سنتی ایرانی بر بنیادِ ردیف نهفته است؛ مجموعهای از گوشهها و الگوهای ملودیک که بیش از دو سده در بستر آموزش استاد-شاگرد منتقل شده و بهعنوان اساس زیباییشناسی این موسیقی شناخته میشود.
این ردیف، از طریق بازخوانی اجرا میشود و هربار با نفس یک اجراکنندهی نوین زنده میشود؛ بدینترتیب سنتِ موسیقایی نهتنها محفوظ میماند، بلکه پویایی خود را نیز حفظ میکند. البته بازخوانیایی که در این شکل صورت میگیرد، متفاوت از چیزی است که در این نوشته دربارهی آن سخن میگوییم؛ با این وجود چند نمونهی خوب نشان میدهد که بازخوانی، اگر با درک و احترام به متن اثر اصلی همراه باشد، میتواند به تثبیت میراث شنیداری کمک کند.
بازخوانی تصانیف قدیمی تجویدی توسط علیرضا افتخاری، پروژهی «تنها ماندم» محمد اصفهانی یا بازسازی آلبوم «سپیده» به کوشش محمدرضا لطفی که با درک عمیق از فرمها و سازبندیهای موسیقی دستگاهی اتفاق افتاد ازاینجمله هستند و دراینمیان لطفی، اثری را احیا کرد که همچنان در سپهر موسیقی ایران بهعنوان نقطهی عطف شناخته میشود.
بازخوانی در موسیقی نواحی
در موسیقی نواحی ایران، که سنت انتقال آن شفاهی و مبتنی بر اجرای مستقیم استادان و جوامع محلی است، بازخوانی جزئی از سازوکار طبیعی استمرار سنت بهشمار میآید. آوازها و نواهای محلی همچون بخشهای آوازی مازندران، خراسان، لرستان، بلوچستان و کردستان، از طریق بازاجرا توسط نسلهای مختلف حفظ شده و بدون آن، بسیاری از فرمها و سبکها از بین میرفتند. این بازخوانیِ شفاهی نهتنها جنبهی اجرای موسیقایی دارد، بلکه عملکردی تربیتی و جامعهشناختی نیز دارد که هویت فرهنگی محلی را تقویت میکند.
سیما بینا، از مشهورترین خوانندگان موسیقی محلی ایران، با بازخوانی قطعات مختلف از نواحی مختلف ایران نهتنها این آثار را به نسل جدید معرفی کرده بلکه با تنظیمهای مدرن و نگاه خلاقانه خود، راه را برای پذیرش موسیقی نواحی در سطح گستردهتر هموار کرده است. او به حفظ اصالت در کنار نوآوری پرداخته است.
بازخوانی در موسیقی پاپ
بازخوانی (کاور کردن) در موسیقی، پدیدهای تازه یا محدود به جغرافیایی خاص نیست؛ بلکه رفتاری فراگیر و جهانی است که از نخستین روزهای ثبت و ضبط موسیقی شنیداری تا امروز ادامه داشته است. این کار نهفقط در میان هنرمندان نوپا و آماتور، بلکه حتی در کارنامهی بزرگترین موزیسینهای تاریخ نیز حضوری پررنگ دارد. برای نمونه، تصنیف «مرغ سحر» که نخستینبار با صدای ملوک ضرابی شنیده شد، در گذر زمان بارها توسط خوانندگان بزرگی چون بنان و محمدرضا شجریان بازخوانی شد و هر بار، با تفسیری تازه به حیات خود ادامه داد.
در نمونههای آنطرفی نیز، گروه «وان دایرکشن» در کنسرت خود، تیتراژ ابتدایی سریال محبوب «فرندز» را همراه با هوادارانش همخوانی کرد، یا زمانیکه چارلی پوث، پس از درگذشت متیو پری، بازیگر نقش چندلر، همان تیتراژ آشنا را به نشانهی احترام و همدلی با مخاطبانش اجرا کرد. این لحظات، چون یک آیینی جمعی برای یادآوری، سوگواری و همدلی شدند؛ اما مسئله از جایی آغاز میشود که این بازگشت به گذشته و تکرار خاطرهها، به تنها داشتهی هنرمند بدل شود.
در چنین وضعیتی، هنرمند میکوشد با تحریک حس نوستالژی مخاطب، راهی سریعتر برای رسیدن به موفقیت بیابد. درواقع یکی از مهمترین دلایل گرایش پررنگ موسیقی امروز به کاور، پدیدهای است که میتوان آن را «قحطی ملودی» نامید. آهنگسازان نسلهای پیشین همچون همایون خرم، علی تجویدی و مرتضیخان محجوبی، ملودیهایی آفریدند که چنان در ذهن و جان مردم نشست که گذر زمان نیز نتوانست از قدرتشان بکاهد و این مقابلِ ترانهها و ملودیهایی است که امروزه براساس فرمولهایی از پیش تعیینشده ساخته میشوند و پس از مدتی نیز فراموش میشوند.
در چنین شرایطی، طبیعی است که یک خواننده برای ایجاد پیوند با مخاطب و تضمین ماندگاری اثر خود، آثار گذشتگان را بخواند و امروزه شاهد بازخوانی گستردهی موسیقیهای پیش از انقلاب هستیم. دراینمیان خشایار اعتمادی، خوانندهی موسیقی پاپ، پدیده «کاور» را نشانهای از افول خلاقیت در تولید موسیقی امروز میداند.
او معتقد است زمانیکه ملودی یک اثر را به صفر میرسانیم و تنها با طراحی ظاهری تازهای آن را بازسازی میکنیم، نمیتوان مدعی خلق اثری نو شد. بهباور او، افزایش چشمگیر آثار کاورشده در سالهای اخیر بیش از هرچیز از کمرنگشدن خلاقیت در آهنگسازی خبر میدهد.
خشایار اعتمادی با تفکیک میان «بازخوانی» و «کاور» تأکید میکند کاور، بیشازآنکه دوبارهخوانی باشد، نوعی بازسازی ملودی و تنظیم است؛ فرآیندی که در آن، شاخوبرگهای اثر حذف و سازبندی تغییر میکند. اما این تغییرات، لزوماً بهمعنای خلاقیت نیست. او این وضعیت را به «ریمدل کردن» یک ساختمان تشبیه میکند؛ ممکن است ظاهر تغییر کند، اما طراحی اصلی همچنان همان است و خلاقیتی تازه شکل نگرفته.
بازخوانی یا تحریف؟ مسئله این است
بازخوانی، بازگویی دوبارهی یک اثر است؛ تولدی ثانویه با صدای هنرمندی دیگر، برای اثری که پیشتر زاده شده و زیسته است. بازخوانی اغلب به نیت زندهکردن نوستالژیها یا پیوندزدن نسل امروز با میراث دیروز شکل میگیرد. از همان نخستین روزهایی که موسیقی امکان ثبت و ضبط یافت، بازخوانی نیز بهعنوان یکی از شگردهای رایج موزیسینها پا به میدان گذاشت و آرامآرام جای خود را در تاریخ موسیقی باز کرد.
بازخوانی میتواند انگیزههای گوناگونی داشته باشد؛ چه بسیار آثار ارزشمندی که بهواسطهی بازخوانی، از زیر غبار زمان بیرون کشیده شدهاند و بار دیگر به گوش نسل تازه رسیدهاند. قطعات مردمیِ بسیاری از دورههای گذشته ـ که یا ضبط مناسبی از آنها در دست نبوده یا در هیاهوی زمانه گم شده بودند ـ با بازخوانی جان دوباره یافتهاند و یکبار دیگر شنیدنی شدهاند.
یکی از اهداف اصلی بازخوانی (اگر بهشکلِ صحیحی انجام شود)، دمیدن روح امروز در کالبد موسیقی دیروز است. بسیاری از موزیسینها میکوشند با افزودن رنگوبوی معاصر، آثار قدیمی را برای گوش امروزی قابل لمستر کنند. این رویکرد، محدود به موسیقی نیست؛ در هنرهایی چون تئاتر نیز بازخوانی بهمعنای بازتفسیر یک اثر کلاسیک در جهان مدرن است.
در موسیقی چنین نگاهی، ناگزیر پای تنظیم تازه، سازبندی نو و بهرهگیری از دانش و تکنولوژی روز را بهمیان میکشد؛ تلاشی برای آنکه اثری متعلق به گذشته، دوباره با مخاطب امروز ارتباط برقرار کند. البته این مسیر تنها زمانی مشروع و موفق است که به هویت و شاکلهی اصلی اثر آسیبی نرسد؛ در غیر اینصورت، آنچه رخ میدهد دیگر بازخوانی نیست، بلکه تحریف است.
برای گذشتهای که دیگر نیست
انسان ذاتاً دلبستهی خاطره است و موسیقی، یکی از قدرتمندترین حاملان نوستالژی. در میان مخاطبان ایرانی، موسیقیهای قدیمی جایگاهی ویژه دارند؛ آثاری که در میهمانیها زمزمه میشوند، در جمعها جان میگیرند و لذتی مشترک میآفرینند. حتی موسیقی خیابانی ایران نیز تا حد زیادی وامدار همین خاطرهها و نغمههای قدیمی است. ازهمینرو نوستالژی یکی از مهمترین انگیزههای بازخوانی است؛ میل به زندهکردن حس خوش شنیدنِ دوبارهی آثاری که با زندگی مردم گره خوردهاند.
درهمینزمینه دکتر ساسان فاطمی (اتنوموزیکولوگ) این مسئله را چنین تبیین میکند: «نوستالژی در سادهترین و درعینحال صادقانهترین تعریف، نوعی دلتنگی است؛ دلتنگی برای گذشتهای که اغلب ردّی خوشایند در حافظه بر جای گذاشته است. دراینمیان وقتی پای موسیقی بهمیان میآید، نوستالژی معنایی عمیقتر و پیچیدهتر پیدا میکند.
در موسیقی، نوستالژی همان لحظهی شگفتانگیزی است که با شنیدن یک ملودی، خاطرهای دور، تصویری محو یا احساسی فراموششده، ناگهان در ذهن جان میگیرد. موسیقی، درست مانند بو، توان خارقالعادهای در احضار خاطره دارد. ایندو ـ صدا و بو ـ هر دو ناملموس هستند و هر دو بهشکلی رازآلود، دروازههایی به حافظهی پنهان انسان میگشایند.
انسان خاطراتش را پالایش میکند. گذشته را آنگونه که بوده بهیاد نمیآورد، بلکه آن را از رنجها و زخمها میتکاند و بخشهای شیرینترش را نگه میدارد. ازهمینروست که موسیقی گذشته، اغلب خوشصداتر از واقعیت آن روزها به گوش میرسد. نوستالژی در موسیقی، همان رجعتهای رازآلودی است که از دلِ سازماندهی صداها سر برمیآورد و شنونده را ـ ولو برای لحظهای کوتاه ـ به زمان دیگری میبرد.»
دکتر فاطمی البته بر این اعتقاد است که: «بازخوانی آثار گذشتگان را نمیتوان تنها به میل به نوستالژی فروکاست. بخشی از این گرایش، ریشه در روندی طبیعی دارد که در همهی فرهنگهای موسیقایی جهان دیده میشود. پیوند با گذشته هیچگاه گسسته نمیشود. گذشته دفن نمیشود؛ همواره بازمیگردد. همانگونه که در موسیقی کلاسیک غرب، آثار باخ و بتهوون و دیگران همچنان اجرا، بازتولید و بازتفسیر میشوند.»
دراینمیان البته نمیتوان این مسئله را فراموش کرد که این روند در موسیقی غرب و آنچه در جامعهی موسیقی ما جریان دارد، تفاوتهای بسیار است. در ایران، بازخوانیها بیش از همه در حوزهی موسیقی مردمپسند رخ میدهند؛ موسیقیایی که اغلب بهصورت کالایی تولید میشود و مصرف روزمره دارد.
اما آیا این بازگشتها و دلبستگیها به گذشته، جنبهای منفی دارند؟ پاسخ دکتر فاطمی بدینگونه است که لزوماً منفی نیست. بازگشت به گذشته در هنر، نهتنها مخرب نیست، بلکه گاه گرهگشاست.
در هنر چیزی بهنام «پیشرفت» بهمعنای خطی و رو به جلو وجود ندارد؛ آنچه هست، تغییر است. تاریخ هنر ـ چه در موسیقی، چه در نقاشی و چه در ادبیات ـ پر است از رفتوبرگشتها. در موسیقی غرب، جنبش نئوکلاسیسیسم نمونهای روشن از این بازگشت آگاهانه است؛ حرکتی که در اعتراض به افراطهای رمانتیسیسم شکل گرفت و خواستار بازگشت به ساختار و خلوص موسیقایی قرن هجدهم شد، بیآنکه زبان موسیقایی زمانهی خود را انکار کند.»
یک سهلِ ممتنع
بازخوانی، آن هنرِ درخشانِ گذشته، در نگاه نخست «سهلِ ممتنع» مینماید؛ گویی دری است بهروی خاطرات که به آسانی میتوان آن را گشود. اما در حریم عمل، کاری است پرخطر و پیچیده، چون راهرفتن بر لبهی تیغ نوستالژی. چالش بزرگ، سایهی سنگین اصل اثر است.
بازخوان، ناگزیر با یادآوری آن صدای آشنا، آن ادای بیهمتا و آن روحی که در نخستین اجرا جاری شد، دستوپنجه نرم میکند. اثری که در تاروپود حافظهی جمعی تنیده و با خاطرات یک نسل عجین گشته، حریمی مقدس مییابد. هرگونه تعرض ناشیانه به این حریم، نه تنها سپیدی و تابانی نمیآورد، که ممکن است غباری از فراموشی یا حتی انزجار بر چهرهی اصل اثر بنشاند.
در این وادی، بازخوان تنها با سلاح جسارتی آگاهانه میتواند قدم بگذارد؛ جسارتی که بر پایهی شناختی ژرف از روح اثر و ایمانی راسخ به توان خود استوار است. او باید آنقدر با اثر همدل شده باشد که بتواند بیآنکه به اصالتاش خدشه وارد کند، پردهای تازه از معنا بر آن بگشاید، یا دستکم، یادش را با احترامی هنرمندانه زنده نگاه دارد. در غیر اینصورت بازخوانی، بیحرمتی به اثر و صاحباش و سقوطی تلخ در نظر مردمی ایجاد میکند که سالها آن ملودی را در اعماق قلب خود حفظ کردهاند.
بنابراین این راه تنها برای کسانی گشوده است که هم جرأت شکستن قالب کهنه را دارند و هم توانایی آفرینشی تازه را. دراینخصوص علی جهاندار (آوازخوان) این ماجرا را چنین تحلیل میکند: «بسیاری از بازخوانیها، تقلیدِ عینبهعینِ اثر گذشته است و درست مشکل از همینجا شروع میشود؛ چراکه هیچکس نمیتواند صددرصد شبیه دیگری بخواند و هر صدا هویت منحصربهفرد خودش را دارد، بنابراین کسی که دراینزمینه میخواهد اثری را منتشر کند، باید شبیه خود بخواند و به تقلیدِ صرف از آثارِ گذشتگان متکی نباشد.»
مهرداد دلنوازی که آلبوم «یاد استاد» با تنظیم او، با صدای علیرضا افتخاری و آهنگسازی علی تجویدی از نخستین آلبومهایی است که بهصورت رسمی به بازخوانی آثار گذشتگان پرداخت، دربارهی این موضوع چنین اظهارنظر میکند: «اگر کسی میخواهد اثری از گذشتگان را دوباره اجرا یا بازسازی کند، باید بداند با میراثی طرف است که سهلانگاری در آن، به اصل اثر ضربه میزند. متأسفانه گاهی جوانترها فقط به صرف علاقه یا شتاب برای دیدهشدن، دست به بازخوانی میزنند و اثری را با بیسلیقگی یا عجله تنظیم و اجرا میکنند؛ رفتاری که نه تنها کمکی به موسیقی نمیکند، بلکه به کار اصلی آسیب میزند.
اجرای دوباره نباید باعث شود اثر از حافظهی جمعی مردم دور شود؛ برعکس باید پلی باشد میان امروز و خاطرهی نخستین شنیدن آن قطعه.» او معتقد است ورود به این عرصه، نیازمند دانش، تجربه و بینش موسیقایی است و هر کسی نباید صرفاً با اتکا به علاقه، دست به بازسازی آثار ماندگار بزند.
به اعتقادِ این آهنگساز و تنظیمکننده، ارائهی خوانشی تازه از یک اثر قدیمی، میتواند شکلِ درستی از بازخوانی باشد، اما بدترین حالت زمانی است که تنظیمکننده فقط اندکی ملودی را تغییر دهد و چیزی شبیه نسخهی اصلی بسازد؛ یک کپی رنگورورفته. اینکه هر خوانندهای صرفاً بهدلیل علاقه، تصمیم بگیرد اثری محبوب را بازخوانی کند، الزاماً تصمیم درستی نیست. حتی تغییر تونالیته میتواند نتیجهی کار را مخدوش کند.»
امیراثنی عشری (خواننده) اما دراینمیان میگوید برای او، بازخوانی نه یک انتخاب سهل، بلکه یک ضرورت فرهنگی است: «هیچ هنری بدون شناخت گذشته نمیتواند حرف امروز را بزند. همانطور که شعر معاصر ما بدون فردوسی، حافظ، سعدی و مولانا قابل تصور نیست، موسیقی امروز هم بدون بازگشت آگاهانه به گذشته، دچار سطحینگری میشود.
بازخوانی، اگر از سر شناخت و مسئولیت باشد، پلی است میان حافظهی تاریخی و بیان معاصر. مشکل از جایی آغاز میشود که بازخوانی به هدف بدل شود؛ آنهم برای جذب مخاطب بیشتر یا بازی با نوستالژی. دراینصورت اثر، نه عمق فرهنگی دارد، نه ماندگاری. بازخوانی باید از مرحلهی تقلید عبور کرده باشد؛ باید حاصل هویتیابی و استقلال هنرمند باشد.
آنچه امروز بیش از هرچیز به آن نیاز داریم، بازسازی آگاهانهی آوازهاست، نهصرفاً تصنیفخوانیِ آسانتر.» او بازخوانی را تمرینی برای یادآوری میداند؛ راهی برای گفتوگو با گذشته و معتقد است که اگر این گفتوگو آگاهانه باشد، موسیقی امروز میتواند، هم ریشهدار باشد، هم زنده و اگر نباشد، تنها تکرارِ بیجانِ خاطرههاست.
زنان خواننده و بازخوانی آثار
بازخوانی آثار گذشته برای خوانندگان زن، نه انتخابی زیباییشناسانه، بلکه اغلب یک اجبار ساختاری است. پس از تغییرات بنیادین در ساختار تولید و عرضهی موسیقی در ایران، امکان انتشار رسمی آثار با صدای زن بهشدت محدود شد. این محدودیت، تنها به حذف صدای زن از فضای رسمی اجرا ختم نشد، بلکه زنجیرهی تولید موسیقی را نیز بهطور مستقیم تحتتأثیر قرار داد. آهنگسازی، تنظیم، سرمایهگذاری، انتشار و اجرا، همگی در بستری شکل میگیرند که صدای زن در آن، یا اساساً حذف شده یا بهحاشیه راندهشده است.
در چنین شرایطی، بسیاری از آهنگسازان و ترانهسرایان حرفهای ـ چه بهدلایل اقتصادی و چه بهدلیل ملاحظات حرفهای ـ تمایلی به ساخت آثار تازه برای خوانندگان زن ندارند. ساخت قطعهای که امکان اجرای رسمی، پخش گسترده یا بازگشت سرمایه نداشته باشد، برای بخش عمدهای از فعالان حرفهای موسیقی، اقدامی پرریسک و غیراقتصادی تلقی میشود. نتیجهی طبیعی این وضعیت، قطع جریان تولید آثار جدید برای صدای زن است.
در فقدان دسترسی به قطعات تازه، خوانندگان زن ناگزیر به رجوع به رپرتوار گذشته میشوند؛ آثاری که پیشتر ساخته شدهاند، امتحان خود را نزد مخاطب پس دادهاند و مهمتر از همه، نیازمند سرمایهگذاری کلان برای تولید نیستند. بازخوانی این آثار، امکان فعالیت هنری حداقلی را فراهم میکند؛ نه به آهنگساز تازه نیاز است، نه به فرآیند طولانی تولید و نه به سازوکار پیچیدهی انتشار.
بهعبارتدیگر، بازخوانی برای خوانندگان زن، جایگزین فرآیند تولید اثر شده است؛ فرآیندی که عملاً از دسترس آنان خارج شده است. این مسئله بهویژه در موسیقی کلاسیک ایرانی و موسیقی مردمپسند دهههای گذشته نمود پررنگتری دارد؛ چراکه این آثار از پیش در حافظهی جمعی تثبیت شدهاند و اجرای دوبارهی آنها با استقبال مخاطب همراه میشود. یکی از تفاوتهای بنیادین میان خوانندگان مرد و زن در موسیقی ایران، نبود همکاریهای بلندمدت و پایدار میان خوانندگان زن و آهنگسازان است.
درحالیکه بسیاری از خوانندگان مرد، مسیر حرفهای خود را در تعامل مستمر با یک یا چند آهنگساز طی میکنند و هویت صوتی مشخصی مییابند، خوانندگان زن غالباً از چنین امکانی محروماند. این محرومیت، نه ناشی از ضعف هنری، بلکه نتیجهی شرایط بیرونی تولید موسیقی است.
در غیاب این همکاریها، خوانندهی زن امکان شکلدادن به زبان شخصی، تجربهگری موسیقایی و توسعهی تدریجی کارنامهی هنری خود را ازدستمیدهد. بازخوانی در این وضعیت، به تنها راه حفظ حضور در فضای موسیقی بدل میشود؛ حضوری که بیشازآنکه خلاقانه باشد، بقامحور است.
نکتهی مهم آن است که بازخوانی آثار گذشته توسط خوانندگان زن، اغلب بهاشتباه به محافظهکاری یا کمبود خلاقیت نسبت داده میشود. این درحالی است که بسیاری از این هنرمندان، در صورت دسترسی به شرایط برابر تولید، تمایل به اجرای آثار تازه و خلق هویت مستقل دارند. اما وقتی امکان سفارش اثر، همکاری حرفهای و انتشار رسمی وجود ندارد، بازخوانی به واکنشی منطقی در برابر انسداد ساختاری تبدیل میشود.
بهاره میرزاآقا اما پا را یکقدم جلوتر گذاشته و دراینخصوص میگوید که گزینه بازخوانی آثار هم برای خوانندگان زن دشوار است؛ چراکه مجوز بازخوانی از سوی شورای شعر دفتر موسیقی بهندرت صادر میشود و هر بازخوانی با اثر اولیه مقایسه میشود، که غالباً بهنفع خواننده اصلی تمام میشود. قوانین بازخوانی باید بازنگری شوند تا بانوان نیز بتوانند آثار جدید خود را ارائه کنند، در غیر اینصورت این محدودیتها میتواند به حذف زنان از عرصه موسیقی منجر شود.
در پایان چند قطعهی مشهور را برایتان مثال آوردهایم و ذکر کردهایم که چه خوانندگانی آن را بازخوانی کردهاند:
امشب شب مهتابه (خوانندهی اصلی نوا)، بازخوانی؛ مرضیه، هایده، فریدون فرخزاد، سیما مافیها، لیلا فروهر، حمید هیراد و مهران مدیری.
شهزادهی رویا یا دیدم تو خواب وقت سحر(خواننده اصلی عهدیه)، بازخوانی؛ محمد اصفهانی، علی زندوکیلی و راغب.
بهار دلکش (خوانندهی اصلی عبدالله دوامی)، بازخوانی؛ محمدرضا شجریان، علیرضا قربانی، رشید بهبودوف، عارف، شکیلا، وحید تاج، سالار عقیلی، دریا دادور، محمد معتمدی و سیدخلیل عالینژاد.
گلنار (خوانندهی اصلی داریوش رفیعی)، بازخوانی؛ محسن نامجو و علی زندوکیلی.
رسوای زمانه (خوانندهی اصلی الهه)، بازخوانی؛ مهستی، شکیلا و علیرضا قربانی.
مرغ سحر: تاج اصفهانی، قمرالملوک وزیری، شجریان و فرهاد.
تو ای پری کجایی (خوانندهی اصلی بنان)، بازخوانی؛ علیرضا قربانی، هوشمند عقیلی و الهه امیرجلالی.
راز دل (خوانندهی اصلی الهه)، بازخوانی؛ هایده، سهیلا گلستانی و علی زندوکیلی.
گنجشکک اشی مشی: پری زنگنه، فرهاد مهراد و امیر آرام.
غوغای ستارگان (خوانندهی اصلی پروین)، بازخوانی؛ محمد اصفهانی، ستار، شکیلا و زویا ثابت.
الهه ناز (خوانندهی اصلی غلامحسین بنان)، بازخوانی؛ معین، ستار، فرزین و هوشمند عقیلی.
به سوی تو (خوانندهی اصلی داریوش رفیعی)، بازخوانی؛ کوروس سرهنگزاده، محمد معتمدی، مهران زاهدی، علی زندوکیلی، رضا صادقی و عماد طالبزاده.